کد مطلب: ۱۱۳۴۷
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

ضیافت ادبیات داستانی امروز ایران در آن سوی دنیا

پولاد امین

شهروند: چندی پیش شهر بلگراد در قلب اروپا میزبان یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی سال بود. اگر کتاب را به‌عنوان قلب فرهنگ هر سرزمینی قبول داشته باشیم -که فکر می‌کنم جز این نمی‌شود فکری دیگر داشت- طبیعی است که بتوان رویدادی به اهمیت، بزرگی و قدمت نمایشگاه کتاب بلگراد را یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی سال نامید. این نمایشگاه که قدیمی‌ترین رویداد فرهنگی جنوب شرق اروپا به شمار می‌رود، نمایشگاهی تقریباً در حد و اندازه نمایشگاه کتاب فرانکفورت قلمداد می‌شود؛ اگر نه به آن گستردگی، اما قطعاً با همان عمق و تأثیرگذاری. در آن روزها، همزمان با برگزاری شصت‌ودومین نمایشگاه کتاب بلگراد، دانشکده زبان و ادبیات بلگراد هم میزبان ادبیات ایران بود. دانشگاهی قدیمی و معتبر که به‌خصوص به جلسات، سخنرانی‌ها و دوره‌های تحقیقی‌اش درباره ادبیات نقاط مختلف دنیا شهره است؛ قرار بود یکی از کهن‌ترین و البته اصلی‌ترین مأمن‌های ادبیات دنیا را میزبانی کند. درواقع قرار بود ادبیات داستانی امروز ایران به مخاطبی در تراز جهانی -حالا گیریم مخاطبانی برگزیده‌تر و فرهیخته‌تر از مخاطبان عام ادبیات داستانی- معرفی شود. سخنرانان این جلسات هم آدم‌های کوچکی نبودند. کسانی چون محمد کشاورز و البته محمدرضا بایرامی که هر دو حضور پررنگی در ادبیات داستانی این سامان به‌خصوص در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب داشته‌اند. محمد کشاورز، نویسنده آثاری چون بلبل حلبی و روباه شنی که زمانی سردبیر مجله عصر پنجشنبه بود، نخستین جایزه‌اش را برای نگارش داستان شهود از کتاب پایکوبی از جایزه ادبی گردون گرفته و دومین مجموعه او بلبل حلبی هم جایزه ادبی اصفهان، جایزه فرهنگ پارس و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را در بخش داستان کوتاه از آن خود کرده است. مجموعه داستان روباه شنی این نویسنده نیز در سی‌وچهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان کتاب سال ایران برگزیده شده و علاوه‌بر این‌ها در کارنامه‌اش جایزه جلال آل‌احمد را هم دارد. محمدرضا بایرامی هم با کتاب کوه مرا صدا زد از قصه‌های سبلان توانسته جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوییس و نیز جایزه کتاب سال سوییس را از آن خود کند. بایرامی هم بابت نگارش رمان لم‌یزرع، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را کسب کرده است. این دو نویسنده در این نشست از ادبیات داستانی امروز ایران و البته آثار و جهان داستانی خودشان گفتند...

