کد مطلب: ۱۰۱۲۸
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۶

فلسفه‌ی جاودان خیام

دکتر علی‌اصغر شعردوست

اطلاعات:  آرتور شوپنهاور، یکی از بدبین ترین فلاسفه در طول تاریخ فلسفه است. وی با اینکه در شاهکار خود «جهان همچون اراده و تصور» و در جای جای مقالات و رسالاتش مدام تصریح می کند که متفکران شرقی به مراتب از فیلسوفان غربی فرزانه‌تر بوده‌اند، اما هیچ گاه تفکر فلاسفه شرق را عمیقا درک نکرد. وی بر این باور بود که چون جهان همه اراده است، باید همه درد و رنج باشد. او دوام زندگی را به پولی تشبیه می‌کند که به گدایی می‌دهند تا بتواند با آن امروز خود را زنده نگه دارد و بدبختی خود را تا فردا ادامه دهد. وی می‌گوید زندگی بشری چنان آکنده از مصائب و اندوه است که اگر کسی به گورستان رود و با مشت بر قبور مردگان بکوبد و از آنان بپرسد که آیا می‌خواهند دوباره به جهان بازگردند، تنها یک پاسخ خواهد شنید: نه، هرگز!‌ شوپنهاور مانند اکثر قریب به اتفاق فلاسفه شرق و غرب معتقد بود که هر که را دانش و هوش بیشتر، غم و اندوه افزونتر است. به قول شهید بلخی:

اگر غم را چو آتش دود بودی

 جهان تاریک گشتی جاودانه

در این گیتی سراسر گر بگردی

 خـردمنـدی نیابـی شـادمانـه

او راه رهایی از این رنج و اندوه را تنها در مرگ می‌بیند و زندگی و تداوم نسل را تحقیر می‌کند. آری این صحیح که هرچه علم بیشتر گردد، رنج و اندوه نیز بیشتر می‌شود؛ اما این هیچ‌گاه تعریضی به دانش نیست. انسان همواره در جستجوی دانش است، ولو این امر به بهای رنج و اندوه بیشتر باشد. ولتر به حق تیره‌بختی برهمن عاقل را بر خوشبختی دهقان نادان ترجیح می‌دهد. ما می‌خواهیم زندگی را ژرف‌تر و تیزتر دریابیم، اگرچه به بهای درد و رنج باشد.

ویکتور فرانکل، یکی از بزرگترین روان‌شناسان معاصر، در کتاب «انسان در جستجوی معنی» یادآور می‌شود که اگر برای رنجها و آلام خویش معنایی بیابیم و ارزش آنها معلوم شود، آنگاه تحمل سنگینی بار آنها آسان می گردد و این رنجها دیگر آزار دهنده نخواهند بود.

خیام به‌خوبی به این امر واقف بود. هشداری که خیام به بشر می‌دهد، کاملا منطقی و تجربی است. در غالب رباعیات وی، «زمان» بیشترین نمود را دارد که برای تمام قرون و اعصار بشریت عمومی است:

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

 دانی که چرا همی کند نوحه‌گری؟

یعنی که نمودند در آیینة صبح

 کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری!

***

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

 نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم، همان خواهد بود

حزن و اندوهی که در رباعیات خیام از این بابت دیده می‌شود، به‌خوبی عمق توجه او به این مسئله را نشان می‌دهد. اما او برخلاف فلاسفه دیگر که تمایل به مرگ را مسّکن این دردها تجویز می‌کنند، «مستی» و «عدم هوشیاری»، یعنی نیندیشیدن به این معمای بزرگ را توصیه می‌کند که تحقیقا نه منظورش دعوت به تجاهل و مستی است، بلکه همانند مولانا شوریده‌ای است که راهی برای خاموش نمودن شراره‌های درونی خود می‌یابد. ارسطو حق داشت که می‌گفت: «مرد خردمند در جستجوی لذت نیست، بلکه در بند رهایی از غم است»:

می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد

 واندیشة هفتاد و دو ملت ببرد

پرهیز مکن ز کیمیایی که از او

یک جرعه خوری، هزار علت ببرد!

***

من بی می ناب زیستن نتوانم

 بی باده، کشید بار تن نتوانم

من بندة آن دمم که ساقی گوید:

 یک جام دگر بگیر و من نتوانم

***

ای دوست، بیا تا غم فردا نخوریم

 وین یک دم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از این دیر فنا درگذریم

 با هفت‌هزار سالگان سر به سریم

اندیشه مرگ چقدر از خود مرگ دهشتناک‌تر است. برای بودا مرگ رسیدن به نیروانا و آرامش است؛ برای متصوفه زندگی تا رسیدن بدان، آزمونی است سخت توأم با ریاضت؛ اما برای خیام شکوهمند و اسرارآمیز و قابل احترام می‌باشد. شوپنهاور که همواره می‌گفت «زندگی شرّ است و خفتگان در خاک از همه خوشبخت‌ترند»، به هنگام شیوع وبا در برلین، از آنجا گریخت تا نامش در فهرست مردگان ثبت نگردد!

فرق اساسی تفکر خیام با تفکر غالب شرقی که زندگی را بی‌ارزش می‌داند، در این است که خیام زندگی را قابل پرسش می‌داند و آن را غنیمت می‌داند. او از مرگ هیولا نمی‌سازد، گریختن از این سرنوشت محتوم را ابلهانه قلمداد می‌کند، اما از عدم حیات مجدد، محزون است:

ای کاش که جای آرمیدن بودی

 یا این ره دور را رسیدن بودی

یا از پس صدهزار سال از دل خاک

 چون سبزه امید بردمیدن بودی

‌ ***

آورد به اضطرارم اول به وجود

 جز حیرتم از حیات چیزی نفزود

رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود

 زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!

تشکیک خیام به رستاخیز، نه الحاد است نه پوچ‌انگاری، بلکه تشکیک یک فیلسوف ریاضیدان و منجم است که اسرار جهان را می‌خواهد از نگاه منطق ریاضی و فیزیک بجوید؛ یعنی آنچه علم امروزی درصدد کشف آن است. اگر تاکنون علم پیشرفته امروزی پاسخی برای آن نمی‌تواند بیاید، به دلیل کثرت مجهولات در برابر قلت معلومات بشر است و لاجرم علم و فلسفه نوین، پاسخی بیشتر از خیام ندارد: لاادری!

کس را پس پردة قضا راه نشد

 وز سرّ قدَر هیچ کس آگاه نشد

هر کس به دلیل عقل، راهی رفتند

 معلوم نگشت و قصه کوتاه نشد!

***

دشمن به غلط گفت که من فلسفی‌ام

 ایزد داند که آنچه او گفت، نی‌ام

لیکن چو در این غم‌آشیان افتادم

 آخر کم از آنم که بدانم که کی‌ام؟

***

اجرام که ساکنان این ایوانند

 اسباب تحیر خردمندانند

هان تا سر رشته خرد گم نکنی

 کانان که مدبّرند، سرگردانند

برخلاف اعتقاد برخی منتقدان، خیام پوچ‌گرا نیست، رستاخیز را انکار نمی‌کند، بلکه در آن شک می‌کند و این تردید ناشی از الحاد نیست، بلکه فیلسوفی است که فراتر از زمان خود می‌اندیشید که رد پای افکار او را شکل‌گیری مبنای علم جدید در فلسفه تشکیکی فیلسوف بزرگ فرانسوی، رنه دکارت می توان مشاهده کرد که «هرچه بر من ثابت شود می‌پذیرم و به آنچه نمی‌دانم، مشکوکم»:

من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت

 از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

 این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت!

***

ای دل، تو به اسرار معما نرسی

 در نکته زیرکان دانا نرسی

اینجا به می لعل بهشتی می‌ساز

 کانجا که بهشت است، رسی یا نرسی!

شکوه و عظمت واقعی خیام در اروپا و اساساً در غرب، تنها پس از ترجمه شیوای فیتز جرالد معلوم گشت. این ترجمه، زیباترین و شهره‌ترین ترجمه‌ای است که پس از کتاب مقدس در زبان انگلیسی صورت گرفته است. از نظر بسیاری از منتقدان، ترجمه فیتز جرالد با انجیل پهلو می‌زند. فیتز جرالد صادقانه اعتراف می‌کند که همه شهرتش را مرهون خیام می‌داند، نه هنر والای ترجمه خود.

در عظمت تفکر خیام و افسون ترجمه فیتز جرالد همین بس که پل ساموئل سون ـ اقتصاددان معروف امریکایی و برنده جایزه نوبل ـ رباعیات خیام را به عنوان شاهد گفتار خویش می‌آورد، آگاتا کریستی ـ رمان‌نویس معروف ـ رباعی ذیل از خیام را در آغاز یکی از رمانهایش می‌آورد:

بر لوح، نشان بودنی‌ها بوده‌ست

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده‌ست

در روز ازل، هر آنچه بایست بداد

 غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده‌ست

جان اف کندی ـ رئیس جمهوری مقتول امریکاـ در یکی از نطقهایش این بیت خیام را شاهد می‌آورد:

تن را به قضا سپار و با درد بساز

 کاین رفته قلم ز بهر تو ناید باز

هینچ کلیف می‌گوید: «کسی که یکی از بخشهای اصلی تورات را که منسوب به سلیمان نبی است، محزون‌ترین و اندوه‌ناکترین کتب جهان خوانده، افسوس که ترانه‌های خیام را هیچ گاه نخوانده است تا بداند این ترانه‌ها به مراتب از غزلهای سلیمان حزن‌آلودتر است.»

برتراند راسل ـ فیلسوف و ریاضیدان بزرگ معاصر ـ می‌گوید: ما در جهان، ریاضیدانی که شاعر باشد ندیده‌ایم؛ اما این از برکات مشرق زمین است که ریاضیدانی که به کمین ستارگان می‌نشیند، زیباترین و لطیف‌ترین ترانه‌ها را نیز می‌سراید.

مورخ تاریخ علم در قرن بیست میلادی، جرج سارتون که سالیان دراز نامش در ردیف بهترین اساتید هاروارد بود، رساله جبر خیام را از شاهکارهای علمی قرون وسطی در دنیای اسلام به قلم آورده است. بدون تردید هنر واقعی خیام، قراردادن والاترین افکار فاخر فلسفی در قالب زبانی ساده و ادبی است که هیچ گاه کهنگی نخواهد داشت.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST