کد مطلب: ۱۰۵۸۲
تاریخ انتشار: سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶

هزارویک داستان نو

سمیه شهرزاد*


آرمان:


۱- تاریک‌ترین زندان
ادبیات چک در ایران با نام فرانتس کافکا، ایوان کلیما و میلان کوندرا گره خورده است، اما شاید نام ایوان اولبراخت نام کمتر شناخته‌شده‌ای باشد؛ نویسنده‌ای که از اساتید بنام و برجسته ادبیات چک به شمار می‌آید. اولبراخت از روزنامه‌نگاران و مبارزان سوسیال‌دموکرات چکسلواکی در زمان جنگ‌های جهانی اول و دوم بود و همین امر هم در نوشته‌هایش مشهود است.
شیوه نگارش اولبرخت محکم و شیوا و کامل است و بیشتر تحت‌تاثیر نوشته‌های بالزاک و داستایفسکی است؛ چنانکه تأثیران دو نویسنده بزرگ در کتاب «تاریک‌ترین زندان» او کاملاً محسوس است.
«تاریک‌ترین زندان» از مجموعه کتاب‌های جیبی نشر علمی‌وفرهنگی است که با ترجمه محمدقاضی منتشر شده است. این داستان بلند، در واقع اثری روانشناسانه است که به پیچیدگی‌های روح بشر و به‌طور خاص روابط زن و مرد می‌پردازد. نویسنده سعی دارد در طول اثرش به تاریک‌ترین بخش روح بشر نفوذ کند و پست‌ترین درونیات بشر را نشان دهد. شارل ماخ کارمند بازنشسته‌ای است که در پی اتفاقی به ظاهر ساده در هنگام عبور از مقابل توده‌ای سنگ مرمر که کارگران با تیشه مشغول تراشیدن آن هستند، پریدن ذره‌های کوچک از سنگ مرمر و اصابت آن به چشمش به تدریج سبب عفونت و کوری‌اش می‌شود. کوری غیرمنتظره شارل بستر مناسبی می‌شود تا پست‌ترین خصایص درونی وی یعنی سوءظن و حسد نسبت به همسر وفادارش بروز یابد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«در شهر ما گدای کوری بود که همیشه این جملات را بر زبان می‌راند: «کوری تاریک‌ترین زندان است، ای نکوکاران به من رحم کنید!» بعضی نوحه‌خوانی‌ها هست که خواب و آسایش بر شما حرام می‌کند. مرا نیز عبارت «تاریک‌ترین زندان» از خواب بازمی‌دارد. این عبارت از آن زمان به بعد همچنان در مغز من مانده است. ابتدا من با آن گدای کور هم‌داستان بودم و قبول داشتم که در حقیقت کوری تاریک‌ترین زندان است، اما زندان‌هایی از آن تاریک‌تر وجود دارد. کوری فی‌نفسه آنقدر هم که شما ممکن است تصور کنید تاریک نیست. کوری برای کسی وحشتناک است که قبلاً از حس بینایی برخوردار بوده است، اما ممکن است که انسان به مرور با کوری خو بگیرد و با آن زندگی کند، همچنان که با یک دوست می‌توان خو گرفت و با او زیست. یکنواختی زندگی کوران گاه‌گاه به لطف پرتو خورشید درخشان و گرم‌کننده و به روشنی افکاری که در مغزشان می‌تابد از میان می‌رود، و چه بسا که از تاریکی‌های بیرونی عالم کوری با روشنایی‌های درونی زایل می‌گردد.