محمد کشاورز از آغاز ادبیات داستانی امروز ایران می‌گوید

نهالی که درخت شد

 محمد کشاورز در آغاز سخنانش با اشاره به این‌که «شعر، هنر ملی ایرانیان است»؛ اشتیاق، علاقه و همدلی ایرانیان با شعر را «بیش از شیفتگی به موسیقی کلام؛ به خاطر حضور نوعی روایت در شعر» می‌داند؛ یعنی «استفاده بهینه از یک عنصر داستانی»: شعر کلاسیک ما ضمن حفظ موزونی و زیبایی کلام، به شیوه خاص کار داستانگویی را نیز پیش می‌برده است. شاهنامه فردوسی شاهکار شعر حماسی ما سطربه‌سطر داستان‌هایی را پیش می‌برد که از بطن تاریخ و فرهنگ ایران برآمده. سعدی در کتاب معروفش گلستان برای تضمین هر شعر حکایتی کوتاه آورده که در فشردگی و ساختار و زیبایی چیزی از بهترین داستانک‌های امروزی کم ندارد. مولانا اندیشه‌های عرفانی‌اش را به‌صورت حکایت‌هایی شنیدنی در قالب مثنوی بیان می‌کند که یکی از گونه‌های معروف شعر فارسی است. نظامی مثل داستان‌نویسی چیره‌دست در هفت‌پیکر از شعر بستری باشکوه می‌سازد برای خلق یکی از زیباترین داستان‌های عاشقانه جهان و البته متن‌های قصه‌گوی مشهوری هم به نثر داریم. همچون سمک عیار، هزارویک شب، فرج بعد از شدت، امیر ارسلان و... کشاورز توضیح می‌دهد و می‌آید تا آستانه انقلاب مشروطیت یا آغاز بیداری ایرانیان؛ تا دوره‌ای که «دلبستگانش دل خوش داشتند که با به فرجام رسیدن آن جامعه ما از استبداد هزاران ساله رها خواهد شد»؛ چراکه «نسیم تجدد و نوگرایی بر کالبد پیر جامعه‌ای استبدادزده وزیدن گرفته بود»... نویسنده با اشاره به ورود نخستین دستگاه چاپ سنگی در تبریز و سپس انتشار روزنامه؛ این دو را عوامل مهمی می‌داند برای «لزوم نزدیک‌شدن ادبیات به زبان توده مردم و آشتی مردم با متن مکتوب». به باور کشاورز «روزنامه را نمی‌شد با شعر پرکرد»، بنابراین نوشتن به نثری همه فهم به نیاز روز روشنفکران بدل شد. شاید بشود این برهه را آغازین روزهای ادبیات داستانی جدید ایران نامید: اهل قلم دست به کارشدند و به‌طور مثال متن‌های کوتاه و روایتمندی به قلم علی‌اکبر دهخدا در روزنامه صوراسرافیل به چاپ رسید. با افزوده‌شدن بر شمار روزنامه‌ها و مجلات و گسترش سواد بین مردم نیاز به تولید آثار داستانی هم بیشتر شد. رواج پاورقی‌نویسی و رمانس‌های تاریخی را می‌شود شروع آشنایی ایرانیان با ادبیات نو برشمرد. ادامه ماجرا را از نگاه محمد کشاورز می‌خوانیم: حدود یک دهه بعد محمدعلی جمالزاده نخستین مجموعه داستان کوتاه فارسی را به اسم یکی بود یکی نبود منتشر کرد. بعد نویسنده‌ای دیگر در صحنه ادبی ایران درخشید: صادق هدایت. خیلی‌ها معتقدند داستان نو ایران با او پا به عرصه گذاشت. هدایت ریشه در اشرافیت داشت؛ اما شاید طبع روشنفکرانه‌اش باعث شد داستان‌ها و رمان‌هایش برآیند زندگی سخت و ملال‌انگیز توده‌های مردم باشند. نویسنده روباه شنی با اشاره به فاصله زیاد کیفیت، فرم و ساختار آثار هدایت با جمال‌زاده؛ صادق چوبک و ابراهیم گلستان را دو ضلع دیگر از مثلث شکفتگی داستان کوتاه فارسی می‌نامد و می‌گوید: «اینان همراه با نام‌های دیگری چون بزرگ علوی، جلال‌آل‌احمد و سیمین دانشور در یک دوره زمانی ۳۰ساله با درک عمیق از ادبیات کلاسیک فارسی و آشنایی با ادبیات روز اروپا و آمریکا، داستان فارسی را پروبال داده و این نهال نازک را به درختی تناور و پرشاخ و برگ بدل کردند.»

ادبیات بعد از انقلاب به روایت کشاورز

تولد یک ملت

محمد کشاورز می‌گوید: جمعیتی که از روستاها کنده شده و به حاشیه شهرها رسیده بودند، به رهبری روحانیت و روشنفکران عدالت‌خواه تا تسخیر حکومت پیش رفتند و بسیاری از معادلات جهان را به هم زدند. به فاصله کمتر از دوسال پس از انقلاب، کشور گرفتار جنگی خانمانسوز و طولانی شد. واکنش نویسندگان در برابر این تحولات بهت و سکوت بود که حدود یک دهه طول کشید. وقایع چنان پی‌درپی رخ می‌داد و چنان شگفت‌انگیز بودند که هر داستانی برابرش رنگ می‌باخت. سرعت تحولات نوشتن از وقایع، روزگار را دشوار کرده بود.
این نویسنده ادامه می‌دهد که نویسندگان برای خلق آثاری ماندگار در انتظار آرامش بودند. در انتظار این‌که «بوی باروت و هیاهوی مرگ جای خود را به زندگی دهد» و این آرامش را پایان جنگ هشت ساله در اختیار نویسندگان گذاشت. کشاورز با اشاره به نیاز جامعه آن سال‌ها به هوای تازه، از انتشار چند مجله فرهنگی به‌عنوان تحولاتی تازه نام برده و این را مقدمه‌ای می‌داند برای آغاز دوره‌ای جدید: در این سال‌ها چند جُنگ داستان کوتاه از نویسندگان جوان ایرانی منتشر شد. ازجمله کتاب هشت داستان از نویسندگان جدید ایران که به همت هوشنگ گلشیری درآمد و داستان‌هایی که در آدینه و دنیای سخن و مفید چاپ شدند. در این آثار دیگر از آن نگاه ایدئولوژیک و طبقاتی دهه پیشین خبری نبود. بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم نوشتن از ارزش‌های انسانی و فردیت جای ستایش طبقات فرودست را گرفت. نوعی از ادبیات که خود را وامدار هیچ ایدئولوژی و نگاه تاریخی طبقاتی نمی‌دانست. دوران سازندگی، دوران سروسامان گرفتن دوباره طبقه متوسط در ایران بود. طبقه‌ای که ارزش‌هایش به واسطه سیاست‌های دوران جنگ و انقلاب به حاشیه رانده شده بود، کم‌کم قامت راست می‌کرد. طبقه‌ای که بنا به ماهیت تحول‌خواه خود همواره پایگاهی برای رشد و بالندگی جریان‌های روشنفکری بوده است. به جرأت می‌توان گفت پیکره اصلی ادبیاتی که از اواخر دهه ۶۰ تا دو دهه بعد از آن تولید شد، یک‌سره از زیست و زمانه مردم طبقه متوسط شهری بود. ادبیاتی که در آن فرم و زیبایی‌شناسی اهمیت داشت. این جریان هرچند در زمینه خلق رمان نتوانست به جز تعدادی انگشت‌شمار اثری جهانی خلق کند، اما به جرأت می‌توان گفت که داستان‌های کوتاه بسیاری هم‌سنگ بهترین داستان‌های مدرن جهان به قلم نویسندگان امروز ایران خلق شده است.
محمد کشاورز داستان تغییرات ادبیات داستانی را ادامه می‌دهد: گرایش نویسندگان به نوشتن از طبقه متوسط شهرنشین، طی دهه‌های ۷۰ و ۸۰ به اوج رسید. مردمان متمرکز شده در شهرهای بزرگ تشنه خواندن داستان‌ها و رمان‌هایی بودند که ماجراهای آن در کافه‌ها، رستوران‌ها، مراکز تازه‌ساز و پرزرق‌وبرق خرید می‌گذشت. آدم‌های این داستان‌ها دغدغه‌های فردی داشتند. به پیروی از این ایده که هر اتاقی مرکز جهان است، نوعی از ادبیات عمده شد که بعدها توسط منتقدان معروف شد به ادبیات آپارتمانی. روستانشینان و طبقه کارگر که ادبیات به اصطلاح متعهد ارزشش را از بازتاب زندگی و زمانه آنان می‌گرفت، از صحنه ادبیات رانده شدند. حاشیه‌نشینان شهری نیز جایی در داستان‌نویسی این دودهه نداشتند...

کشاورز از دلایل غلبه نگاه انتقادی-اجتماعی بر ادبیات داستانی ایران می‌گوید

راویان کارخانه‌ها و دهقان‌ها

ادبیات داستانی ایران همواره تحت‌تأثیر تحولات سیاسی-اجتماعی بوده است. تا پیش از دهه ۴۰ شمسی جمعیت ایران حدود ۷۰درصد روستانشین و ۳۰درصد شهرنشین بود؛ اما تحولات سیاسی-اجتماعی سال‌های آغازین دهه۴۰ چون اصلاحات ارضی و تشکیل سپاه دانش و... دگرگونی‌های تازه‌ای ایجاد کرد. همچنین در این دوره توسعه صنعتی و احتیاج به نیروی کار هم که مهاجرت روستاییان به شهرها و زندگی حاشیه‌نشینی را موجب شد، مسائل، مصائب و تضادهایی را باعث شد. ادبیات داستانی هم که تا آن روز بیشتر بازتاب دهنده زندگی اقشار شهرنشین بود، پوست‌اندازی کرد. استقبال روشنفکران از آثار جوانانی که مثلاً به‌عنوان معلم روانه روستاها شدند و مشاهدات خود را در قالب سفرنامه، روایت و داستان به دفاتر نشریات و مجلات ادبی فرستادند یا از کارگران و حاشیه‌نشینان نوشتند، نوید نوعی ادبیات داستانی حامل صداهایی تازه را می‌داد. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که اندیشه‌های سوسیالیستی هم بخش زیادی از اقشار تحصیلکرده را تحت‌تأثیر خود قرار داده بود که اینها روی هم نوعی ادبیات دهقانی و کارگری را در دهه ۴۰ ایجاد کردند. در این داستان‌ها رئالیسم سبک غالب بود و نویسندگان مدعی بازآفرینی عین واقعیت بودند. گویی کار آنان نوشتن گزارشی از وقایع قابل رؤیت برای تحلیل جامعه‌شناسان بود. در این دهه شیوه‌های متفاوت و مدرن داستان‌نویسی که به ذات هنر بیشتر اهمیت می‌دادند، حضوری کمرنگ داشتند و اتفاقاً از دل همین جریان بود که شاخه تنومند داستان ایرانی با چهره‌هایی همچون هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی سر برآورد. این دو چهره هرچند نسبت به سیاست بی‌میل نبودند، اما از هرگونه تن سپردن به هر ایدئولوژی سر باز زدند و به شیوه‌ای رندانه در نوشتن رو آوردند .

ادبیات داستانی دهه ۹۰ از نگاه کشاورز

بازگشت به نقطه آغاز

در آخرین ماه‌های دهه ۸۰، در رواج بی‌رقیب داستان‌های طبقه متوسط، اختصاص ادبیات داستانی به طبقه متوسط و گاه مرفه شهری و غیبت توده‌های روستایی، کارگر و حاشیه‌نشین انتقادهایی را در محافل ادبی برانگیخت. دیگر آشکار شده بود که داستان و رمان ایرانی بیانگر صدای اقشار مختلف مردم ایران نیست. دلزدگی خوانندگان از مضامین تکراری و بازتاب زندگی‌های بی‌دغدغه تیراژ را کاهش داد. این نگرانی‌ها دوباره نگاه نویسندگان را معطوف به گوشه‌های فراموش‌شده جامعه کرد. در یک حرکت واکنشی، از آغاز دهه ۹۰ به‌تدریج نوشتن دوباره از روستا و حاشیه‌ها باب شد. به گفته محمد کشاورز «نسل تازه‌ای از نویسندگان که خود از مناطق دوردست برآمده بودند یا با نوع زیست و گذران امور مردمان حاشیه شهرها دمخور بودند، پا به عرصه ادبیات گذاشتند و ناشران نیز گویی نیاز به شنیدن صدای‌های دوردست را حس کرده بودند که به چاپ چنین آثاری روی خوش نشان دادند.» در چندسال اخیر چند مجموعه داستان و تعدادی رمان ارزشمند در این زمینه منتشر شده است. آثاری که توانسته‌اند تعادل را به داستان معاصر ما برگردانند تا دوباره شاهد بازتاب زندگی و زمانه مردمان فرودست در ادبیات داستانی ایران باشیم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST