بیشترِ ما محمود حسینیزاد را با ترجمههایی که از ادبیات آلمانی ارائه کرد، میشناسیم. با معرفی نویسندههای خوبی مانند یودیت هرمان. اما حسینیزاد علاوه بر ترجمه، نمایشنامه و داستان نیز مینویسد. اولین مجموعه داستاناش در سال ۱۳۸۴ با نام «سیاهی چسبناک شب» توسط نشر کاروان به چاپ رسید. بعد از آن چهار کتاب تألیفی دیگر روانهی بازار کتاب کرد که تازهترین آن «بیست زخمِکاری»را نشر چشمه منتشر کرده است. به خاطر چاپ این رمان جنایی و پرماجرا گفتگویی با محمود حسینیزاد کردیم:
بیشتر شما را به عنوان مترجم ادبیات آلمانی میشناسند. در حالی که فکر میکنم این هفتمین کار تالیفتان است. چطور شد که سراغ نوشتن رفتید؟
تا الان پنج تا منتشر شده. چهار مجموعه داستان و همین رمان. تمایل به نوشتن همیشه بود. مدتی البته طولانی، مهار کنندهی آن تمایل بود.
البته من دو نمایشنامهتان را هم در نظر گرفتم.
متوجه شدم، ولی نمایشنامهها نه چاپ شد و نه اجرا، و آنها را هم دوران نسبتاً جوانی نوشتهام، هنوز سی سال نداشتم.
نوشتن رمان بیست زخمکاری چطور به ذهنتان رسید؟ در اصل جرقهی آن چه بود؟
شرایطی جور میشود و شما در موقعیتی قرار میگیرید، بعد تصاویر آشنایی میبینید. ارتباطهایی. برای من روند آشنایی هست. حدس میزنم برای نوبسندههای دیگر هم باشد. در این مورد خاص، علاقه من به شکسپیر حتماً مؤثر بوده.
اولین چیزی که بعد از خواندن کتاب یا همان صفحات اول توجه مرا جلب کرد فضاییست که از طبیعت نشان دادهاید در توصیف حال و هوای شخصیتها. این طور روایت کردن در کارهای داستان کوتاهتان نبوده است.
چرا. زیاد. شما نگاهی به حتی به اسم کتابها بیندازید، «سیاهی چسبناک شب». «آسمان، کیپ ابر». «این برف کی آمده». طبیعت نقش عمده در ادبیات من دارد. ممنون اما از دقت. کمتر توجه کردند به این موضوع.
مردها بخش اصلی رمانتان را پوشش میدادند و تنها دو زن حضور داشتند آن هم آنقدر درحاشیه و صحنههای کم که دیده نمیشوند. ضرورت فضای رمان بوده است؟
البته ضرورت هست. دنیای واقعی فساد اقتصادی هم دنیای مردانهای است. اما خب تمام ماجرای رمان را زنی استارت زده!
غیر از قتلهای پیدرپی و مسائلی که حول اموال وارثان میگذرد. اکثر رمانتان در سفر میگذرد. شخصیت اصلی به واسطهی شغلش مرتب در راه است به طرق مختلف و در شهرهای مختلف. این برگرفته از تجربیات خودتان است؟
شاید. سفر و در راه بودن در خیلی داستانهای من هست، دوستان منتقدی هم اشاره کردند تا به حال. اما خب تا به حال فکرش را نکرده بودم ایا به تجربههای خودم بر میگردد یا نه! نکته جالبیست!
در رمان با وجود قتلهای پیدرپی که اتفاق میافتد و بسیار شک برانگیز است؛ پلیس و پیگیریهای آن چندان نقشی ندارد. و در داستان چندان آن را نشان نمیدهید. چرا؟
داستان در اینجا میگذرد و تا به حال در این تعداد عظیم «کشفهای فساد اقتصادی» اثری و نقشی از پلیس دیدید؟ نشان بدهید، حتماً رمان را تصحیح میکنم!
راستش مطلبی که در مجلهی تجربه شماره ۵۰ در ارتباط با ادبیات جنایی نوشته بودید توجهم را جلب کرد که گفته بودید «در کشورهای دیگر حداقل ۱۰۰ سال سابقه دستگاه پلیس و دادگستری بوده است برای همین ادبیات کارآگاهی آنها بسیار قوی ست. ولی کشور ما همچین تجربهای ندارد.»
خب رمان واقعاً پلیسی نیست. شاید سیاسی و حتی جنایی باشد، اما کارآگاهی نیست، و ماجرا هم در محبطی میگذرد که عملاً پلیس نفوذی ندارد.
شخصیت اصلی داستان آقای مالکی در عین حال که فردی شیفتهی خانوادهست انگار یک جورهایی از آنها دور هم هست. وقتی با حجم مشکلها روبرو میشود. در هیچ صحنهای از آنها کمک طلب نمیکند. و از همفکریشان استفاده نمیکند.
مالکی تکرو و تنهاست، این موضوع در همان سه یا چهار صحنه اول نشان داده شده. اما باز صحنههایی هست که از زن کمک میخواهد.
گمان میکنم شخصیت سمیرا همچنان در ذهن مخاطب مبهم باقی میماند. مالکی به خاطر خبری که نجفی به او میدهد تصادف میکند. در این حد پریشان میشود. اما هیچ به روی سمیرا نمیآورد.
خب مالکی در مساله قتل شریک سمیراست. تصادفش از ناراحتی لو رفتن است.
مسئلهی دیگری که توجه را جلب میکند پاراگراف بندی و نحوهی چیدمان گفتگوهاست. جوری یکدست است و صداهای مختلف دارد که به راحتی میفهمید دیالوگ از آن کیست و روال معمول رمانهای دیگر را ندارد. همین موضوع در مورد فصلبندی هم صدق میکند که فاقد فصلبندیست. این نحوهی رماننویسی با توجه به نو و بدیع بودنش از کجا و چطور بدست آمده است؟
باز هم ممنون از دقت! کمتر متوجه شدهاند. این شیوه را من دو داستانهایم هم دارم، مثلاً در مجموعه "سرش را گذاشت روی فلز سرد"، حتی در ترجمههایم هم تا جایی که متن اصلی اجازه داده، همین شیوه را دارم، تلفیق زبان و شیوه محاوره است با شیوه غیر محاوره.
از اینکه مخاطب با توجه به نداشتن فصلبندی و ...خط داستان را گم کند، هراس نداشتید؟
اصلاً، چون میدانم چه کار میکتم و ادا در نمیاورم.
چاپ این اثر ده سال طول کشیدهاست. به دلیل وسواس شخصی بوده است یا دلایل دیگری داشته؟
دلیل ممیزی.
آیا نوشتن رمان بعدی هم قرار است همین قدر زمان ببرد؟
بستگی به ممیزی و اداره مربوطه دارد. من اتفاقاً سریع مینویسم، اماکم!
داستانهایتان تا چه حد خودنگاره هستند؟
زیاد. خیلی زیاد.
چقدر جای رمانِ ژانر را در ادبیات ایران خالی میدانید؟
رمان ژانر یعنی چی؟
میدانم طبق نظریهای رمانهای ادبی هم ژانر محسوب میشوند. اما اینجا بیشتر منظورم رمانهای حادثهمحور مثل جنایی، تریلر، علمی تخیلی و غیرهست. بیشتر رمان نویسهای ما رمان ادبی مینویسند.
هر داستان و موضوعی، ژانری را طلب میکند و حتماً هم دران ژانر نوشته میشود، اگر ادبیات ما کم و کسری دارد، سببش عدم تنوع موضوعهاست.
داستان یا نویسندهی خاصی هست که حین نوشتن بیشتر در ذهنتان در حال گردش باشد؟
نه. داستانها و نویسندههایی هستند که خیلی دوستشان دارم، و قطعاً تأثیر گذارند. اما نه تا این حد.
موضوع آثارتان را بیشتر از کجا میآورید؟
از دنیای خودم و دنیای پیرامونم.
چقدر این دنیا شامل خوابها و رویاهایتان میشود؟
رویاها سهمی ندارند. اصلاً.
نوشتن برایتان آسان است یا دشوار؟
خودِ نوشتن ساده است. کنار آمدن با محصول، دشوار.
آیا عادت غیر معمولی به هنگام نوشتن دارید که از باقی نویسندگان متمایز باشد؟
خب هیچ عادتی ندارم و همین تمایز است! فقط حوصله نشستن طولانی ندارم.
امکان اینکه بخواهید ژانرهای دیگر هم امتحان کنید چقدر است؟ مثل فانتزی، علمی تخیلی، وحشت و...
تصور نمیکنم.
به نظر شما نویسنده تا چه حد باید خود را با مسائل اجتماعی درگیر کند؟ آیا به طور کلی به عنوان نویسنده تضادی میان زیبایی شناسی و داشتن دغدغههای سیاسی اجتماعی میبینید؟
خب نویسنده بشری است که در اجتماع زندگی میکند، هر کار و رفتارش «اجتماعی» است و هر بیانش منطبق بر این وضعیت. شیوه بیانش هم هرچه هست، استتیک خودش را دارد.