«باغ ایوان» دفتری از غزلهای مهدی برهانی است که انتشارات آتلیهی هنر آن را به صورت خوشنویسیشده، تذهیبنگاریشده به همراه تابلوهای خوشنویسی و مینیاتوری چاپ کرده است. خطمتنها را عباس مستوفیالممالکی نوشته و تذهیبها کار اردوان اعتمادی است. شعرها هم با خط مهدی دریاباری نوشته شدهاند.
شاعر مجموعه، مهدی برهانی، در آغاز کتاب دربارهی خودش نوشته است: «در اول دیماه ۱۳۴۵ در محلههای جنوب شهر مشهد به دنیا آمدم، کنار مادر و برادرانم زندگی بسیار سادهای داشتیم. پس از کسب تحصیلات ابتدایی و متوسطه، مدتی فعالیت اداری داشتم و پس از آن به تجارت روی آوردم و در سال ۱۳۷۳ برای کسب تحصیلات عالیه، توسعهی کار و تجارت و فراگیری زبان روسی، به مسکو رفتم و تا ۱۳۸۰ در آنجا بودم و از سال ۱۳۸۲ تا کنون در کشورهای حوزهی خلیج فارس اقامت دارم و در حال حاضر مقیم عمان هستم.
سرودن غزل را مدیون مادرم هستم. او از کودکی برایم حافظ میخواند و با لحن دلنشین و صدای گرم مادر تدریجاً به غزل علاقهمند شدم و از دوران نوجوانی شعر مینوشتم. در سرودن غزل بیشتر به محتوا توجه کردم و این غزلیات بیشتر جوششی بودهاند و کوشش زیادی برای پیکرتراشی آنها ننمودهام و با تمام کاستیها، امیدوارم مورد پسند شما هنردوستان قرار گیرد.»
غلامحسین ابراهیمی دینانی هم مقدمهای بر این کتاب نوشته است. در مقدمهی وی میخوانیم: «در اینکه شخصیت انسان به واسطهی شناخت شکل میگیرد شک نمیتوان داشت. آنچه مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته، این است که حقیقت شناخت چیست و منشاء یا سرچشمهی آن در کجا واقع شده است؟ هرچه در باب ماهیت شناخت و منشاء پیدایش آن گفته شود، شعر را نمیتوان نوعی شناخت به شمار نیاورد؛ زیرا زبان آیینهی جهان است و زبان شاعر ساحت ویژهای از زبان تشکیل میدهد. اکنون اگر توجه داشته باشیم، هر ساحتی از زبان با ساحتی از هستی قرین است، این حقیقت آشکار خواهد شد که زبان شاعر در چنان فضایی از هستی سخن میگوید که هیچ زبان دیگری نمیتواند در آن فضا سخن بگوید. گزارههای شعری بدون هیچ گونه تردید، بیانی از حقیقت شمرده میشوند؛ زیرا حقیقت تنها در یک چهره ظاهر نمیشود. کسانی که از طریق تجلیات حق به حقیقت راه میبرند به روشنی مشاهده میکنند که هر جلوهای از جلوههای هستی رخساری از حقیقت است. اگر هستی دارای تجلیات گوناگون است، ناچار باید بپذیریم که هر یک از این تجلیات چهرهای از حقیقت به شمار میآید. چهرهی حقیقت در آیینهی شعر صورتی دیگر از عالم خاک و رخساری نو از آدمی است. نیازی به توضیح نیست که این رخسارهی پرفروغ و برافروخته برای کسی که از دل غمزده بیخبر است، قابل مشاهده نخواهد بود. اگر شعر و شعور از یک ریشهاند، شعر نوعی آگاهی است و آگاهی در صمیم ذات و حاق هستی انسان روان است. آنجا که آگاهی نیست، هستی تعطیل است. البته باید به این نکته توجه داشت که چون هستی دارای مراتب مختلف و متفاوت است، سطح آگاهی نیز یکسان و اصوات و نقوش و زیر و بم یکصدا نیست؛ بلکه حقیقت آن پیامی است که از یک دل دردمند در یک تجربهی انسانی شکل گرفته و در طریق بازگشت به اصل خویش، توقفگاه و منزلگاهی جز گوش آشنایان نمیشناسد.»
اینک غزلی از این دفتر:
ساقی نظری کن به من و حال خرابم
پر کن قدحی بندهی یک جام شرابم
امشب تو اگر حال مرا خوب ندیدی
افسانهبگوشم کن بگذار بخوابم!
تو رودی و میجوشی و دریاست مکانت
من قطره بُدم کف شدم و مثل حبابم
در عشق تو من سوختم اما تو ندیدی
هر لحظه بدون تو پر از درد و عذابم
هر جا نگری ساحل دریاست ولی من
سرگشته و دیوانه به دنبال سرابم
از گوشهی ابروی تو صد شعر نوشتند
من باور آن قافیه در شعر و کتابم
فریاد برآرم که خدا عشق دگر چیست
میچرخم و میسوزم و دنبال جوابم
کتاب باغ ایوان، غزلهای مهدی برهانی، در ۱۰۰ صفحهی قطع رحلی با کاغذ گلاسه و به صورت تمامرنگی منتشر شده است.