مهر: ۱۹ خردادماه غلامحسین ابراهیمی دینانی چهره ماندگار فلسفه و عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما به روی آنتن رفته بود، در تشریح یکی از اشعار پروین اعتصامی اظهار کرد: پروین اعتصامی خیلی فاصله زمانی با عصر ما نداشته است. خیلی قدیمی نیست ولی به این زیبایی شعر سرودن، سنجیده سخن گفتن و مسائل حکمی را در قالب نظم درآوردن کار هر کسی نیست.
وی افزود: بشر تکنولوژیک و تکنیک زده امروز دارد بر طبیعت تصرف میکند. نه تنها در کل طبیعت، بلکه در بدن انسان هم دارد تغییر ایجاد میکند. هر گونه تغییری که در جهان طبیعت و در نظام اصلح آفرینش بشر انجام دهد و جابه جا کند یک خیانت و یک زیان است و طبیعت تا یک مدتی حوصله میکند، اما یک روزی اگر طبیعت از دست ما عصبانی شد، چنان لگدی بر دهان انسان می زند که تمام دندانهایش خرد میشود. لگد طبیعت سخت است. ما باید با طبیعت رفیق باشیم. باید با طبیعت صلح کرد. طبیعت با غذاهایی که از خود به ما میدهد مادر ماست.
دینانی تصریح کرد: ما در طبیعت پرورده میشویم و شکی نیست که طبیعت مادر ماست، اما فرزندان دیگر طبیعت از قبیل باد، آب، کوه به طبیعت خیانت نمیکنند. تنها چیزی که فرزند است و در دامن طبیعت رشد کرده است اما یک جایی به طبیعت خیانت میکند، انسان است. انسان به عنوان فرزند طبیعت که در دامن طبیعت رشد کرده یک ضربه میخواهد به طبیعت وارد کند و میکند، طبیعت هم حوصله میکند ولی یک روز ضربهاش را می زند.
چهره ماندگار فلسفه با اشاره به یکی از آیات قرآن کریم گفت: من وقتی حجاب میشود فرعونی میشود، فرعون حماقتش این بود که میگفت من خدا هستم، دچار یک منیت وحشتناک شده بود. انسان وقتی که گرفتار منیت شد و دیگر نتوانست از من بیرون برود، گشودگیاش به روی جهان بسته میشود، چرا فرو بسته میشود چون جز خودش چیزی را نمیبیند. وقتی من جز خودش چیزی را ندید دیگر بسته است. من اگر به روی خود بسته نباشد و گشوده باشد، به روی عالم من خوبی است و اصل هویت و شخصیت انسان است. اگر آن من به روی غیر گشوده باشد اصل است، اما اگر فرو بسته شد و آن دری که به روی غیر باز است به روی خود بست و فقط در خود فرو رفت و چیزی غیر از خود ندید، آن جاست که کور و کر و تاریک و ظلمانی است و یک فرعون است.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران در ادامه سخنان خود گفت: یک شخص احمق اگر بداند که احمق است و بگوید که احمق است، دیگر احمق نیست، یعنی به خود آگاهی دارد، آن من هم همین طور است، اگر باز باشد به روی غیر، لایناتناهی به پیش میرود، اما اگر فرو بسته شد و از خود بیرون نیامد، کر و کور و تاریک و ظلمانی است و آن همان من فرعونی است که منشاء فساد است.
دینانی افزود: انسان در زمره حیوانات است، به انسان می گویند حیوان ناطق. انسان حیوان است اما ناطق است. حیوانات حیوان هستند اما ناطق نیستند. انسان امتیازش به این است که حیوان ناطق است، یعنی سخن میگوید و میاندیشد. سخن گفتنی که بر اساس اندیشیدن میباشد. اندیشیدن فصل انسان است. انسان ناطق اندیشمند از سایر حیوانات خیلی بالاتر است و کاملترین موجود در این عالم است. تمام حیوانات زود به بلوغ میرسند، انسان تنها موجودی است که دوران بلوغش طولانی است. چه حیوانی از پرندگان، درندگان و غیر درندگان مدت بلوغش ۱۵ سال طول میکشد؟ دلیل طولانی بودن بلوغ انسان نسبت به حیوانات این است که انسان خیلی بزرگ و پیچیده است و انسان شدن سخت است. انسان شدن و به مقام ادراک عقلانی رسیدن خیلی احترام دارد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: حالا ما چقدر میخواهیم از این عقل استفاده کنیم. باید بر اساس موازین عقل حرکت کنیم، هر چه میتوانی در عالم عقل به پیش برو و هر چه بر معلومات عقلانی بیفزایی گستردهتر هستی. انسان گستردهتر است یا عالم، عالم محدود است اما انسان میتواند از وجود عبور کند و آن طرف وجود را ببیند. انسان به وجود میاندیشد، به عدم هم میاندیشد، به موجود میاندیشد، به معدوم هم میاندیشد، حالا انسان گستردهتر است یا موجود؟
وی تاکید کرد: خودشیفتگی بزرگترین خطر است، جز خودش را نمیبیند، خود را در مقابل دیگران ناچیز دانستن هم بد است، به زمین و زمان فخر فروختن هم بد است، پس چه کار باید کرد؟ خودت را بشناس، اعتدال، نه افراط و نه تفریط. مبنای علم اخلاق اعتدال است، اگر اعتدال را بگیریم اخلاق وجود ندارد.
دینانی ادامه داد: انسان سه حالت دارد، یک حالت اعتدال که حالت انسانی است، یک حالت افراط و یک حالت تفریط، افراط و تفریط هر دو گمراه کننده هستند، حد وسط اعتدال است. نه اینقدر ژست بگیر که به زمین و زمان فخر بفروشی و نه اینقدر خودت را کوچک بشماری که بگویی من هیچ چیزی نیستم، اگر کمالی داری بشناس اما این را به رخ دیگران نکش و به دیگران فخر نفروش، همانی که هستی باش.
وی در پایان خاطرنشان کرد: مشکل بشر یک کلمه است که انسان یک چیزیست که هست و یک چیزیست که میخواهد باشد، انسان میگوید منم، خودش را نشان میدهد اما دلش میخواهد آن چیزی باشد که نیست، بین آن چیزی که هست و بین آن چیزی که دوست دارد باشد گیر میکند. هر چقدر که میتوانی برو بالا، اما بودنت را به آنچه که میخواهی باشی قاطی نکن. بفهم که چه هستی، آرزوی شدن هم داشته باش و برو زحمت بکش تا به آن برسی، اما نه اینکه زحمت نکشیده آن چیزی که هستی را قبول نکنی و آن چیزی که در آینده میخواهی باشی را جای اکنونت بگذاری، این قاطی کردن آنچه که میخواهی باشی و آنچه که هستی است که بحران هویت ایجاد میکند و به دیگران هم آزار میرساند.