کد مطلب: ۱۰۹۹۱
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۶

همراه دیرینه انسان؛ نامیرا و نستوه

نسیم خلیلی

شهروند:

جای پای اسبان قهرمان در تاریخ
قهرمانان اسطوره‌ای در روایت‌های تاریخی-افسانه‌ای ایران باستان، بارها و بارها در کالبد اسب‌ها فرورفته‌اند تا با دیو و اهریمن بجنگند، چنان‌که پژوهشگران تاریخ ادیان بر این باورند خدایان در بدوی‌ترین لایه‌های اساطیر، پیش از آن‌که نقش انسانی به خود بگیرند، معمولاً به شکل حیوان تجسم می‌یافته‌اند. بعدها در بسیاری از متن‌های تاریخی مربوط به معرفی اسب‌ها، آن‌ها را از نظر ویژگی‌ها و جوهره‌شان، با انسان مقایسه کرده‌اند، ازجمله نویسنده کتاب «انیس‌الناس» به‌عنوان یکی از متن‌های فرهنگ عامه در تاریخ ایران میانه چنین نوشته است: «در تحصیل اسبان و استران، و این نوع جانوران حاصل کردن، هشیار باش تا از ضرر مغلطه ایمن باشی. چه جوهر اسپ و آدمی یکی است و قیمت هر یک از این دو جنس به قدر جوهر او». او سپس چنین افزوده است: «بدان که جهان به مردم آبادان و قایم است و مردم به حیوان و بهترین حیوانات اسپ است و ترتیب و تزیین آدمی به این نوع حیوان. چنانچه مثل است: اسپ و جامه را نیک دار تا اسپ و جامه ترا نیک دارند». اسب، گویی نجات‌بخش زندگی انسان‌ها بوده است؛ نامیرا و نستوه! از همین‌رو است که پای اسب، شیر اسب، حتی نعل آن، در طب سنتی و فرهنگ عامه، برای رهایی از بیماری‌ها، دردها، بدمزاجی‌ها و سالم‌زیستن و رستن از چشم زخم باز شده است. لابد برای همین اهمیت بوده که در بند ۵۲ یشت سیزدهم اوستا، بهترین آرزو برای مزداپرستان، بهره‌مندی از ستور و مرد و اسب و گردونه استوار دانسته شده است. این اهمیت، از یک‌سو در تاریخ ایران باستان و ذهن اسطوره‌ای ایرانیان ریشه دارد و از دیگر سو از قداستی برمی‌خیزد که اسب در فرهنگ دینی و قصه‌ها و روایت‌های برساخته در این فرهنگ می‌یابد. نقش‌هایی که هنرمندان در کارگاه‌های مکتب هرات از براق- اسب پیامبر (ص)- در معراج‌نامه‌ها کشیده‌اند تا نقش‌هایی که فرهاد شیرازی از دلدل- اسب علی (ع)- در متن‌های منظوم و منثور ترسیم کرده است و بعدتر اسب‌های پریشان دشت کربلا که همه بار عاطفی و معنوی تفکر و فرهنگ دینی و شیعی را در خود دارند، اشاره‌هایی به شمار می‌آیند که محبوبیت اسب را در اندیشه تاریخی ایرانیان می‌رساند، چنان‌که این نگاه قدسی در ایران باستان نیز دیده می‌شود. ایرانیان باستان، آغاز آفرینش را به فرورفتن اسب سپید زرین‌گوش در دریای کیهانی نسبت داده، در برابر آن اهریمن و اپوش را نیز در هیأت اسبی با دم و گوش سیاه ترسیم کرده‌اند. ایرانیان درواقع نیکی و شر، هر دو را در هیأت اسبان می‌دیده‌اند. نمونه‌های عینی اسب را در فرهنگ عامه شاید در دل قدمگاه‌های پراکنده در روستاها، پای کوهسار و دل کویر بتوان دید؛ تخته‌سنگ‌هایی محکم که به هر دلیل همچون رخدادهای زمین‌شناسی فرورفتگی‌هایی یافته‌اند و مردم بومی و پیشینیان‌شان، آن فروفرفتگی‌ها را جای پای اسب‌های قهرمان و محبوب خود می‌انگارند و هرچند این قهرمان، بیشتر نخستین امام شیعیان- علی (ع)- شناسانده شده است اما ریشه‌هایی کهن‌تر نیز می‌تواند داشته باشد؛ شاید بر پایه محتوای این بیت‌ها که گویی در آن براق و دلدل و رخش رستم، به یک اندازه محبوب و مقدس نمایانده شده‌اند «روزی که نفس در تن آدم دادند/ اول به زبان سوره الحمد دادند ... دادند شب معراج براقی به نبی/ دلدل به علی، رخش به رستم دادند». باز، شاید فراتر از این سه اسب نمادین، این جاهای پا، نمادی از همه اسب‌هایی باشد که قرآن، اسفار تورات و انجیل، نسک‌های اوستا و متن‌های ملل و نحل، به فراوانی از آنها یاد کرده‌اند، یا آن اسب مثالی همیشه تکرارشونده که در ادبیات بزمی، غنایی، حماسی و داستان‌هایی دیرینه همچون سیاوش و کیخسرو، فریدون و منوچهر، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و بیژن و منیژه نقش آفریده است؛ همچنین می‌توانسته است مثلاً اسب‌هایی باشد که در بزنگاه‌های تاریخی بوده‌اند، همچون اسبی که امیر سامانی را به بخارا رساند و سمندی که جلال‌الدین خوارزم‌شاه را از رود سند گذراند و از چنگ مغولان رهانید. دلدل اما در میان این اسب‌های قصه‌ها و روایت‌های تاریخی گویا از همه محبوب‌تر و مثالی‌تر بوده است، چنان‌که حتی نویسندگان در نوشته‌های تخصصی خود در توصیف نژاد و خوبی اسب‌ها، به دلدل و ویژگی‌هایش اشاره کرده‌اند؛ همان نویسنده «انیس‌الناس» یک جا در تقسیم‌بندی اسب‌ها ازجمله همزمان با اشاره به اسب معروف به اسب احول می‌نویسد: «احول ظاهراً معیوب بود، به سبب احولیت همچون آدمی احول. لیکن در تیزبینی فرقی میان او و دیگر اسپان نباشد و عرب و عجم را اتفاق است بر میمنت و مبارکی او ... و مشهور است که دُلدُل احول بوده است». اشاره نویسنده به دلدل، اسب پرآوازه علی (ع) نشان می‌دهد این اسب با بازتعریف‌ها و بازنمودهای قهرمانانه و قدسی خود، چه نقشی پررنگ در سیمای فرهنگ عامه نهاده است، تا بدان پایه که برای توجیه کارآمدی گونه‌ای از مرکب و اسب، به اسب یک چهره اسطوره‌ای- مذهبی ارجاع داده می‌شود. درباره دلدل مشخصاً روایت‌هایی اسطوره‌پردازانه در تاریخ نقل شده و فراوانی همین روایت‌هاست که وجهه‌ای قدسی و امتیازی ویژه بدان بخشیده است؛ ازجمله این روایت شیعی «حضرت رسول او [دلدل] را با چند اسب دیگر و الاغ مخصوص خود بـه امیرالمؤمنین علی (ع) بخشید که در جنگها بر آن سوار شوند. دلدل در ادب فارسی [به این ترتیب]‌ به نام اسبی پر آوازه و خوشنام و مظهری از نیکیها معرفی شده است».
با این تفسیرها دور از انتظار نخواهد بود اگر اسب را در زندگی و تاریخ اجتماعی مردم ایران همواره حاضر بدانیم.
کم‌نشین بر اسب توسن، بی‌لگام
اسب در ادبیات عرفانی نیز یکی از نمادهای تکرارشونده به شمار می‌آید که نمادی از سلوک بوده و تقرب معنا می‌داده است. ریشه‌های چنین نگرشی را از یک‌سو در نگاه فلسفی و طبیعت‌شناسانه آثار فیلسوفان اسلامی همچون ابن سینا و از سوی دیگر اهمیت اسب در میدان نبرد باید جست، چنان‌که بازتاب آن را در ادبیات حماسی نیز می‌توان بازیافت. اسب در این ادبیات و روایت‌ها پس از مبارزه، صاحب خود را به خانه می‌رساند و در نتیجه در تفسیرهای عرفانی، لقب مقرب می‌یابد. مولانای بلخی یکی از مهمترین روایت‌پردازان اسب در عرفان ایرانی به شمار می‌آید. این رویکرد را به بهترین گونه در بازخوانی قصه‌ای از مثنوی می‌توان بازجست که شاعر ایمان را به اسب شبیه دانسته است. مردی به روایت مولانا برای دوختن قبا پارچه‌ای را نزد خیاط می‌برد. خیاط دزد به او می‌گوید اگر بخندی پارچه کم می‌شود و من صاحب اسب‌ات می‌شوم. مرد خندید و خیاط اسب او را تصاحب کرد. مولانا از این داستان چنین نتیجه می‌گیرد «اسب ایمان آورد و شیطان در کمین/ با خود این افسانه را بگذار هین». مولوی در یک روایت دیگر عرفانی، اسب خام را تمثیلی از انسان نپخته می‌انگارد و بر این باور می‌شود همان‌گونه که انسان در زیست اجتماعی و روزمره خویش، بدون اسب نیرومند نمی‌تواند مسیرش را ادامه دهد، انسان نیز در زیست نمادین و عرفانی   بدون راهنما از سلوک بازمی‌ماند. مولانا از این رهگذر به اهمیتی اشاره می‌کند که اسب در راه‌یابی و مناسبات اجتماعی داشته است «صد عزیمت می‌کنی بهر سفر/ می‌کشاند مر تو را جای دگر ... زان بگرداند به هر سو آن لگام/ تا خبر یابد ز فارس اسب خام ... اسب زیرک‌سار زان نیکو پی است/ کو همی داند که فارس بر وی است». او در جای دیگر نیز همسان چنین نگرشی را بازتابانده، به اسب بی‌لگام اشاره می‌کند «گردن اسب آر بگیرد برخورد/ ور بگیرد پاش بستاند لگد ... کم نشین بر اسب توسن، بی‌لگام/ عقل و دین را پیشوا کن والسلام». اشاره مولوی به اسبان رام و پیشرو نیز گوشه‌ای دیگر از فرهنگ عامه و اهمیت اسب و تربیت آن را بازمی‌تاباند؛ آن‌جا که شخصی از پادشاه اسبی می‌خواهد «آن یکی اسبی طلب کرد از امیر/ گفت رو آن اسب اشهب را بگیر». آن شخص چون اسب عقب‌عقب می‌رفت از پذیرشش سر باز زد. امیر گفت حالا که واپس می‌رود دمش را سمت مقصدت بگذار. مولوی گرچه در این قصه نیز با رویکردی عرفانی از اسب بهره‌ای نمادین جسته اما از منظر مطالعه فرهنگ عامه و تاریخ اجتماعی به اهمیت تربیت اسب و گونه‌های اسبان نیز اشاره کرده است «حبّذا اسبان رام پیشرو/ نه سپس رو نه حرونی را گرو».
اسب‌ها، در تاریخ می‌تازند
مغولان که به ایران تاختند، قصه‌هایی درباره اسب در روایت‌های‌شان ثبت شد که جنبه رهایی‌بخش اسب را در زندگی آدم‌ها ملموس‌تر می‌نمایاند. واسیلی بارتولد، ایران‌شناس روس در کتاب ارزشمند «ترکستان‌نامه» به نقل از ابن اثیر نویسنده کتاب «الکامل» و همچنین پلان کارپن سیاح پرآوازه و نخستین سفیر واتیکان در دربار مغول، به بهره‌ای اشاره می‌کند که مغولان در زمان لشکرکشی‌های خود از اسب‌ها می‌جسته‌اند؛ اسب در این روایت به حیوانی بدل می‌شود که وظیفه نجات آدمیان را دارد «ایشان از چوب چیزی شبیه طشت‌های بزرگ آب ساختند و بروی آنها پوست گاو کشیدند تا آب نفوذ نکند و درون آن اسلحه و لوازم خویش را نهادند و اسبان را به آب انداختند و دم آنها را به دست گرفتند و آن طشت‌ها به خود بستند به‌طوری که اسب آدمی را به دنبال خود می‌کشید و آدمی طشت را که پر از سلاح و دیگر چیزها بود و بدین طریق همه یک‌باره از رود عبور کردند». این منظره، روایت‌های عرفانی شاعرانی چون مولانا را فرایادمی‌آورد که اسب سالم را به راهنما و مرشد صوفی شبیه دانسته‌اند. نکته جالب اما این است که سال‌ها بعد به سنتی در میان مردم در زمینه خوردن گوشت اسب اشاره شده؛ آیینی که اهمیت نمادین و عارفانه و راهنماگونه اسب‌ها را با تردید رویاروی کرده، گویی آن را از کبریای سلوک عارفان به دل زندگی روزمره و سفره مردم می‌آورد. گونزالس کلاویخو، فرستاده دربار اسپانیا که در زمان حکمرانی تیمور گورکانی به ایران سفر کرده، بارها به ضیافت‌هایی اشاره داشته که غذای اصلی آن از گوشت کباب‌شده اسب بوده است. از این رهگذر شاید یکی دیگر از محمل‌های مطالعه اسب و محوریت آن در زیست عامه را در فرآورده‌هایی بتوان جست که از اسب به دست می‌آمده است. یک نوشیدنی به نام قَمیز، از نمونه آن محصولات به شمار می‌آید که به نظر می‌رسد رهاورد و بازمانده قوم مغول بوده است.

شیر اسب، یادگاری از نوشیدنی مغولان

اهمیت نوشیدن شیر اسب و تأثیر آن در درمان پاره‌ای بیماری‌ها، مسأله‌ای به شمار می‌آید که در دوره‌های اخیر بدان اشاره شده است. بسیاری از دکان‌ها در کوی و برزن بدین‌ترتیب شیر اسب می‌فروخته‌اند. این فراوانی و توجه شاید به محبوبیت نوشیدنی پرآوازه در روزگار مغولان و تیموریان بازگردد که گویا ازبکان آن را پاس داشته‌اند و شاید به دلیل همین ویژگی‌های درمانی، نوشیدن شیر اسب در میان ایرانیان نیز همچنان پیوستگی یافته و در طب سنتی حتی به تاکید سفارش شده است. نوشیدنی محبوب مغولان که از تخمیر شیر مادیان به دست می‌آمد، قمیز نام داشت؛ هرچند وجود این واژه در کتاب «زین‌الاخبار» گردیزی در سده پنجم هجری نشان می‌دهد قمیز در فرهنگ ایرانیان پیش از یورش مغولان نیز پیشینه داشته است. وجود این نوشیدنی در مغولستان امروزی اما می‌تواند گواهی دهد مغولان و ترکان بیش از ایرانیان این نوشیدنی را پاس داشته‌اند، به‌ویژه آن‌که قمیز در فرهنگ عامه مغولان با پوششی از تقدس نیز پوشانیده شده است. پاره‌ای منابع، از آیینی سخن رانده‌اند که برای نوشیدن قمیز در فرهنگ عامه رسم بوده است؛ بدین‌ترتیب که مغولان پیش از نوشیدن قمیز، نخستین شیر گله‌های مادیان خود را بر بت‌ها نثار می‌کرده‌اند تا آنها گله‌های مادیان‌شان را حفظ کنند. امپراطوران مغول همچنین به سفارش ستاره‌شناسان، شیر مادیان‌ها را به بت‌ها و خدایان نثار می‌کردند تا خشم‌شان فرونشیند و مردم، حیوانات و محصولات حفظ شوند. پژواک‌هایی دیگر از رسم‌های آیینی گره‌خورده به اسب و قمیز در گذر زمان در منابع جلوه می‌نمایاند. داده‌هایی مستند از این آیین‌های نمادین را در کتاب «مطلع‌السعدین و مجمع‌البحرین» عبدالرزاق سمرقندی می‌توان بازجست «مغولان هنگامی که کودکی به پنج سالگی می‌رسید خواه پسر خواه دختر در ساعتی سعد وی را سوار بر اسب می‌کردند آن‌گاه روی اسب را به جانب مشرق می‌گردانیدند و قدحی قمیز بر یال و کفل آن می‌پاشیدند». عطاملک جوینی در «تاریخ جهانگشا» و خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی در «جامع‌التواریخ» در روزگار ایلخانان نیز به واژه قمیز اشاره کرده‌اند. «مهمان‌نامه بخارا» نوشته فضل بن روزبهان خنجی اما یکی از مهمترین متن‌هایی به شمار می‌آید که به قمیز، بیش از هر متن دیگر پرداخته، افزون بر آن، به آیینی اشاره کرده است که اوزبکان در زمان نوشیدن قمیز اجرا می‌کرده‌اند؛ آیینی که به باورهای دیرینه مغولان در نوشیدن شیر مادیان و نثار آن برای خدایان بی‌شباهت نبوده و بازتاب‌هایی از خود را در فرهنگ اوزبکانی نمایانده که در سفرنامه روزبهان خنجی در سده نهم هجری اشاره شده است قمیز را با نثار جرعه‌ای از آن برای خورشید می‌نوشیده‌اند «القصه جماعت قزاق چون موسم بهار شد و قمیز پیدا گشت اول دفعه که قمیز در ظرف گرفتند و میل آشامیدن آن دارند قبل از آن‌که در دهن گیرند روی به طرف آفتاب کرده جرعه از آن به جانب شرق می‌پاشند و به یک دفعه تمامی آفتاب را سجده می‌کنند و همانا این ادای حق نعمتیست که جهت آفتاب به ظهور می‌آورند که او پرورش علف داده و اسب از آن خورده و قمیز پیدا شده». نکته جالب توجه که خنجی در «مهمان‌نامه بخارا» به این روایت‌ها افزوده، مجموعه روایت‌هایی به شمار می‌آید که در حلیت و حلالیت نوشیدن قمیز گرد آورده است. این کوشش نیز کاملاً در پیوند با همانی بوده که درباره اهمیت نوشیدنی قمیز به‌عنوان یک داروی شفابخش در فرهنگ مغولی نهفته است. پژواک‌هایی از این اهمیت را در زندگی امروزی مغولان نیز می‌توان بازیافت، تا آن‌جا که نگارنده نوشتاری با نام «اولان باتور را می‌شناسید» به ترجمه شیرین بیانی، از قمیز با نام نوشیدنی مرسوم میان مغولان یاد کرده و می‌نویسد: «قمیز آشامیدنی مغول‌هاست که در ظرف‌های چوبی می‌ریزند و به مقدار زیاد می‌آشامند. این ماده از شیر مادیان که کمی تخمیر شده و در مشک‌های بزرگ با چوب زده‌اند به دست می‌آید. مزه‌اش قدری‌ترش و بسیار مقوی، مغذی و زداینده عطش و خلاصه، مشروبی عالیست».  این‌گونه بوده است که اسب‌ها، هم در اسطوره‌ها و داستان‌های عارفانه زندگی انسان در روزگار دیرینه درخشیده، هم در زندگی روزمره زمینه‌ای برای شفای بیماری‌ها و گاه آرامش روحی و معنوی در تاریخ بوده‌اند.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST