کد مطلب: ۱۱۱۲۷
تاریخ انتشار: شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶

فوتبال مانند قطعه‌ی موسیقی

هادی مشهدی

چرا فوتبال تا این حد جذاب است؟ چرا همیشه تیم بهتر بازی را نمی‌برد؟ نیچه اگر امروز زنده بود، چرا باید هوادار آرسنال می‌شد؟ بکن بائر و زیدان چگونه چهار فضیلت اصلی فلسفه‌ی یونان باستان را آموختند؟ شانس چه‌قدر در فوتبال نقش دارد؟ چرا زیبا بازی‌کردن، اخلاقا بهتر است؟ آیا دروازه‌بان‌ها فیلسوفند؟ زشتی‌های فوتبال کدامند؟ آیا فوتبال...

پاسخ برخی از پرسش‌های پیشین را شاید بتوان در کتاب «فوتبال و فلسفه» نوشته‌ی تد ریچاردز یافت؛ این کتاب به تازگی به همت عیسی عظیمی ترجمه شده و نشر مرکز آن را چاپ و منتشر کرده است.

نشست هفتگی شهرکتاب، سه‌شنبه هجدهم مهرماه به نقدوبررسی کتاب یادشده اختصاص یافت؛ در این نشست، حمید علیدوستی، حمیدرضا ابک، عیسی عظیمی و حسین شیخ‌رضایی حضور داشتند.

فوتبال، یک درام تاریخی است

پیش‌تر بنا بر این بود که دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم نیز در این نشست حاضر شود که مقدور نشد؛ او در یادداشتی نظرات خود درباره‌ی کتاب فوتبال و فلسفه را بیان کرده است؛ این یادداشت را آیدین فرنگی در ابتدای نشست خواند:

دوست عزیز گرانمایه

جناب آقای علی‌اصغر محمدخانی

با عرض سلام و درود، تشکر می‌کنم که کتاب خواندنی فوتبال و فلسفه را برایم فرستاده‌اید. از دو روز پیش که آن را دریافت کرده‌ام، در حدود صد صفحه‌ای از آن را خوانده‌ام و امیدوارم هر چه زودتر تا پایان بخوانم. می‌دانید که خیلی پیر شده‌ام. شغل دیوانی و توابع و لوازم آن هم هست. شب‌ها که خسته به خانه می‌روم حداکثر یکی دو ساعت می‌توانم کتاب بخوانم و مگر با چشم و گوش آهو گرفته هر شب چند صفحه می‌توان خواند. این یادداشت را می‌نویسم تا بگویم بسیار خوشحالم که این کتاب خوب را برای نقد و معرفی برگزیده‌اید. جمع خوبی مرکب از فوتبالیست فلسفه‌دان و فلسفه‌دان‌های فوتبال‌شناس هم با حضور مترجم، کتاب را نقد و معرفی می‌کنند. کتاب فوتبال و فلسفه نوشته یک شخص نیست بلکه یک تیم چهل و یک نفره فوتبالیست اهل فلسفه آن را نوشته است. نام کتاب را به درستی فوتبال و فلسفه گذاشته‌اند و نه مثلاً فلسفه فوتبال. البته در مواردی اشاراتی به فلسفه فوتبال هم در صفحات کتاب می‌توان یافت اما قصد نویسندگان نوشتن کتابی در فلسفه فوتبال نبوده است. آنها می‌خواسته‌اند ببینند آیا میان شغل سابق و شغل فعلیشان یعنی فوتبال بازی کردن و فلسفه‌آموزی مناسبتی وجود دارد؟ اگر به رسم و سنت نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که فلسفه‌دانان حتی اگر فوتبال را دوست بدارند چه بسا که در عمرشان در باب آن یک کلمه هم نگویند و ضرورتی برای گفتن از فوتبال حس نکنند. فوتبالیست‌ها باید تا حدودی بلندنظر و بافرهنگ باشند که در کنار فوتبال برای فلسفه هم در دل و جانشان جایی باز شده باشد ولی راستی فوتبال که در قرن نوزدهم به وجود آمده است در اندیشه ارسطو و افلاطون و دکارت و نیوتون و لاپلاس و هگل و مارکس چه جایی می‌توانسته است داشته باشد و چگونه آنها می‌توانسته‌اند به چیزی که نبوده است و به جهان آنان تعلق نداشته است، فکر کنند. حتی به نظر می‌رسد که فیلسوفان آخر قرن نوزدهم و قرن بیستمی‌ها هم که اسمشان در کتاب آمده و به بعضی آراءشان اشاره شده است هرگز فکر نمی‌کرده‌اند که با اندیشه‌ها و آراء آنان بتوان مسائل فوتبال را توضیح داد ولی نویسندگان کتاب که فلسفه می‌دانند و ذوق بازی هم دارند در فلسفه‌هایی که بیشتر با آن آشنا بوده‌اند مناسبتی با فوتبال یافته‌اند و اتفاقاً ذوق بسیار باید باشدکه بتوان علت غایی ارسطو را با «گل» قیاس کرد (من اصطلاح علت غایی را به کار بردم. مترجم زبانی ساده دارد و کتاب را ساده و بی‌تکلف و روان ترجمه کرده است. به مناسبت بگویم که این کتاب پرخواننده خواهد بود و بارها چاپ خواهد شد. پس اگر یکی ازعزیزان حاضر در مجلس نقد، کتاب را بخواند و اصطلاحات فلسفی را به زبان متداول اهل فلسفه برگرداند آسیبی به ترجمه خوب آقای عظیمی نخواهد رسید) و اتفاقاً این قیاس یا تناظر صرفاً ظاهری هم نیست بلکه نظام ارسطویی با نظم فوتبال از جهات مختلف قابل قیاس است. گل در فوتبال، هدف نیست ولی آن را از فوتبال حذف نمی‌توان کرد. زیرا فوتبال با گل به کمال خود می‌رسد. علت غایی هم در فلسفه ارسطو کمال وجود است و نه مقصد و غایتی که آدمیان بخواهند به آن برسند. البته همه نویسندگان از فلسفه‌ها به یک نحو استفاده نکرده‌اند. یکی از آنها نظر جان دیویی در باب هنر را به صورتی روشن بیان کرده است تا بتواند نتیجه بگیرد که فوتبال هنر است یا می‌تواند هنر باشد. این دو نمونه را به عنوان مثال ذکر کردم تا بگویم که نویسندگان کوشیده‌اند نظر خود درباره فوتبال را که البته نظر تحسین است، در زمینه فلسفه و با رجوع به آراء فیلسوفان بزرگ بیان کنند. پس قصد آنان فلسفه‌گویی نیست بلکه نظرشان بیشتر بیان اهمیت و مقام فوتبال و عرضی دانستن آلودگی‌های احتمالی آنست. با این همه کتاب را می‌توان متضمن گزیده‌ای از آراء مهم و اساسی بعضی فیلسوفان دانست. خواننده‌ای که کتاب را با علاقه و دقت بخواند  چه بسا در پایان کار بی‌آنکه ملتفت باشد اطلاعات خوبی از فلسفه به دست آورده است. از من و همکارانم بسیار پرسیده‌اند و باز هم می‌پرسند که آموختن فلسفه را از کجا باید آغاز کرد و کدام کتاب را باید خواند. شاید این کتاب بخصوص برای کسانی که علاقه بیشتر به فوتبال دارند برای آغاز فلسفه‌آموزی مناسب باشد. مع‌هذا چنانکه گفتم کتاب، کتاب فلسفه فوتبال نیست بلکه نویسندگان سربسته به خواننده می‌گویند اگر ما همزمان به فلسفه و فوتبال پرداختیم یا از فوتبال به فلسفه رفتیم بلهوسی نکرده‌ایم. فوتبال چیز کوچکی نیست و نظام و ترتیبی دارد که می‌توان آن را با نظام فکری فیلسوفان سنجید. البته گهگاه جسته گریخته چیزی از فلسفه فوتبال هم در آن می‌توان یافت. چنانکه یکی از نویسندگان فوتبال را با نظام جهان ارسطویی سنجیده است. در این صورت فوتبال کم و بیش به صورت یک نظام کیهانی تلقی می‌شود اما اگر با رجوع به فلسفه‌های هگل و مارکس و نیچه و جان دیویی و هوسرل و گادامر و سارتر بخواهند ماهیت فوتبال را درک کنند آن را یک درام تاریخی که مهر و کین و شادی و غم و علم و جهل و مهربانی و خشونت و ... را در خود دارد می‌یابند. پس فوتبال صورتی از سرگذشت آدمی و زندگی و کوشش آزاد او در زمان و مکان محدود و معین با رعایت قواعد و قوانین خاص می‌شود. با این تلقی فوتبال را از تماشاگرانش نمی‌توان جدا کرد. اصلاً فوتبال با تماشاگرانش این همه اهمیت پیدا کرده است. تماشاچی را نباید صرفاً در اقتصاد فوتبال دید. من هم کاری به شأن اقتصادی قضیه ندارم زیرا شور و شادی و غم و اشک و ... حتی تشویق‌ها و ناسزاگویی‌های تماشاگران هم جزئی از فوتبال است. همه اینها کم و بیش به فلسفه فوتبال نزدیک است اما در جایی هم نویسنده قصد داشته است در فلسفه فوتبال وارد شود. در این باب مجال تفصیل نیست. اجازه بفرمایید که عبارتی از کتاب را نقل کنم و به این همه مجمل‌گویی پایان دهم و بیش از این تصدیع ندهم. در صفحه ۳۳ چنین می‌خوانیم:

«کلیسا امروز جای خود را به ورزشگاه داده است. جوامع از راه ورزش است که داستان‌های مشترک می‌سازند و در زمین بازی است که قهرمانان معاصر به وجود می‌آیند و پرستش می‌شوند ...»

این نظر هر چه باشد مطبوع و مقبول یا نامقبول و نامطبوع، حکمی در فلسفه فوتبال است و سخن آخر اینکه این کتاب مثل همه کتاب‌های نظیرش مطالب قابل چون و چرا دارد اما در مجموع  کتاب خوبی است و مترجم محترم کار شایسته‌ای کرده است. امیدوارم و حدس می‌زنم که مجلس خوبی داشته باشید. توفیق همیشگی جنابعالی و همکاران محترمتان را از خداوند مسئلت دارم.

فوتبال اندیشمند!

علیدوستی در ابتدا از علاقه‌ی دیرین خود به دو مقوله‌ی کتاب و فوتبال گفت و از آن‌پس شکل رویارویی خود با کتاب مورد نقد را تشریح کرد؛ وی گفت: در بخش‌های ابتدایی کتاب بر این معنا تاکید شده است که «فوتبال یک ورزش ساده است»؛ زمین فوتبال یک مستطیل است که اجزای مختلف آن بر اساس نوعی عدالت تعریف شده است؛ یک زمین فوتبال به دو قسمت تقسیم شده است؛ دو تیم یازده‌نفره در آن بازی می‌کنند؛ یک داور کار قضاوت را بر عهده دارد؛ بازی در دو نیمه‌ی چهل‌وپنج دقیقه‌ای انجام می‌شود؛ یک توپ هم وجود دارد. این ساده‌ترین ورزشی است که هر کسی می‌تواند به آن بپردازد. آن‌چه فوتبال را برای من به امری عجیب و پرسش‌برانگیز تبدیل می‌کند، نقش سکه است در تصاحب توپ و شروع بازی؛ چرخش سکه یعنی قرعه. قرعه مفهوم شانس را به فوتبال پیوند می‌زند؛ وقتی یک امر پنهان و مرموز وارد بازی می‌شود، یک‌سری عوامل متافیزیکی را هم به آن وارد می‌کند.

وی افزود: این مبحثی جالب توجه است و من همواره در پی این بوده‌ام که دریابم شانس چقدر در رشد و توسعه‌ی یک بازی فوتبال دخیل است؛ از دیگرسو چقدر توانایی و پتانسیل مهم است. من در این‌باره چیزهایی را دریافته‌ام و چیزهایی هم برایم بی‌پاسخ مانده است. مبحث جالب توجه دیگر سیر تکوین فوتبال است؛ فوتبال در طول تاریخ خود از سادگی به پیچیدگی گراییده است. فوتبال فرایندی است که هم‌بستر با مولفه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پیش رفته است. امروز یک تیم برای دست‌یافتن به هدف باید مسیر پیچیده و دشواری را طی کند. از آن‌پس بحث علم مطرح می‌شود؛ فوتبال با علوم مختلفی مثل روان‌شناسی و پزشکی عجین شده است. امروز مفهوم «فوتبال علمی» مصطلح شده است؛ این نادرست است؛ فوتبال می‌تواند برای طی‌کردن مسیر پیشرفت از تمام علوم بهره بجوید. بنابراین وقتی بازی فوتبال به سیستم‌ها و تاکتیک‌های تازه مجهز شد، نوعی تفکر و اندیشه نیز به آن ورود یافت و فوتبال صاحب اندیشه شد.

علیدوستی شکل‌گیری وضعیت یادشده را مبنایی برای ورود فلسفه به گستره‌ی فوتبال دانست و تصریح کرد: اندیشه همواره پرسش را به دنبال خود را دارد. بکت بر این عقیده است که وقتی پرسش وجود داشته باشد، گفت‌وگو شکل می‌گیرد؛ لکان نیز می‌گوید، سوءتفاهم است که گفت‌وگو را آغاز می‌کند. بنابراین وقتی فوتبال صاحب اندیشه شد، فلسفه نیز به آن ورود یافت. فوتبال برای من یک تراژدی است؛ من بیش از چهل‌سال با فوتبال زیسته‌ام و دوست دارم در فرصتی مناسب شرح دهم، چرا فوتبال برای من یک تراژدی است.

فوتبال هنر است، هنری کارکردی

عظیمی در ابتدای سخنان خود، ضرورت ترجمه‌ی این‌دست آثار را تشریح کرد؛ وی گفت: من به‌عنوان یک خبرنگار غیرحرفه‌ای سال‌هاست که درباره‌ی فوتبال می‌نویسم. در این روند همواره خلل‌هایی وجود دارد؛ اگر بنا بر صورت‌دادن کاری جدی باشد، منبع نیاز است و متاسفانه هیچ‌گاه در دسترس نبوده است. این تنها بخشی از ضرورتی است که من را به ترجمه‌ی این اثر واداشت. پیش و بیش از آن، من از این متن لذت بردم؛ این متن گویا گمشده‌ی سالیان من بود؛ به محض مواجهه با آن دریافتم پاسخ‌ انبوه پرسش‌هایی را در خود دارد که سال‌ها با من بوده‌اند. «هیاهوی بسیار برای هیچ»، مفهومی است که اساسا در فوتبال با آن مواجهیم؛ از دیگرسو در نگاه به فوتبال همواره یک نگاه از بالا به پایین حاکم است. من همواره با این نوع نگاه مخالف بوده‌ام و با این کتاب دریافتم که می‌توان در مسیر خلاف آن پیش رفت.

وی تاکید کرد: فوتبال سرمایه‌های بکری در خود دارد؛ مثلا حضور فراگیر مردم در این زمینه بسیار جالب توجه و حائز اهمیت است؛ از دیگرسو این به معنای دردسترس‌بودن و سطحی‌بودن آن نیست؛ بلکه به مثابه فرصتی است برای صورت‌بندی جامعه‌‌ای بهتر و مطلوب‌تر و هوادارانی فاضل‌تر؛ این امر با تعمیق جریان فکری این افراد محقق می‌شود. این نظرگاه انگیزه‌ای برای ترجمه‌ی این اثر شد. رسانه‌های بسیاری در حوزه‌‌های مختلف ورزشی، به‌ویژه فوتبال وجود دارد؛ از این حیث این فرصتی است برای اتصال روند جست‌وجوی معنا به مخاطب عام. وقتی پای فلسفه در میان است، همه‌چیز به قشر خاصی محدود می‌شود؛ اما این اثر می‌تواند برای طیف بزرگی از مخاطبان عام نیز مفید و جذاب باشد. آن‌چه من را به جست‌‌وجوی معنا در فوتبال رهنمون شد، یادداشت دکتر داوری‌اردکانی در ویژه‌نامه‌ی مجله‌ی اطلاعات حکمت و معرفت بود؛ این متن بسیار برانگیزاننده بود و پرسش‌های بسیاری را در ذهن من درانداخت.

عظیمی با اشاره به مصادیقی، به انبوه پرسش‌های بی‌پاسخ پیشین در حوزه‌ی فوتبال اشاره کرد و اظهار داشت: من بر اساس آن‌چه گفته شد، ضرورت را دریافتم و این اثر را ترجمه کردم. در این کتاب فصلی وجود دارد با عنوان «آیا رونالدو پیکاسوی مدرن است؟» در این فصل ارتباط هنر با فوتبال تبیین شده است؛ آیا می‌توان فوتبال را به مثابه هنر در نظر آورد؟ نویسنده در این فصل ضمن برشمردن برخی مصادیق و تشریح برخی مثال‌ها بازی رونالدو را هنر می‌داند، هنری کارکردگرایانه؛ او آرای دیویی را در نظر می‌آورد و بر این معنا تاکید می‌کند که هنر و جایگاه هنری وقتی ارزشمند است که در متن جامعه منجر به کارکرد شود و چیزی را تولید کند؛ هنر موزه‌ای و هنر فاخر که به نوعی دور از دسترس همگان است، تاثیر چندانی در جامعه ایجاد نمی‌کند. از ورای این نظرگاه می‌توان به بحث فراوانی مخاطب در فوتبال بازگشت؛ مخاطبان فوتبال چندین سال از ظرافت‌های کار رونالدو لذت می‌برند؛ به زعم نویسنده، مخاطبان پس از دیدن بازی رونالدو در یک بازی فوتبال از وعده‌ی غذایی خود لذتی مضاعف می‌برند. این مصداق حضور هنر در زندگی است؛ بنابراین تاثیر فوتبال در زندگی واقعی بیش از بسیاری از آثار هنری است که به‌عنوان هنر فاخر می‌شناسیم.

فوتبال و فلسفه یا فلسفه و فوتبال؟!

ابک در ابتدا با ذکر نکاتی اهمیت کتاب فوتبال و فلسفه را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: این اثر بسیار جدی است؛ به گمان من اولین کتابی است که به شیوه‌‌ای کلاسیک به فلسفه‌ورزی درباره‌ی فوتبال پرداخته است. در این کتاب مقالات مختلف و متنوعی گنجانده شده است؛ شاید از این‌روی که قصد نویسندگان فلسفه‌ورزی درباره‌ی فوتبال بوده است، مقالات این اثر چندان یک‌دست نمی‌نماید؛ مثلا برخی مقالات به یک کارگاه فکری در حوزه فلسفه می‌مانند که برای دانشجویان این رشته جذابند. تعداد کمی از مقالات درگیر مغالطه‌اند و در خور نقدهای بسیار جدی. اما تعدادی از مقالات، با در نظر داشتن معیارهای فلسفی بسیار درخشانند؛ مقاله‌ی اول و مقاله‌ای درباره‌ی ربات‌های فوتبالیست در این دسته‌اند.

وی در ادامه ترجمه را مطلوب دانست و برخی آسیب‌های آن را نیز برشمرد؛ ابک در این‌باره تصریح کرد: مترجم گاه گرفتار ساختار زبان مبدا شده است؛ جز آن آن‌جا که اصطلاحات فلسفی و اندیشه‌های فیلسوفان به فارسی برگردانده شده است، کاری دشوار و البته مطلوب صورت گرفته و مترجم موفق بوده است. از آن‌پس مساله‌ی در خور توجه این است که حرف اصلی این اثر چیست و سرآخر باید به کدام کار بیاید؟ من بسیار بعید می‌دانم فوتبالیست‌ها چنین کتابی را بخوانند؛ البته من توصیه هم نمی‌کنم؛ آن‌ها به فوتبال خودشان مشغولند. خواندن این کتاب جزو وظایف منتقدان ورزشی هم نیست؛ به این معنی که می‌توانند این کتاب را نخوانند و هم‌چنان به کار خود ادامه دهند و موفق نیز باشند. اهل فلسفه نیز معمولا شانی اجل از این دارند که به فوتبال علاقه داشته باشند؛ یا اگر علاقه‌مند باشند آن را پنهان می‌کنند؛ دکتر داوری در این امر مستثناست.

ابک افزود: این کتاب ممکن است برای دو یا سه دسته از افراد جذاب باشد؛ اول، آن‌ دسته از اهالی فوتبال هستند که علاقه‌ی شخصی به مقولات فرهنگی و فلسفی دارند؛ این کتاب حتما برای ایشان افق‌های تازه‌ای را می‌گشاید. دوم، آن دسته از اهل فلسفه که قدری مدرن‌تر شده‌اند؛ مراد افرادی هستند که جز مباحث کلاسیک فلسفه به فلسفه‌های مضاف جدید نیز پرداخته‌اند؛ برای ایشان این مبحث می‌تواند تازگی داشته باشد. اما به نظر می‌رسد پاسخ به پرسش یادشده (مخاطب این اثر کیست؟) مستلزم تبیین و بررسی وضعیت تفکر در فوتبال ایرانی است. مثال‌ها و مصادیقی در این‌باره وجود دارد؛ چند سال پیش به همت یکی از روزنامه‌نگاران باسابقه یادداشتی نوشته شد با این عنوان: «چرا فوتبال جذاب است؟» استدلال نگارنده مبنی بر این بود که فوتبال از آن‌جاکه شبیه به زندگی است، جذاب است. این مقاله در آن سال‌ها مدخلی بود که می‌باید راهی را می‌گشود؛ نگارنده بر این معنی تاکید داشت که فوتبال تنها نتیجه‌ی بازی نیست یا حتا دعواهای اخلاقی و مدیریتی نیست و می‌توان مباحثی را حول آن طرح کرد که متفاوت‌تر و عمیق‌تر باشد از آن‌چه در سطح دیده می‌شود. اما تاکید من بر این است که همه‌ی آن‌چه تاکنون در این‌باره صورت گرفته است، هم‌چنان در سطح مانده و فوتبال و جامعه‌ی فوتبالی را به آسیب‌هایی دچار کرده است.

وی ضمن اشاره به مثال‌هایی دیگر تاکید کرد: مباحث بسیاری حول فوتبال درگرفته است (مثل نسبت فوتبال و اخلاق)؛ اما باید دریافت چرا امروز باز بحث بر سر این است که بسیاری از مسائل طرح نشده است؛ باید گفت حرف بسیار زده شده؛ اما بحث پیش نرفته و در مقطعی مانده است. به زعم من شاید دلیل این است که فوتبال خود بسیار جذاب است و گویا سمت‌وسوی علاقه‌ی خوانندگان به همین جذابیت متمایل بوده است؛ به این معنا که ما در حوزه‌ی نقد مباحث فکری در فوتبال به رویکردهای جذاب و برانگیزاننده متمایل بوده‌ایم؛ گویا وقتی مقالات این حوزه را بر روی کاغذ می‌آوریم و تحلیلشان می‌کنیم، تفاوت چندانی با خود فوتبال ندارند؛ به قصد تفکر فلسفی درباره‌ی فوتبال چیزهایی نوشته شده است؛ اما سرآخر تنها یک مقاله‌ی هوادارانه بوده است، صرفا طرح موضوع بدون در نظر داشتن ابعاد مساله. مقصر کیست؟ به اعتقاد من وظیفه‌ی فوتبالیست‌ها، روزنامه‌نگاران و منتقدان ورزشی گفتن درباره‌ی فلسفه‌ی فوتبال نیست. نکته این است که گویا در این حوزه تفکر جدی صورت نگرفته است؛ چراکه موضوع، خود جدی تلقی نمی‌شود. از سوی دیگر جامعه فلسفی ما هیچ‌گاه در پی جدی‌گرفتن فوتبال نبوده است؛ چراکه در نهایت فوتبال را از مقوله‌ی اتفاقاتی می‌داند که عوام با آن سرگرم می‌شوند؛ حال آن‌که در سرزمین ما (به دلایل مختلف) فوتبال جزو جدی‌ترین اتفاقات است.

ابک افزود: اگر بخواهیم به شکلی روش‌مند موضوع را در نظر آوریم، معقول‌تر می‌نماید اهل فلسفه فوتبال را سراغ بگیرند و آن را برای طرح در سطح جامعه آماده کنند. از سوی دیگر بین نویسندگان مدرن فوتبالی (که از نویسندگان نسل‌های پیشین بسیار متفاوتند) و آکادمی یا مرکز تولید فکر (که باید از آن نویسندگان پشتیبانی کند) مرزی کشیده شده است؛ این امر موجب شده است مباحث مهم در این حوزه در سطح بماند و پیش نرود. در انتها به اعتقاد من این کتاب حائز اهمیت است؛ نه از این‌روی که محتوای فکری تولید می‌کند، از این‌روی که متد و شیوه‌های اندیشیدن درباره‌ی موضوعات مرتبط با فوتبال را در اختیار روزنامه‌نگاران و نظریه‌پردازان این حوزه‌ می‌گذارد. هم‌چنین این اثر اهمیت دقت در مباحث فلسفی‌فوتبالی را می‌نمایاند. گرفتاری اصلی، نبود موضوع یا مسائلی چون آن نیست، بلکه نبود شیوه و دقت موجب شده است، اندیشه‌های موجود در این زمینه انسجام نیابد.

یک هنر انتزاعی با مخاطبان فراگیر!

شیخ‌رضایی در ابتدا به یکی از زیرشاخه‌های فلسفه با عنوان فلسفه‌ی ورزش اشاره کرد و از آن‌پس تصریح کرد: این مقوله، آن‌چنان‌که ادعا می‌شود در دهه‌ی هفتاد قرن بیستم رسما تثبیت شده است. فلسفه به پرسش‌هایی مفهومی و گشوده‌ می‌پردازد که در موضوعی خاص مطرح است. فلسفه‌ی ورزش یک نام عام است که تقریبا تمامی شاخه‌های فلسفی در زیرشاخه‌ی آن حضور دارند و از نظرگاه خود به مساله‌ی ورزش می‌پردازند. این قبیل مباحث به هیچ‌روی مورد علاقه‌ی طرفداران فوتبال، ورزشی‌نویسان و ورزش‌کاران نیست؛ شاخه‌ای است فلسفی چون دیگر شاخه‌های فلسفه که بحث درباره‌ی ورزش را در نظر دارد.

وی ضمن تاکید بر این‌که کتاب فوتبال و فلسفه در دسته‌ی یادشده قرار ندارد، اظهار داشت: فلسفه‌ی ورزش یک عنوان عام است که به مسائل عمومی ورزش‌ها می‌پردازد؛ بنابراین هریک از ورزش‌ها می‌توانند فلسفه‌ی خاص خود را داشته باشند. به اعتقاد من، با در نظر داشتن این تعریف، این اثر در حوزه‌ی فلسفه‌ی فوتبال قرار نمی‌گیرد؛ یعنی مساله‌ای خاص از فوتبال را به قصد تحلیل فلسفی برنمی‌کشد. اکثر مقالات مندرج در این کتاب در مرز مشترک میان فوتبال و فلسفه قرار دارند (جز موارد استثنا)؛ کتاب بنا ندارد ارتباط خود را با فوتبال قطع کند. از این‌روی مخاطبان این کتاب کسانی‌اند که به فوتبال علاقه دارند. البته من بر این عقیده‌ام که کتاب به کار دانشجویان فلسفه می‌آید؛ امکان دیدن یک مساله‌ی واحد از نظرگاه‌های مختلف، یکی از چیزهایی است که باید از ورای تربیت فلسفی عاید دانشجویان فلسفه شود.

شیخ‌رضایی ضرورت وجود این امکان را به کل مقوله‌ی آموزش تسری داد و افزود: به اعتقاد من این اثر تمرین بسیار مطلوبی است برای شکل‌دادن به فکر فلسفی حول مساله‌ی فوتبال؛ اگر فهرست کتاب را بنگریم درمی‌یابیم بیش از سی موضوع مختلف در فوتبال وجود دارد که می‌توان درباره‌ی آن‌ها مباحث فلسفی درانداخت. از این‌روی به نظر حائز اهمیت است که این اثر یک تک‌نگاری نیست؛ اگر جز این بود این ویژگی وجود نمی‌داشت. بنابراین دانشجویان تازه‌وارد فلسفه می‌توانند در دسته‌ی مخاطبان این اثر باشند.

وی در ادامه نکات مثبت ترجمه و برخی آسیب‌های وارد بر آن را برشمرد؛ به اعتقاد شیخ‌رضایی مطلوب‌تر می‌بود اگر ویراستاری آشنا به متون فلسفی متن را ویرایش می‌کرد؛ او ادامه داد: آن‌چنان‌که پیش‌تر گفته شد، در این کتاب پرسشی مطرح شده است مبنی بر این‌که «آیا می‌توان فوتبال را هنر تلقی کرد؟» در این پرسش مفهوم استعاری هنر مد نظر نیست. نویسنده در ابتدای متن اذعان می‌دارد که فوتبال بازنمایی زندگی است؛ به اعتقاد من برای بررسی این پرسش باید نظرگاه نویسنده را یک‌سر وانهاد. نویسنده عناصری از زندگی را بر می‌کشد و مابه‌ازای آن را در فوتبال می‌یابد و استدلال خود را صورت‌بندی می‌کند؛ اما اگر ارتباط فوتبال با زندگی و هرگونه مابه‌ازای بیرونی را رها کنیم و آن را تنها به مثابه یک فرم بنگریم (برخی عوامل چون ملیت و برد و باخت و... را در نظر نگیریم)، بسیار به هنرهای انتزاعی شبیه می‌شود؛ به‌عنوان مثال وقتی با یک تابلوی انتزاعی مواجه می‌شویم، مابه‌ازایی برای آن متصور نمی‌شویم.

شیخ‌رضایی افزود: در این صورت فوتبال به چیزی چون یک قطعه‌ی موسیقی تبدیل می‌شود؛ عناصری دارد که تنها درون خودش معنا دارند؛ اصطلاحا هدفی کاملا درونی دارد. با این نگاه، فوتبال به معنی واقعی کلمه اثری هنری است و نیاز نیست از نظرگاه‌های پراگماتیستی آن را بررسی کرد. البته این‌گونه فوتبال‌دیدن دشوار است؛ طرفداران یک تیم خاص نمی‌توانند این‌گونه رفتار کنند. نکته‌ی در خور توجه دیگر این است که درک هنرهای انتزاعی برای مردم دشوار است؛ اما این معنا درباره‌ی فوتبال صدق نمی‌کند؛ هنری انتزاعی است که درک آن برای عموم آسان است.

 

 

کلید واژه ها: فوتبال و فلسفه -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST