«قلعهی سرنوشتهای متقاطع» رمانی است از ایتالو کالوینو که با برگردان فارسی شیرین معتمدی منتشر شده است. این کتاب را نشر قطره در ۱۲۰ صفحه و به قیمت نه هزار تومان چاپ کرده است.
کالوینو در مقدمهی کتاب نوشته است: این داستان بر اساس کارتهای تاروت ـ و نوشتار نوشته شده است. داستانها بر اساس توالی این تصاویر روایت میشوند، درواقع سعی میشود واژهها بازسازی و تعبیر شوند. تاروتها کارتهای قدیمی هستند برای بازی و فالگیری، و محبوب در فرانسه و ایتالیا. هر دست مشتمل است بر هفتادوهشت کارت، ده کارت عددی و چهار کارت درباری برای هر خال (جام، سکه، چوبدست، شمشیر)، بیستویک کارت تاروت کبیر بهعلاوهی دلقک. تاروتها بنا بر تعبیرهای گوناگون خوانده میشوند و در این کتاب کارتها به سادهترین و مستقیمترین شکل خوانده میشوند: با مشاهدهی تصویر هر کارت و تخصیص معنایی به آن که بنا به توالی کارتها فرق میکند.
کالوینو در ادامه مینویسد: این کتاب دو بخش دارد: قلعهی سرنوشتهای متقاطع و میخانهی سرنوشتهای متقاطع. بخش اول، نخستین بار در کتاب تاروتها: دستهی ویسکنت در برگامو و نیویورک چاپ شد. این مجلد بر اساس تاروتهای نقاشیشده توسط بونیفچو بمبو در اواسط قرن پانزدهم بازسازی شد، در همان رنگ و اندازه. در قلعه تاروتهای هر داستان در دو ردیف چیده میشوند، افقی و عمودی و سه ردیف کارت دیگر آنها را قطع میکنند (افقی و عمودی) که داستانهای دیگری را خلق میکنند. در نتیجه، سه داستان افقی و سه داستان عمودی خوانده میشوند و بهعلاوه هر ردیف از کارتها معکوس هم خوانده میشوند، در نتیجه دوازده داستان داریم... بخش دوم کتاب، میخانه، بر اساس تاروتهای محبوب و معروف نوشته شده است. این تاروتها «تاروتهای کهن مارسی» نام دارند. تاروتهای مارسی در فرانسه اغلب برای فالگیری به کار میروند و شهرت ادبی قابل توجهی دارند، بهخصوص بعد از دورهی سوررئالیسم. مشابه کارتهای مارسی، در ایتالیا نیز جزو کارتهای بازی محبوب هستند. با اندک تفاوتی در نام کارتها. در میخانه نیز داستانها از توالی تاروتها تشکیل شدهاند، و هفتادوهشت کارت با الگوی معمول روی میز گستردهاند که در آن داستانها یکدیگر را قطع میکنند. در قلعه کارتها در ردیفهای افقی یا ستونهای عمودی کاملاً مشخص و مجزا، داستانهای جداگانهای میسازند، در حالی که در میخانه دستههایی با طرح نامنظمتری را شکل میدهند، تلفیقشده در وسط، محل تجمع کارتها در تمام داستانهایی که ظاهر میشوند.
نویسنده با نوشتن این نکته که «این کتاب سالها فکر مرا مشغول کرده بود، چاپش کردم تا از آن خلاص شوم» میآورد: از چیدن اتفاقی تاروتها شروع کردم تا ببینم میتوانم داستانی را در آنها بخوانم. «داستان جنگجو» بیرون آمد؛ شروع به نوشتناش کردم، پی ترکیبهای دیگر همان کارتها گشتم، دریافتم تاروتها ماشین ساخت داستاناند؛ به کتابی فکر کردم و چارچوبش را تجسم کردم: راویان گنگ، جنگل، مهمانخانه؛ ایدهی شیطانی کردن و تجسم همهی داستانهایی که میتوان در دستهی کارتهای تاروت باشد، مرا وسوسه کرد...
در نوشتهی پشت جلد کتاب میخوانیم: گروهی از مسافران دور هم جمع شدهاند و قصهگویی میکنند، اما بهطرزی عجیب و مسحورکننده. آنها قدرت سخنگویی خود را از دست دادهاند و باید قصههاشان را با کمک تصاویر کارتها روایت کنند، ماجراها سرنوشتهایی درهمتنیده و اعجابآور.