آه اگر بدانید حسد تا چه اندازه از کوری بدتر است! حسد تنها یک ظلمت بیرونی نیست بلکه تاریکی درونی نیز هست. در آن به‌هیچ‌وجه هماهنگی و گرمی و لطف و صفا راه ندارد و توفانی که از افکار حسدآلود برخیزد جز غریدن و کوبیدن و زیروزبرکردن کاری ندارد، زیرا نور نجات‌بخش برق در آن فضای تیره‌وتار تا ابد در چنگ ابرهای قیرگون خفه و خاموش گردیده است. بی‌شک شما این مه‌های تیره و این ابرهای قیرگون را که نزدیک به سطح زمین پهن می‌شوند و می‌خزند، این ابرهای سیاه که آسمان را می‌پوشانند و می‌غلتند و می‌دوند، دیده‌اید. برقی که در سینه‌ی این ابرهای می‌زند به چشم نمی‌خورد، فقط غرش رعد و انعکاس نعره گنگ و خفه آنها به گوش می‌رسد و ترس و وحشتی در دل شنونده می‌ریزد. این ابرهای قیرگون را شما به چشم می‌بینید و من فقط وصف آن را بیان می‌کنم، و البته، دوست عزیز، این توصیف، فی‌البداهه و بدون سابقه ذهنی نیست. من گاهی این ابرهای قیرگون را بر فراز صخره‌های سواحل ییزرا تماشا کرده‌ام و خاطره آنها با یاد آن نوحه‌خوانی گدای کور که هم‌اکنون از آن سخن گفتم در ضمیرم نقش می‌بندد. لیکن باور کنید که این توصیف باز سطحی و نارساست. کلماتی که آن گدای کور به نوحه می‌خواند معنایی بسیار عمیق‌تر دارند. باید مانند مفسرین کتاب خدا که در آیات تورات غور می‌کنند و به شرح و تفسیر آنها می‌پردازند در کلمات آن گدای کور دقیق شد تا معلوم گردد که تاریک‌ترین زندان نه کوری است و نه حسد، بلکه عشق است.»
۲- پارتیزان‌های لوانت
«پاتیزان‌های لوانت» نوشته خئسوس ایسکارای نویسنده برجسته اسپانیایی است که در مجموعه کتاب‌های جیبی نشر علمی‌وفرهنگی منتشر شده است. ایسکارای از دوران مبارزه و نبرد کشورش اسپانیا با فاشیست‌ها یعنی از سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ در وطنش شهرت کامل داشت.
فاشیست‌ها با کمک کشورهای بیگانه شورش کرده بودند که در آن زمان مسلح وارد خاک اسپانیا شده بودند و با آنها علیه مردم این کشور همکاری می‌کردند. ایسکارای وطن‌پرست، کارمند دائمی روزنامه‌های ال‌موندو ابروه‌ور، فرنته‌روخو و سایر جراید میهن‌پرستان اسپانیا بود که در دفاع از شهر مادرید و نیز در تمامی جهبه‌های نبرد ملت بر ضد فاشیست‌ها شرکت کرده بود. بعد از پیروزی موقت فرانکو مدتی در فرانسه اقامت کرد، سپس عازم مکزیک شد. اما بعد از پایان جنگ به فرانسه برگشت و به دستور سازمان‌های سری وطن‌پرستان و حزب خود، محرمانه از مرز عبور کرد و مخفیانه به مادرید رفت.
«پارتیزان‌های لوانت» از مهم‌ترین آثار ایسکارای است که حکایت رشادت‌های میهن‌پرستان اسپانیایی در رهایی از فاشیست است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«ما از کوره‌راه‌های بُزرو و کوهستانی می‌رفتیم. بالای سرمان ابرهای دامنه‌دار حرکت می‌کردند و زیر پای‌مان مه غلیط گسترده بود. من در وطنم بودم و آن را نمی‌دیدم. گام برمی‌داشتم، ولی گویی پا به زمین نمی‌گذاشتم. بلکه آن را با پاهایم لمس می‌کردم و تشخیص می‌دادم. آری، آنجا سرزمین گرامی من بود. فقط یک فکر داشتم: زودتر با قسمت پاتیزانی لوانت ارتباط یابم... در تمام طول راه دائماً تکرار می‌کردم «من در اسپانیا هستم» و نمی‌توانستم باور کنم...»

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST