روزگار سنایی، روزگار پایان شکوهمندی و شاد خواریهای خراسانیان است. آغاز دورهای همراه با جنگها، شکستها، دردها و رنجهای مردم خراسان و ایران که با حملهی غزها در ابتدای قرن ششم آغاز و با حملات پی در پی مغول در قرن هفتم تداوم مییابد.
در غزنین آن سالها هر چند از جنب و جوش و حیات و حرکت عهد محمودی خبری نبود اما اخلاف خلف آن پادشاه شعر دوست، شاعران کوچک و بزرگ را به گرد خود جمع میکردند. مجدود بن آدم سنایی (متولد ۴۶۷ ه. ق) ازآن دسته از شاعران بود که به دربار مسعود بن ابراهیم شاه غزنوی رفت و آمد داشت و طبع خویش را با سرودن اشعاری به اقتفای شاعران بزرگ عهد محمودی (فرخی، عنصری و منوچهری) میآزمود.
سنایی تحصیلات منظمی در علوم اسلامی (فقه و تفسیر قرآن و حدیث) داشت. زبان عربی را خوب میدانست و بسیاری از سورههای قرآن را در خاطر داشت. مطالعات او تنها در زمینهی علوم مذهبی نبوده بلکه حکمت و فلسفه را هم شامل میشده است. حکمت مشاء را مطالعه میکرد، و با آراء ابن سینا آشنا بود. و غیر از این، آنچه بیش از همه توجه شاعر را به خود جلب میکرد سخنان مشایخ صوفیه و آثار ایشان بود. به احتمال زیاد کتاب «کشف المحجوب» هجویری یکی از منابع مطالعاتی سنایی بوده است. غیر از آن «رسالة قشیریه» کتاب مهم دیگری بود که این روزها صوفیان و عارفان خراسان آن را به درس میخواندند. شرح کتاب «تعرف کلاباذی» که توسط مستملی بخاری نوشته شده بود از جملهی کتبی بود که مجدود پیش از هجرت از غزنین و یا بعد از آن مطالعه کرده بود.
سنایی، نسخهای از اشعار مسعود سلمان را نیز کتابت کرد و با عثمان مختاری و معزّی آشنایی داشت و عثمان مختاری را استاد خود خوانده بود و در رثای امیر معزّی مراثی سروده بود.
سنایی شاعر به دنیا آمده بود. گرایش ناخودآگاه به شعر و سخن منظوم داشت. موسیقی و شعر او را بی تاب میکرد. اما از طرف دیگر تمایلات مذهبی و شرعی داشت که این اعتقادات با آنچه در کتابهای عارفان دربارهی زندگی و احوال و اقوال این قدیسین خوانده بود همخوانی نداشت. مجالس و خانقاههای صوفیه که نگاه تازه و دیگرگون به دین و قرآن داشتند او را به خود جذب میکرد و از طرفی دیگر شعر و آهنگ و موسیقی او را به محافل و مجالس شعرا میکشاند. آن من سنایی که شاعر بود او را به سرودن ستایش نامهها و مدیحهها و دریافت صله تشویق میکرد، شرابخواری را مباح میدانست و از معاشرت با شاعران دیگر و شرکت در مجالس بزم لذت میبرد. اما آن من دیگر او را به خود میخواند، به عزلت، به تنهایی، به اندیشیدن به هستی و آفرینش جهان و انجام آن، او را با خود به رویاهای صوفیانه میکشاند، به دیدارهای اولیاء، انبیاء و سپس، او.
اما این تنها کشمکشی نبود که شاعر اندیشمند و حکیم جوان از آن رنج میبرد. تقابل دو تفکر و دو فلسفهی مشایی و اشراقی در وجود او خود غوغایی به پا کرده بود. از بخشهایی که در حدیقه در ستایش عقل و عاقل و معقول و علم و عالم و معلوم سروده شده معلوم است که او چون سهروردی معتقد است که سالک برای پرواز به سوی حقیقت به دو بال عقل و عشق نیازمند است. رستمِ عقل جز به یاری سیمرغِ عشق بر اسفندیار نفس غالب نمیشود. از طرف دیگر دنیای عشق و اشراق که امثال بایزید و حلاج و شبلی و جنید مبلغش بودند را میپسندید. تقابل عقل و عشق هم در وجود او هویدا بود. سنایی تا پایان عمر در تقابل دائم شعر و شرع و عشق و عقل بسر برد.
«کارنامهی بلخ» اولین مثنوی سنایی است که در بلخ سروده است. کتابی که شاعر آن را در همان حال و هوای من شاعر و مداح خود سروده و در آن از هزل و هجو و آوردن واژگان رکیک کم نیاورده است.
سرخس شهری است که سنایی در آن خود را مییابد. دیدار با سیف الحق امام محمّد منصور سرخسی موجب غلبهی من عارف سنایی بر من شاعرش میشود.
علاقه به شعر و دربار او را به تأمّل در مسائل سیاسی و اجتماعی میکشاند. اقامت در شهرهای مختلف خراسان و معاشرت با طبقات گوناگون مردم بر تجربههای زندگی وی میافزاید. انتقاد از صاحبان زر و زور و توجه به مسائل اجتماعی عوام مردم در شعر وی جای خود را مییابد. این اوّلین بار است که شاعری پند و اندرز و عرفان و سیاست را در هم میآمیزد و از مجموع آن عالیترین قصاید شعر فارسی را میآفریند.
بر مجموعه تجربههای سیاسی و عرفانی و اجتماعی و وعظی شاعر باید شرکت در مجالس سماع و سرودن بعضی غزلیات و قلندریات را هم افزود. غزلیات عاشقانه ـ عارفانه وعارفانه ـ عاشقانه آثاری دیگر از شاعرند که محصول وجد و شور و حالهای متفاوت اوست. مجموعه غزلیات سنایی مورد استقبال سعدی، عطار، مولانا و حافظ قرار گرفت. سعدی در غزل عاشقانه، مولانا در غزل عارفانه و حافظ در سرودن غزل عاشقانه ـ عارفانه از سنایی تعلیم میگیرند.
نمونهی غزل سنایی:
من کیستم ای نگار چالاک تا جامه کنم زعشق تو چاک
نمونهی غزل سعدی:
ای بر تو قبای حسن چالاک صد پیرهن از جداییت چاک
نمونهی غزل سنایی:
معشوقه بسامان شد تا باد چنین باد کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد
نمونهی غزل مولانا:
معشوقه بسامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
نمونهی غزل سنایی:
شور در شهر فکند آن بت زنّار پرست چون خرامان زخرابات برون آمد مست
نمونهی غزل حافظ:
زلف آشفته و خوی کرده، و خندان لب ومست پیرهن چاک وغزل خوان و صراحی در دست
مطالعهی فلسفه و علوم عقلی او را با ابن سینا و آثارش آشنا ساخته بود. فیلسوفی بی مانند که قرنی پیش از سنایی اولین رسالههای رمزی عرفانی ـ فلسفی را نگاشته بود. رسالهی حی بن یقظان، سلامان و ابسال و رساله الطیر که محصول دوران تفکر اشراقی ابن سیناست بیش از سایر آثار وی توجه شاعر را به خود جلب میکرد. دیدار ابن سینا با حی بن یقظان یادآور دیدارها و معراجهای عارفان در هنگام رویاها و واقعههایشان بود. دیدار با جبرئیل، دیدار با عقل عاشر و طلب هدایت و راهنمایی خواستن از وی برای رسیدن به حق، رسیدن به سیمرغ، رسیدن به خود.
سنایی در ستایش از محمّد منصور سرخسی از طرح کتاب ابن سینا سود میجوید. او رسالهای رمزی به نام «سیر العباد من المبدأ الی المعاد» میسراید و آن را به ممدوح تقدیم میکند. این کتاب طرح اولیه سرودن کتاب بزرگتری است که شاعر سالها بعد آن را به بهرامشاه غزنوی تقدیم میکند. یعنی: «حدیقه الحقیقه»!
ًبین سالهای ۵۰۰ تا ۵۰۵ ه. ق امام محمد غزالی کتاب «احیاء علوم الدین» خود را در چهار بخش عبادات، عادات، منجیات و مهلکات نوشته بود که سخت مورد توجه سنایی قرار گرفت. اگر غزالی محیی علوم دینی بود سنایی هم آمده بود تا احیائی در شعر و سخن پارسی کند. او تا اینجا توفیق این را یافته بود که در غزل و قصیده راه تازهای ایجاد کند و با آفریدن کتاب حدیقه و مثنوی عرفانی، این رسالت به پایان میرسید.
سنایی با ارمغان پرباری از اندیشهها و تجربههای تازه و آرامش و روحانیتی بس والا به غزنین بازگشت. اما جستجوی چندین سالهی گوهر حقیقت در خراسان مانع از این شده بود که سنایی به زندگی شخصی خود سرو سامانی بدهد. حال که گرد پیری بر گیسوانش نشسته است سالهای پایان عمر را در تنهایی و عزلت و فقر میگذراند. وی به کمک یکی از دوستانش به نام احمد مسعود تیشه در خانهی زنی به نام عایشهی نیکو ساکن شد و به جمع آوری آثار خود پرداخت.
بهرامشاه غزنوی سنایی را به دربار فراخواند، شاعر از رفتن به دربار عذر خواست و عشق به تنهایی و عزلت را بهانه کرد. اما برای اینکه کتاب حدیقهی خود را به نام پادشاهی جاویدان سازد، در پایان کتاب به مدح وی پرداخت، او را به عدل و داد دعوت و کتاب را به او تقدیم کرد.
سنایی داستان حدیقه را با توحید و معرفت و طلب حقیقت آغاز میکند و با مذمت ظلم و ستمکاری پادشاهان و بزرگان به پایان میرساند. حال، او هم مفتی متشرع است و هم عارف عاشق. هم فیلسوف حکیم است و هم انقلابی معترض. او جریان شعر فارسی را عوض کرد. همان وسوسهها و گرایشهای چندگانهای که جان شاعر را بی تاب ساخته بود، شعر فارسی را به تکاپو انداخت. جریان پویای شعر با سیلان جاری عرفان به هم پیوست و دریایی بیکران از آهنگ و موسیقی و معرفت و عشق را موجب شد. سنایی سرانجام در سال ۵۲۹ ه. ق در خانهی عایشهی نیکو جان شیفتهی خود را تقدیم آن طنّاز غمّاز کرد.
برگرفته از مقدمه کتاب حدیقه تصحیح دکتر مریم حسینی