مهر: هفدهم شهریور ماه، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما پخش میشد در تفسیر قسمتهایی از کتاب «مصیبت نامه عطار» اظهار داشت: آنچه که در این کتاب شگفت انگیز است، این است که شیخ عطار با اینکه اهل سنت است به گونهای در این اشعار سخن گفته است که هیچ تفاوتی با شیعه خاص امام علی(ع) ندارد. او میگوید رونق دین اسلام به واسطه وجود حضرت علی(ع) است. همین طور روایات شیعی را در شعرش میآورد. من عطار را مردی ولوی و محب اهل بیت و حضرت علی(ع) می دانم. به مکتبش کاری ندارم ولی او مخلصانه به حضرت امیر اظهار ارادت کرده است.
وی افزود: منظور عطار در این شعر از «دیده»، چشم است. عطار درباره حضرت امیر میگوید دیدهاش عقل بود و عقلش دیده. همه آدمها دارای دیده و عقل هستند چگونه میشود که دیده عقل و عقل دیده میشود؟ انسانهای متعالی و حکیم و عارف و به حقیقت رسیده، چشمشان به مانند آدمهای دیگر میبیند اما دیدشان معنی محسوسات را نیز در مییابد.
دینانی تأکید کرد: شیخ عطار میفرماید حضرت مولا(ع)، عقلش دیده بود و دیدهاش عقل بود. یعنی آنچه میدید معقول آن را نیز میدید و آنچه معقول بود آن را به چشم میدید. یعنی شهود عقلی داشت. به عنوان مثال شما خداوند تبارک و تعالی را به عنوان مبدأ هستی و ذات واجب الوجود را با عقل میشناسید. پس اینکه می گوییم واجب الوجود ازلی و ابدی است این معقول است که با عقل آن را درک میکنیم ولی دیدن عقل کجا و دیدن چشم کجا!؟ عقل هم میبیند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: کسانی که علوی و ولوی فکر میکنند، میتوانند آنچه را که با عقل میبینند با چشم هم ببینند ولی چشم، ظاهر را میبیند و عقل باطن را میبیند. عقل کلیات را درک میکند، ملازمات عقلی را درک میکند، علیت و معلولیت را میفهمد. معنی واجب الوجود را میفهمد. معنی امکان و وجوب امتناع را میفهمد، اینها همه معانی هستند. معانی محسوس نیستند. معنی را عقل درک میکند.
چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: ما در زمان زندگی میکنیم و تاریخ داریم. آنچه را که در زمان است را میبینیم ولی خود زمان را نمیبینیم. زمان را نمیشود با چشم دید. آنچه در زمان است را میبینیم و آنچه در مکان است را نیز میبینیم. زمان برای آدم ناآگاه تکرار است. اما برای شخص آگاه ابداً تکرار نیست. مکان هم تکرار نیست. برای هر انسانی تکرار معنی ندارد و هر لحظه «نو» است.
دینانی افزود: دیدهاش در عقل بود، یعنی اینکه چشمش را که باز میکرد درِ عقلش باز میشد. یعنی عقلانی چشمش را باز میکرد، یعنی آنچه حضرت میدید دریچهای از عقلانیت بود. حضرت شیء نامعقول را نمیدید و آنچه که او میدید معقول بود. دیدنش عین تعقل و تعقلش عین دیدنش.
وی گریزی هم به اشعار مولوی زد و درباره مولوی گفت: مولوی یقیناً در اشعارش از عطار الهام گرفته است. خودش هم گفته است که من از پی سنایی و عطار آمدهام. یعنی سنایی و عطار را خوانده و با اشعار آنها آشنا بود. اگر ما با آثار بزرگان خودمان آشنا میشدیم، وضعمان چنین نبود. همین کتاب چقدر خوانده شده است!؟ چند قرن از عطار میگذرد ولی این کتاب مصیبت نامهاش، منطق الطیر و تذکره الاولیا چه کتابهای عظیمی هستند، اینها دیده و خوانده نمیشود.
دینانی با اشاره به معنی «فتوت» گفت: فتوت و فتی به معنی جوانمردی هستند؛ جوانمردی با جوانی فرق دارد. یک جوانی دارد و یک جوانمردی، جوانی را همه دارند، کسانی که عمر میکنند جوانی را پشت سر میگذارند اما جوانمردی را همه کس ندارد. خیلی از آدمهایی که پیر شدهاند جوانی را تجربه کردهاند اما همه آدمها جوانمردی را تجربه نکردهاند. فرق است بین جوانی و جوانمردی. فتی و فتوت یعنی جوانمردی.
وی درباره جوانمردی تأکید کرد: یک پیرمرد ۱۰۰ ساله ممکن است جوانمردی داشته باشد و یک جوان ۲۰ ساله ممکن است جوانمردی نداشته باشد. حضرت علی(ع) فتوت داشتند. ریشه این کلمه که عربی است ریشه قرآنی دارد. قرآن کریم چند نفر را میگوید که اهل فتوت هستند و فتیان هستند یعنی فتوت دارند. این عده از اصحاب کهف بودند. قرآن میگوید آن چند نفر جوانمرد بودند. به خاطر کناره گیری از وضع بد روزگار جوانمرد شدند، تابع زمان مبتذل خودشان نشدند و به غار رفته و اصحاب کهف شدند. جوانمردی، گذشت است؛ گذشت از جان و مال در راه خدا. اگر انسان در راه حقیقت بتواند از بسیاری از چیزها بگذرد و گذشت داشته باشد جوانمرد است.
این استاد دانشگاه با توجه به دوشاخه بودن شمشیر حضرت علی(ع) اظهار داشت: دو شاخه بودن شمشیر حضرت علی(ع) معنای زیادی دارد. علی(ع) حق و باطل را جدا میکرد. اصلاً چرا حق و باطل در عالم است؟ حضرت حق تبارک و تعالی جمال و جلال دارد، جمال حق با جلال حق تفاوت دارد. جمال، زیبایی و رحمت است و جلال، قهاریت است. آنجا که قهاریت باشد همه چیز مقهور است. این جلال حق است، جمال حق، زیبایی اندر زیبایی است، رحمت اندر رحمت است. عطار در این اشعار میگوید این دو شاخه شمشیر حضرت اشاره به جمال و جلال حق است.
وی در خاتمه خاطر نشان کرد: حضرت امیر شمشیری نمیزد مگر برای رضای خدا. این خیلی سخت است، اگر انسان برای خدا بجنگد و شمشیر بزند در مرحله اول باید با درون خودش بجنگد. جنگ اول، جنگ با خود است. با خودمان بجنگیم و نفسانیات، شهوات، خواستههای بی معنی و شهوانی را مغلوب کنیم. اگر کل کره زمین را مغلوب کنیم اما اسیر نفسانیات خودمان باشیم شجاع نیستیم. از خودمان شکست خوردهایم. اگر از خودت شکست نخوردی و در نفس پیروز شدی و دیدهات با عقلت یکی شد پیروز هستی اما اگر بر عالم پیروز شوی ولی اسیر شهوتهای روزمره باشی بسیار ضعیف و ناتوان هستی.