کد مطلب: ۱۰۷۳۷
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۶

به جان آپدایک اعتماد کنید

فاروق مظلومی

ایران: «من پائولو کوئیلو نمی‌خوانم جان آپدایک می‌خوانم. اسپیلبرگ نمی‌بینم فیلم‌های اسکورسیزی را دنبال می‌کنم.»
این جملات از مشهورترین دیالوگ‌های یکی از مشهورترین بازیگران سینما در یکی از مشهورترین فیلم‌های سریالی است که حساب کار را دست بقیه بدهد. همه نه، اما بیشتر مردم دنیا با گوینده این دیالوگ‌ها موافق نیستند و مردم بیشتر پائولو کوئیلو می‌خوانند و فیلم‌های اسپیلبرگ برایشان جذاب‌تر است. واقعاً چرا جان آپدایک در ایران غریب است؟ و پائولو کوئیلو میهمان ویژه ایرانی‌ها می‌شود؟
متن ادبی و اصولاً هر نوشته در حوزه ادبیات زمانی وجاهت می‌یابد که تجربه منحصر به‌فرد خواندن در آن اتفاق بیفتد؛ تجربه‌ای که در هیچ مدیوم دیگر مانند موسیقی و فیلم ممکن نیست. امیر نادری در پایان داستان انتظار می‌نویسد: «من برای همیشه پیر شدم» سؤال این است کدام اُبژه دیگر غیر از ادبیات- مثلاً عکاسی یا سینما - می‌تواند بار حسی این جمله را به مخاطب القا دهد. در واقع تجربه‌ای که مخاطب در ادبیات حقیقی دریافت می‌کند کاملاً منحصر به ادبیات است و امکان داشتن این تجربه فقط در فضای ادبیات ممکن است. این تجربه در مرکز سیال یک داستان یا شعر یا هر نوشته دیگری قرار دارد که همواره از درک انسانی می‌گریزد و در مقابل درک قابل بیان با قراردادهای انسانی، مقاومت کرده و مبهم‌تر می‌شود.
مطلبی که خواندید وامدار نظریات موریس بلانشو است. اگر میخائیل باختین توجهش به فلسفه ادبیات بود، بلانشو کسی است که به ادبیات، نگاهی جدی و فلسفی داشته است.
تمایز متن ادبی از متون روزمره قابل درک است ولی قابل بیان نیست. دو جمله را می‌شنویم و اعتقاد داریم یکی شعر است و دیگری صرفاً یک متن خوب و دلچسب. به قول بلانشو «در شعر ما به دنیا ارجاع داده نمی‌شویم». راست می‌گوید اگر شعر حاصل انتزاع - بریدن از زمان و مکان - باشد بنابراین رجعتی به دنیا در آن وجود ندارد.
مطالبی که مرور کردیم از نگاه کسی بود که دیگر به کیفیت ادبی وقعی نمی‌نهاد و همواره دنبال امکان ادبیات بود.بلانشو از همه زودتر فهمیده بود که زنگ خطر برای تکنیک در همه هنرها به صدا درآمده است. هنرمندان با آزادی و بدون ترس و با جسارت همه ابزارها و تکنیک خودسازشان را به‌کار می‌گیرند شاید انسان معاصر، رؤیای آزادی را در هنر جست‌وجو می‌کند.
حالا با این سنگ محک وارد یکی از کتابفروشی‌های پایتخت می‌شویم. جان آپدایک که در بیشتر آثارش، ادبیات امکان فعالیت داشت، غمگین است چرا که چاپ اول کتاب «از مزرعه »که جز صد کتاب برتر و پرفروش دنیاست، طی چهار سال هنوز موجود است.مردم سرگرم خواندن پائولو هستند و نویسنده‌های خوبمان مشغول پیگیری قدرالسهم‌شان در مجلات و روزنامه‌ها. مجله هنوز خوبِ «کرگدن »کم کم تن به ذائقه قابل‌ترمیم مخاطب داده و داستان‌های مخصوص آل و فال و خال دارد و احتمال تعویض ترکیب نویسندگانش از احتمال تعویض ترکیب تیم کارلوس کی روش کمتر است. داستان‌های ادبی زیادی منتشر می‌شوند که ربطی به ادبیات داستانی ندارند و براحتی می‌توانند به یک زبان دیگر مثلاً سینما یا رادیو تبدیل شوند یعنی انحصار ادبی در آنها رخ نداده است.
ادبیات وطنی اوضاع خوبی ندارد، کتاب خوب «مردی که گورش گم شد» از حافظ خیاوی، بعد از چند سال چاپ نهم خود را می‌گذراند. مجموعه داستان «سرطان جن» که با ارزیابی نسبی از کتاب‌های خیلی خوب «ادبیات وابسته به کیفیت» است بعد از دوسال به چاپ دوم رسیده است. البته احتمالاً نویسنده به مافیای نشر، لبخند نزده است. این کتاب همان کاری می‌کند که کیارستمی از آن می‌نالید یعنی مخاطب را به گروگان می‌گیرد.آدم حیفش می‌آید این قدرت بازسازی و پردازش چرا نباید در خدمت امکان ادبیات باشد اگرچه به ذائقه بیشتر خوانندگان ایرانی خوش نمی‌آید.
زمانی بود که بیشتر صنف‌های فرهنگی - مجلات، روزنامه‌ها و ناشرها _ دغدغه فرهنگ داشتند اما حالا بعضی‌هایشان در کنار رنج معیشت، دغدغه فرهنگ هم دارند. من مرده شما زنده، دیری نمی‌گذرد که خیلی ازاین مجلات به مجلات آرایشگاهی و مطبوعات مطبی تبدیل می‌شوند. حیف.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST