آلن روبگریه، نویسنده «ژلوزی» در ۱۹۲۲ در شهر برست فرانسه به دنیا آمد. بعد از پایان تحصیلات متوسطه در ۱۹۴۴ به دانشکده کشاورزی رفت و مهندس شد. تا سال ۱۹۴۸ در مؤسسه ملی آمار فرانسه خدمت کرد. وی اولین رمان خود بهنام «پاککنها» را در سال ۱۹۵۳ منتشر کرد. بهگفته محمدتقی غیاثی چند روزی هم بهمناسبت شرکت در یک جشنواره سینمایی در ایران بهسر برد. روبگریه همراه کلود سیمون، ناتالی ساروت، میشل بوتور، و چندتایی دیگر به جریانی در ادبیات فرانسه تعلق دارد که به «رمان نو» معروف شده است. آلن روبگریه اصول این جریان را در کتابی به نام «در دفاع از رمان نو» شرح داده است.
در رمان ژلوزی هیچ چیزی بر پایه اصول و قواعد داستانگویی معمول نیست. پیرنگ، عناصر داستان و شخصیت پردازی به رسم معمول در ژلوزی وجود ندارد. اما در عین حال همه چیز روشن است. این روشنایی نه تنها به دلیل توصیفات نوری بی نظیر در رمان بلکه به دلیل پرداخت تمام این پیچیدگیها به نحو احسن است. راوی ژلوزی در جابه جای خانه پنهان است و از گوشه و کنار آن ساختمان ویلایی قصه را برای خواننده روایت میکند. اما نه آن قصه معمول همیشگی و نه آن طوری که خواننده به آن عادت دارد. پنجرهها، کرکرهها، درها ،دیوارها و خلاصه همه چیز در اینجا نقش اساسی بازی میکند. همه چیز به جز آنچه که تشنه شنیدن و خواندنش هستیم.
غیاب و نبودنی که روب گریه در ژلوزی رقم میزند بینهایت درخشان است. درخشان و هنری. یک نورپردازی ویژه در صفحه به صفحه کتاب وجود دارد که تاریک و روشنایی آن بسته به وضعیت موجود و روابط بین دو کاراکتر"آ" و "فرانک" مدام تغییر میکند. در ژلوزی تمام نورها را تجربه میکنیم؛ نور اول صبح، ته مانده نور غروب، تاریکی مطلق شبانه و صدای زیبای کائنات،زنجره ها، صدای بال زدن سوسکها و پرندگانی که معلوم نیست دقیقاً کجا پرواز میکنند. همه چیز در این رمان به نحو چشمگیری حس میشود. اوبژکتیو موجود در این رمان از نوع ساختگی و خنثی نیست. همه چیز از دوربینی دوطرفه دیده میشود و صرفاً نمیتوان به مثابه سیاههای از اشیا به آن نگاه کرد.
خواندن ژلوزی به مثابه حس کردن چیزهاست با چشمان بسته. از صفحه اولی که داستان آغاز میشود،میتوانی چشمانت را ببندی و دستت را به دست راوی بسپاری. بدون هیچ نگرانی. راوی تمام سوراخ سنبههای این خانه زیبا و پردر و پنجره را بلد است و تو را به درستی هدایت خواهد کرد. همه چیز در این خانه طور دیگری است. حتی سادهترین چیزها. چیزهایی که هیچ وقت در عمرت به آنها نیم نگاهی هم نینداختهای. در این خانه حتی رد لاشه هزارپای گوشتی و چندش آور هم برایت جالب است و همینطور طرز کشته شدناش و ردی که روی دیوار از خود به جای میگذارد.
در ژلوزی وقت داری با خیال راحت مدتها به کاراکترها زل بزنی و حرکاتشان را دقیق بررسی کنی. از لای کرکرهها و پنجرههای نیمه باز. بدون هیچ عجلهای. میتوانی لباسهایشان را به دقت تماشا کنی و تمام کارهای روزمرهشان را با صبر و حوصله تعقیب کنی.
خواندن ژلوزی درک تازهای از چیزهاست. درک تازهای از اشیا، از نور،ازتاریکی و صداهایی که در شب میپیچد و درک تازهای از چرخشهای زمانی. آنگونه که واقعاً وجود دارند نه آنگونه که به ما تلقین کردهاند.
در ژلوزی گاهی نفسات به شماره میافتد و دچار اضطراب میشوی. هراسی که به هنگام ورود به مکانهای ناشناخته داری. هراس از آدمهایی که خوب نمیشناسیشان. در ژلوزی آنقدر به راوی نزدیک هستیم که انگار از چشمان او به دنیای داستانش خیره شدهایم.
«آلن روب گریه» نویسنده مشهور فرانسوی و از بنیانگذاران جنبش «رمان نو» در سن ۸۵سالگی در سال ۲۰۰۸ از دنیا رفت.