کد مطلب: ۱۰۲۷۴
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶

در کانادا قانع کردن ناشر سخت است در ایران؛ اداره کتاب قانع نمی‌شود

ایلنا: حامد اسماعیلیون (نویسنده ایرانی مقیم کانادا) در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا، به پرسش‌هایی چون جایگاه بومیان کانادا در داستان‌نویسی کانادایی، واکنش نویسندگان کانادا به انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا و رابطه سیاست ادبیات در کانادا پاسخ داده است. همچنین موضع‌گیری ادبیات جهان نسبت به مسأله صلح و مخصوصاً نگاه نویسندگان غربی که درگیر جنگ‌جهانی دوم بوده‌اند به صلح، ارتباط ادبیات و تاریخ در جهان و ایران و نگاهی به مقوله ادبیات در تبعید و ارائه تعریف دیگری از آن؛ موضوعاتی هستند که این نویسنده به آنها اشاره کرده است.

متن کامل این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید:

آقای اسماعیلیون داستان‌نویسان کانادایی آیا در نگارش سبک و شیوه بومی و خاص خود را دارند؛ مثلاً بومیان کانادا چه جایگاهی در سنت قصه‌گویی‌های این کشور دارند؟

داستان‌نویسی در کانادا هم مثل سایر جاهای دنیاست با تبعیت از سبک‌های مختلف داستان‌نویسی که ادبیات غرب طی کرده است، متأثر از آن و گاه پیشرو در آن. قطعاً بومیان کانادا هم سهمی در این ماجرا دارند تعدادی نویسنده هم از بومیان کانادا در ادبیات فعالند و معروف‌ترین‌شان در سال‌های گذشته آقای جوزف بویدن بوده است که البته جنجال‌هایی در مورد ایشان بر سر زبان‌هاست. متاسفانه به تازگی مشخص شده درمورد اصل و نسب خودشان حقیقت را نگفته‌اند و ایشان از نوادگان مهاجران اروپایی هستند. غیر از ایشان چند نفر دیگر هم هستند که معروفیت چندانی ندارند.

آمریکا و کانادا به‌عنوان همسایه معمولاً نگاه رقابتی در زمینه‌های مختلف دارند، آیا این حس رقابت در حوزه داستان‌نویسی و ادبیات هم وجود دارد؟

گمان نمی‌کنم. به‌طورکلی ممالک انگلیسی‌زبان به کشورهای یکدیگر به عنوان بازار مشترک نگاه می‌کنند. استرالیا و انگلستان و باقی نویسندگان از آفریقای جنوبی و نیوزیلند و حتا هند و پاکستان که انگلیسی می‌نویسند جزو این ادبیاتند، هرکدام رنگ و بوی خودشان را دارند و البته زبانی مشترک که کار را برای‌شان ساده‌تر می‌کند.

رویکرد داستان‌نویسان کانادایی در قبال عرصه قدرت و سیاست چگونه است؟ آیا همچون نویسندگان منتقد آمریکایی واکنش ادبی به موضوعات اجتماعی و سیاسی را در داستان‌های کانادایی هم شاهد هستیم؟

سیاست در کانادا مقوله‌ی ساده و خسته‌کننده‌ای‌ست و فراز و نشیب‌های بسیاری از کشورها حتا آمریکا که کشوری باثبات است اما اخیراً و با ظهور دانلد ترامپ با مشکلاتی عمیق دست و پنجه نرم می‌کند را ندارد. گمان نمی‌کنم قصه‌های سیاسی کانادایی جذابیتی بیافریند وقتی در مناظره‌های انتخاباتی حتا صدای کاندیداها روی هم بلند نمی‌شود. داستان خون می‌خواهد و خون داستان در اختلاف‌ها و تفاوت‌ها شکل می‌گیرد. کتاب‌هایی که من از کانادایی‌ها خوانده‌ام و بسیاری از آن‌ها هم ترجمه شده چندان پیش‌زمینه‌ی سیاسی به معنای سیاست‌های جاری در کانادا را نداشته‌اند. قطعاً آثاری دراین‌باره منتشر می‌شود اما چون معروفیت پیدا نمی‌کند از نظرها دور می‌ماند.

آیا جامعه ادبی کانادا هم نسبت به مواضع ترامپ واکنشی از خود نشان داده یا می‌دهد؟

من واکنشی در رسانه‌ها از آن‌ها ندیدم. قطعاً جمعیت‌هایی چون انجمن نویسندگان یا مولفان کانادا وجود دارد اما این‌که دور هم جمع شوند و دراین‌باره بیانیه‌ای بدهند من ندیده‌ام. آخرین خبری که خواندم مربوط به کتاب "خاطرات ندیمه" اثر مارگارت اتوود بود که بعد از کتاب ۱۹۸۴ نوشته‌ی جرج اورول ناگهان دومین کتاب پرفروش شد. دلیل آن را نمی‌دانم چون به نظرم این کتاب ربطی به دونالد ترامپ پیدا نمی‌کند و حکایت انقلاب‌های نوظهور دنیا را روایت می‌کند اما به خاطر ترسناک بودن قصه گویا دوباره مورد توجه قرار گرفته است.

جمعیت کتابخوان کانادایی بیشتر از کدام مباحث داستانی و رمان استقبال می‌کنند؟ آیا داستان‌های انتقادی نسبت به اتفاقات اجتماعی بیشتر مورد توجه است یا داستان‌هایی با تم فانتزی و عامه‌پسندتر؟

جمعیت کتابخوان کانادایی اغلب رمان عامه‌پسند می‌خواند. فکر کنم همه‌جای دنیا همین‌طور باشد و مثلاً پانزده تا بیست درصد کتاب‌خوان‌ها پیگیر ادبیات جدی باشند. کانادا هم مستثنا نیست. به عنوان مثال کتاب «نگو ما چیزی نداریم» که نویسنده‌ای کانادایی آن را نوشته؛ نامزد بوکر بوده و جوایز را امسال در کانادا درو کرده و از اتفاق مربوط به انقلاب کمونیستی و وقایع میدان تیان‌آن‌من در چین است، چندماهی جزو پرفروش‌ها بود و من همین امروز آن را در رده‌ی هفتم پرفروش‌ها دیدم. هر هفته لیست کتاب‌های پرفروش انگلیسی، پرفروش کانادایی، غیرداستانی انگلیسی و کانادایی، کتاب کودکان و کتاب‌های روانشناسی و آموزشی منتشر می‌شود و اغلب این کتاب‌ها عامه‌پسندند. من اشکالی در آن نمی‌بینم اگر توجهات به ادبیات جدی همچنان در آن درصد ثابتِ پانزده تا بیست درصد بماند.

البته تعداد کتابخوان در این مملکت همچنان زیاد است و چون کتاب به شکل‌های مختلف چون کتاب کاغذی، کتاب الکترونیک و گویا در دسترس است و چون کتابخانه‌ها اغلب تا بن دندان به کتاب‌های تازه مسلح‌اند، مشتری کتاب هم فراوان است.

در کانادا رابطه سیاست و سیاست‌مداران با هنر و ادبیات چگونه است؟ آیا این جامعه هم با محدودیت‌هایی مواجه هست یا خیر؟

چیزی به نام وزارت ارشاد یا اداره‌ی صدور مجوز در دولت فدرال وجود ندارد. وزارتخانه‌ای به نام وزارت میراث کانادایی وجود دارد که اگر به وب‌سایت آن سر بزنید درباره‌ی مناسبت‌های فرهنگی سال، زبان‌های مرسوم در کانادا و تاریخ کانادا لینک‌هایی دارد که می‌توانید باز کنید و بخوانید. دولت استانی هم به همین صورت. به‌طورکلی قانع کردن ناشر برای انتشار کتاب سخت‌تر است. چون ناشر در پی برگشت پولش است. در ایران مشکل اصلی قانع کردن اداره‌ی کتاب است و اصلاً این دو قابل مقایسه نیستند.

در مدتی که اینجا زندگی می‌کنم نشنیده‌ام دعوایی حقوقی درباره‌ی یک کتاب دربگیرد یا شاکی خصوصی پیدا شود. عموم نویسندگان و مترجمان در صورت پیدا کردن ناشر در حق انتشار آثارشان آزادند و دولت حامی نشر آثار نویسندگان کانادایی‌ست. ممکن است رؤیایی به نظر برسد اما برای من که زبان اولم فارسی‌ست و به فارسی می‌نویسم؛ این اتفاق جز منظره‌ای زیبا چیز بیشتری نیست.

به اعتقاد شما که شناخت خوبی از ادبیات جهان دارد؛ موضع‌گیری این ادبیات نسبت به مسأله صلح و انسان‌دوستی آنهم در یک وضعیت تاریخی چیست. فکر می‌کنید این مقوله تا چه حد جزو اولویت‌های ادبیات جهان بوده است؟

 یادم نمی‌آید نویسنده‌ای گفته باشد برای صلح می‌نویسد یا به خاطر جنگ نمی‌نویسد. اما ادبیات جدی جهان راوی مخاطرات انسان در جنگ و صلح است. نویسنده هم انسانی عادی‌ست، عادی و کمی حساس‌تر. شاید می‌توانسته فعال حقوق کودک یا مدافع حقوق حیوانات بشود اما نتوانسته در برابر نوشتن مقاومت کند. نویسنده راوی انسان است و هرچه هست اغلب سعی می‌کند در سمت درست تاریخ بایستد که مردم ایستاده‌اند.

رویکرد ادبیات فارسی به مسأله انسان‌دوستی و صلح تا چه حد کاربردی بوده و در قیاس با ادبیات جهان چقدر توانسته نقش خود را در جلب توجه افکار عمومی به مسئله صلح ایفا کند؟

ادبیات جدی ایران همه‌ی این‌ها را داشته است. از صادق خان هدایت تا همین امروز نویسندگان مستقل ایرانی نقش خود را به درستی ایفا کرده‌اند. قطعاً باید جنگی دربگیرد تا نویسنده درباره‌ی صلح بنویسد. شاید بعد از جنگ با عراق کمی کم‌کاری بوده و یا شاید خودسانسوری اجازه نداده اما همین حالا هم اگر نظر نویسنده‌های پیر و جوان ایرانی را بپرسید گمان نمی‌کنم کسی آن سوی خط بایستد. اما نوشتن اثر چیز دیگری‌ست. تعداد کتاب‌های ایرانی بسیار محدود است و یافتن چنین آثاری بسیار سخت است چون تعداد چهره‌های مطرح و البته مستقل در ادبیات و هنر ایران بسیار محدود است و ما حتا نمی‌توانیم آمار قابل توجهی درباره‌ی ادبیات جنگ‌مان منتشر کنیم چه برسد به انتخاب آثارِ فاخر این شاخه‌ی ادبیات.

اصولاً داستانی که قرار است صلح و انسان‌دوستی را مورد توجه قرار بدهد، چه زمانی موفق‌تر است؟ بهتر است بر بازنمایی مقوله شر هم تمرکز کند یا همینکه به ستایش خیر و انسان‌دوستی بپردازد تأثیر خود را می‌گذارد؟

سیاهی‌ها اگر درست نوشته بشوند و مثل تیترهای صفحه‌ی حوادث روزنامه تکراری نشوند و آدم‌ها را در برابر هولناکی اتفاقات ایمن نکنند؛ بهترین راه حرف زدن از تغییر و بهترین راه نشان دادن راه خروج است. البته رمان یا داستان جامعیتی دارد که نمی‌توان گفت تلخ است یا شیرین است خنده‌دار است یا سیاه. اما به نظر من آن جایی که خواننده را تکان می‌دهد و به فکر وامی‌دارد، اغلب لحظه‌ی شیرینی نیست.

رویکرد نویسندگان غربی که درگیر جنگ جهانی هم بوده‌اند، به مسأله صلح را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ درست است که این مسأله در آثار آن‌ها دیده می‌شود. از نگاه شما برخورد این نویسندگان در محتوا با مسئله صلح چگونه است؟

 این سؤال بیشتر استرس امتحانات دبیرستان در ایران را زنده می‌کند اما از شوخی که بگذریم ادبیات اروپا را نمی‌شود یک کاسه کرد و در یک پرونده جا داد. دهه‌های مختلف قرن بیستم دهه‌های مختلف ادبی در دنیاست، دوره‌ی جنگ، دوره‌ی جنگ سرد، فروریختن دیوارها، دوره‌ی چرنوبیل و جنگ‌های بالکان، قرن بیست و یکم و جنگ‌های خاورمیانه. راستش فکر می‌کنم من آدم مناسبی برای دسته‌بندی کردن این ادبیات نیستم و بهتر است بگویم نمی‌دانم چون خیلی از آن آثار را هنوز نخوانده‌ام.

نکته دیگری که در مورد آثار نسل از نویسندگان غربی قرن بیستم مطرح است، ارتباط ادبیات و تاریخ به‌طورکلی است. رمان تاریخی یا رمان‌هایی با پس‌زمینه تاریخی چقدر در سنت ادبی اروپایی از پیش وجود داشته است؟ مثلاً رجوع آن‌ها به گذشته‌ای تاریخی برای پرداختن به دوران معاصر.

این سؤال را می‌توانم جواب بدهم. خوشبختانه اخیراً آثاری از نویسندگان بریتانیایی متأخر از دوریس لسینگ تا هاوارد جاکوبسن را خوانده‌ام و تأثیر تاریخ و بازخوانی تاریخ در آثارشان را حیرت‌آور دیدم. سواد سیاسی و تسلط بسیاری از آن‌ها باعث می‌شود حسادت کنم که چرا من چنین رمان‌هایی ننوشته‌ام. یا چرا من اجازه ندارم چنین اثری چاپ کنم، با دست‌های باز و بی‌فکر کردن به تبعات نوشته‌ام. اگر بررسی کنید مثلاً در ادبیات متأخر انگلیس از دوره‌های تاریخی قدیم‌تر مثل دوره‌ی هنری هشتم تا زمانه‌ی ارتش جمهوری‌خواه ایرلند در آثارشان هست. آزادی عمل، تخیل، تسلط و  قلم تربیت شده، نویسنده‌ی انگلیسی را آزاد می‌گذارد که بنشیند و بنویسد. مگر می‌شود آن را به امروز آن‌ها ربط نداد. جامعه‌ی پویا و شکوفا از همه‌چیزش پیداست. یکی از آن‌ها پویایی ادبیات داستانی‌ست که شاهدش هستیم.

در ایران هم تا همین یکی دو دهه پیش رمان‌ها و داستان‌های زیادی با نگاه به تاریخ و امر اجتماعی نوشته می‌شدند اما امروز دیگر کمتر نشانی از تاریخ در ادبیات داستانی ما دیده می‌شود. به‌نظرتان چرا ادبیات داستانی ما این‌قدر از تاریخ و امر اجتماعی غریبه شده؟

نمی‌دانم. باید از نویسنده‌هایی پرسید که به تاریخ بی‌اعتنا هستند. تا آن‌جا که من می‌دانم بسیاری از این آثار اجازه‌ی انتشار پیدا نمی‌کنند و من گمان می‌کنم این روزها ادبیات داستانی ایران حال و روز خوبی ندارد. آرامشی دارد که معلوم نیست نشانه‌ی چیست. عدم حضور نویسندگان ایرانی در مجموع کتاب‌های پرفروشی که هرماه در رسانه‌ها اعلام می‌شود جز شکست سیاست‌ها نشانه‌ی چیز دیگری نیست.

از دهه‌های گذشته همیشه تفکیک اینکه آیا ادبیات خلق شده در خارج از ایران را باید ادبیات مهاجرت بنامیم یا ادبیات تبعید در میان اهالی ادب و فرهنگ در داخل و خارج از کشور محل اختلاف‌نظر بوده است. به عنوان مثال نویسندگانی همچون گلشیری و مجید روشنگر چندان با نام‌گذاری تحت عنوان ادبیات تبعید موافق نبودند و ادبیات مهاجرت را بیشتر می‌پسندیدند. نظر شما در این باره چیست؟

ادبیات مهاجرت و تبعید براساس وضعیت نویسنده تقسیم می‌شود. می‌توانی به ایران برگردی؟ نویسنده‌ی مهاجری. وقتی نمی‌توانی برگردی؛ تبعیدی هستی. توضیح دادنش سخت است و شاید اگر شما از نویسنده‌ای که دارد در یکی از خیابان‌های پاریس راه می‌رود بپرسید تبعیدی‌ست یا مهاجر خودش هم مطلع نباشد چون احتمالاً مدت زیادی‌ست برنگشته و نمی‌داند اگر برگردد چه اتفاقی می‌افتد.

به نظر من اسم ادبیات چندان مهم نیست. باید کار را به منتقدان واگذاریم که اگر اثر شاخصی منتشر شد آن را در چه جایگاهی قرار می‌دهند.

فکر می‌کنید ادبیات تبعید ما در کدام‌یک از حوزه‌های فیلمنامه، نمایشنامه، شعر، داستان یا نقد ادبی رشد شاخص‌تری داشته و دست‌آورد بیشتری کسب کرده است؟

کسی باید در این مورد نظر قطعی بدهد که تمام کتاب‌ها فیلمنامه‌ها و اشعار منتشر شده را خوانده باشد.  بدیهی‌ست بخشی از جامعه‌ی ایرانی در خارج از کشور همچنان به خلق اثر ادامه می‌دهد. هرازگاهی هم آثار درخوری چه در سینما چه در کتاب دیده می‌شوند که نام بردن از آن‌ها نیاز به بررسی همه‌جانبه‌ای دارد که من متاسفانه در آن موقعیت نیستم.

اساساً ادبیات تبعید ما چقدر مخاطب دارد و چه قدرت اثرگذاری برای آن می‌توان متصور بود؟

مخاطب چندانی برای ادبیات در خارج از ایران وجود ندارد. به نوعی می‌توان گفت وضعیت داخل در نبود خواننده برای آثار؛ در خارج هم ادامه می‌یابد. شاید بشود گفت کنجکاوی‌ای در داخل هست که از رفته‌ها بدانند و علاقه‌ای در رفته‌ها هست که شرایط داخل را دنبال کنند. پس چه بهتر از ادبیات. اما شما به تیراژ کتاب‌های منتشر شده در خارج از ایران دقت کنید. دویست نسخه یا سیصد نسخه. شاید در داخل ایران با این‌که نشر تعریفی ندارد اما قابل‌تحمل‌تر است.

به نظر می‌رسد روز به زور و سال به سال تعداد بیشتری  از نویسندگان ایرانی مقیم خارج از کشور به پدیدآوردن آثاری به زبان غیرفارسی در کشورهای میزبان روی می‌آورند. می‌توان از این اتفاق به معنی کمرنگ‌تر شدن ادبیات فارسی پدیدآمده در خارج از کشور تعبیر کرد؟

آن کس که انگلیسی فرانسه یا اسپانیایی را چون زبان مادری می‌داند و به آن زبان‌ها منتشر می‌کند قطعاً بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. متاسفانه تعداد خوانندگان ادبیات داستانی ایران بسیار کم شده و در این شرایط فعلاً امیدی به احیای آن نیست. از کتاب‌هایی که من دیده‌ام اغلب خاطرات به زبان انگلیسی بیشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. نشان می‌دهد کار برای آن نویسنده آسان نیست چون خاطرات بالاخره ته می‌کشد یا اثرگذاری خود را از دست می‌دهد. ما درباره‌ی داستان حرف می‌زنیم. جز معدودی استثنا متاسفانه در این عرصه هم اتفاق محیرالعقولی نیفتاده است.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST