مجلهی آزما: در بسیاری از مواقع که مشغول بحث کردن با فرد یا گروهی در مقابل هستیم، میبینیم که گویی یک جای کار میلنگد و اصطلاحاً پیچ و مهرهها با هم جور در نمیآیند. در آیین و آداب بحث و مذاکره که طلبههای فلسفه یا طلاب علوم دینی و منطق میآموزند، روش بحثهای جنجالی و جدل کردنهای عامیانه هیچ جایی ندارد. از این جهت مطالعه مطالب مقدماتی علم منطق میتواند برای همه مردم سودمند باشد؛ چه در حوزه علوم انسانی اشتغال داشته باشند چه علوم تجربی و ریاضی و چه اصلاً اهل علم و سواد نباشند.
جامعه ایران به عنوان یکی از جوامع، با مشکلات مختلفی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... روبروست. مشکلات فرهنگی از جمله مسائل مهمی هستند که متاسفانه دربارهشان زیاد صحبت میشود اما این صحبتها یا سطحیاند و یا عمقی و زودگذر و در هر صورت محکوم به فراموشی. با توجه به تاکیدی که در سخنان و سیره بزرگان دین و فرهنگ شده و هنوز هم میشود، مطالعه کتاب در جهت رفع مشکلات اجتماعی و فرهنگی بسیار مهم است. اما این که چه کتابی را در این باره مطالعه کنیم خود مساله ای مهمتر است. متاسفانه جنبشهای علمیو فرهنگی در زمینه نگارش کتاب و نسخه پیچیدن در باب مسائل جامعه شناسانه و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی عمر و رونق چندانی در ایران ندارد و بیشتر سهم کتابهای مربوط به این حوزه، آثار ترجمه هستند. به همین دلیل، انتخاب و مطالعه کتابهای ترجمه در این زمینه بسیار مهم است و نیاز به توصیه استاد یا راهنما دارد.
در باب آسیبهای رفتاری در اجتماع، چند سالی است که کتاب «بیشعوری» نوشته خاویر کرمنت با ترجمه محمود فرجامیمنتشر شده که در رقم بالایی منتشر و تجدید چاپ شده است. اما این کتاب در باب رفتارشناسیهای غلط بود. سال گذشته، یک کتاب ترجمه دیگر در این حوزه منتشر شد که البته تمرکز بیشترش نه بر کنش و انجام بلکه بر اندیشیدن و بحث کردن است. این کتاب با عنوان «مغلطه» (راهنمای درست اندیشیدن) نوشته جمیوایت است که توسط مریم تقدیسی ترجمه شده و در این یادداشت، مطالعهاش به مخاطبان و همه اهالی جامعه توصیه میشود تا روش بحث کردن را یاد بگیرند. به نظر نگارنده این مطلب پس از مطالعه این کتاب و آشنا شدن با پیچ و خمهای راه مباحثه و مذاکره، میتوان به کتابهایی چون «منطق صوری» اثر محمد خوانساری مراجعه کرد تا با اصول منطق و کلام از زمان ارسطو تا پس از فلاسفه و علمای اسلامیآشنا شد. در آن جاست که میتوان معنی درست و منشأ عبارت «صغری کبری چیدن» را آموخت و دانست که یکی از اصول منطقی بحث کردن است. «مغلطه» مسائل را کمیعمومیتر بیان میکند ولی در کتاب «منطق صوری» موضوعات علمیتر و تخصصیتر بیان شدهاند.
دو پهلو حرف زدن، پُز دادن با کلمات متفاخر و قلنبه سلنبه، بدیهی جلوه دادن موضوع یا مصادر به مطلوب کردن، پیچاندن کلام و ... از جمله موضوعاتی هستند که جمیوایت در این کتاب به آنها پرداخته و حتی میتوان گفت تاخته و دست استفاده کنندگان از آنها را برای مخاطب خود رو کرده است. یکی از مسائل مهم در این باره، موضوع تثلیث در اعتقاد مسیحیان است که وی با استفاده از منطق آن را رد میکند. او حتی در بخشی به افرادی که درباره موضوع «مسیحی خوب» پافشاری میکنند، پرداخته و آنها را نیز از انتقادات خود بی نصیب نگذاشته است.
از جمله مباحث مفید این کتاب که میتواند به خیلی از هموطنان ایرانی کمک کند، بخشهایی از این کتاب است که مربوط به استفاده از کلمات بی معنی در بحث است. نویسنده این کتاب بی رحمانه به کسانی که از کلمات قلنبه و سلنبه استفاده میکنند، میتازد و آنها را افرادی حیله گر نشان میدهد. مثلاً میگوید چرا باید یک شرکت تجاری به یک مشاور، به خاطر زدن حرفهایی که خود مدیران شرکت به آن واقفاند _ و فقط مشاور مذکور آنها را در پوشش و قشری از لغات سخت و پیچیده بیان میکند _ هزاران هزار پوند پول بدهند. و یا این پرسش را مطرح میکند که شما چرا باید در بحث با فردی که حرف خاصی ندارد ولی آن را استفاده از لغات پیچیده و قلمبه و سلمبه پیچانده، شکست خورده به نظر برسید. این مساله، ازجمله مشکلاتی است که ما هم چه در محیط دانشگاه، چه مراکز فرهنگی هنری و چه در تاکسی با آن روبرو هستیم. یکی از نمونههایی که جمیوایت در این باره استفاده میکند، اشاره به افرادی است که پس از چند جمله در بحث به شما میگویند «حرف نزن! من را یاد هیتلر میاندازی!» یا با اشاره به شما میگویند «هیتلر هم همین فکر را میکرد.» اما نویسنده کتاب «مغلطه» در مقام مچ گیری از این افراد متظاهر که تظاهر به علم و آزاد اندیشی میکنند، مینویسد: «جمله هیتلر هم همین طور فکر میکرد، فقط در صورتی میتواند ایدهای را با موفقیت رد کند که همه افکار هیتلر غلط بوده باشند، که روشن است این طور نبوده است. حتی بدترینها هم اعتقادات درستِ بسیاری دارند.»
از جمله نمونههای مهم کتاب که البته در مقام نتیجه گیری یک بحث مطرح شده و جملات پایانی آن را در این جا ذکر میکنیم، مشکلی است که بسیاری از مردم ایران با آن دست به گریباناند و باعث میشود بین خودشان به عنوان افرادی متعصب و کور معرفی شوند. به این بخش توجه کنید: «اکثر ما با طیب خاطر از ویژگیهای هم وطنانمان یا نقاط ضعف اعضای خانواده انتقاد میکنیم. ولی اگر فردی غریبه همین انتقاد را بکند، توهین آمیز به نظر میرسد. در حالی که اگر حرفهای شما حقیقت دارد، پس همان حرفها از زبان غریبهها هم صحیح است. ما نباید حساس بودن را با محق بودن اشتباه بگیریم. همچنین بی ادبی را با خطا.»
یک مساله مهم در بحث کردن که عموماً مورد غفلت مردم، سیاستمداران، هنرمندان و به طور کلی همه اقشار جامعه قرار میگیرد و کتاب هم به آن اشاره میکند این است که جملهای که در مقام پاسخ مطرح میشود، اصلاً ربطی به مساله ای که وسط گذاشته شده ندارد. مثلاً شما جملهای میگویید اما طرف مقابل در پاسخ چیزی میگوید که ربطی به صحبت شما ندارد و بحث را به بیراهه میبرد. خیلی از مردم نسبت به این مساله غافلاند و در ادامه همراه راهی که به بیراهه و اصطلاحاً «جاده خاکی» رفته بحث میکنند و صحبت را ادامه میدهند.
یکی از نمونههایی که در ابتدای کتاب مطرح میشود، «مغلطه اقتدار» است. یعنی وقتی شما به یکی از والدین خود میگویید چرا من باید ساعت ۸ بخوابم؟ میگویند چون من این طور میگویم. ولی وقتی میگویید چطور ممکن است که حضرت عیسی (ع) بدون پدر متولد شده باشد، اگر پدر یا مادرتان بگویند «چون من این طور میگویم» از مغلطه اقتدار استفاده کردهاند. چون پاسخ سوالی که شما مطرح کردهاید، این جملهای نبوده که پدر یا مادرتان داده است.
در ادامه فصلی که مربوط به مغلطه اقتدار است، تفاوت سلیقههای مادر و فرزندی درباره غذا مطرح شده که برای سادهتر و قابل فهم کردن بحث مورد نظر نویسنده، مناسب است. او با اشاره به مزه کلم دکمهای مینویسد: «من نمیتوانم با نظری که درباره کلم دکمهای دارم آن را به چیزی وحشتناک تبدیل کنم یا مادرم با نظر مثبتش آن را به غذایی خوشمزه تبدیل کند، تنها به این دلیل که این باعث میشود کلم دکمهای همزمان خوب یا وحشتناک باشد و به این وسیله ابتداییترین قانون منطق یا به اصطلاح "عدم تناقض" نقض میشود. بلکه مساله فقط این است که من این غذا را دوست ندارم و مادرم آن را دوست دارد؛ و همه داستان همین است. چیزی به نام خوشمزگی کلمه دکمهای وجود ندارد. این ماده غذایی خواص مختلفی دارد که باعث ایجاد مزهای در دهان مادرم میشود که او آن را دوست دارد و باعث ایجاد مزهای در دهان من میشود که آن را دوست ندارم. اختلافی هم وجود ندارد.»
بسیاری از مسائلی که در این کتاب مطرح شدهاند، گریبانگیر مردم کشورهای مختلفی از جمله کشورهای توسعه یافته هستند اما اگر پای صحبت خیلی از هموطنان بنشینید، میگویند این مشکلات فقط در جامعهای ما رخ میدهند و مردم دیگر ملیتها چنین مشکلاتی ندارند. در این زمینه، نویسنده کتاب پیش رو، تعارف را کنار گذاشته و مشکلات را بی پرده مطرح کرده است. به این سطور کتاب «مغلطه» توجه کنید:
«هیچ کس نمیخواهد در مقابل قربانیان وقایع غمبار بی اعتنا به نظر برسد. وقتی مادری که فرزندش قربانی تجاوز شده است در کنفرانس خبری گریه کنان از مقامات میخواهد در مورد مردی که اخیراً بازداشت شده است، بی درنگ مجازات مرگ را اعمال کنند، توضیح نقاط ضعفِ مجازاتِ درخواست شده تنها از عهده قاضیهای سرسخت و بی رحم ساخته است. با این حال، درد و رنج او نباید باعث شود خواستهاش در انظار دیگران به نظری کارشناسانه تبدیل شود. با وجود این، این امر همیشه اتفاق میافتد.»
جمیوایت، هدف از نوشتن این کتاب را پر کردن خلائی عنوان میکند که نظام آموزشی ایجاد کرده است. او این کتاب را برای کسانی نوشته که هر روز با منطق و استدلال سر و کار دارند که به عبارتی، شامل «همه» میشود. با توسل به همان روش انتقاد و ایراد گرفتنی که وایت در این کتاب دارد، میتوانیم خطاب به عیب جویان و افراد غرغروی جامعه خودمان یعنی ایران، بگوییم نظام آموزشی اگر اشکال داشته باشد، اشکال دارد حالا میخواهد انگلستان باشد یا ایران! نکته مهم این است که اشکالاتش را رفع کنیم. و جمیوایت به سهم خودش سعی کرده با نوشتن این کتاب، اشکالات مورد نظر را نه حل؛ که حداقل مطرح کند. نکته بسیار مهمیکه مد نظر این متفکر است، این است که اکثر مردم درباره نحوه به خطا رفتن استدلال، تقریباً چیزی نمیدانند. در مدرسه و دانشگاه ذهن افراد با اطلاعاتی ارزشمند _ درباره چرخه نیتروژن، علل بروز جنگ جهانی دوم، مصراع پنج ضربی دارای وتد مقرون و یا مثلثات _ پر میشود ولی تشخیص حتی ابتداییترین خطاهای منطق را نمیآموزند. و این باعث به وجود آمدن ملتی متشکل از انسانهای ساده لوح میشود که نمیتوانند مقابل استدلالهای دروغین کسانی که میخواهند رأی، پول یا تقوایشان را از آنها بگیرند، مقاومت کنند.
در سطر بالا، به افرادی اشاره شد که میخواهند رأی مردم را بگیرند یا به خود اختصاص دهند. پیش از پرداختن به بخشهایی از کتاب که درباره این افراد هستند، به طور گذرا میگوییم که کتاب «مغلطه» نسخه خوبی برای افرادی که میخواهند از روی تعصب حرفشان را به کرسی بنشانند، میپیچد؛ چه تعصب مذهبی باشد چه غیر مذهبی و درباره هر موضوع دیگر. به هر حال تعصب بد است؛ درباره هرچه که باشد. اما درباره قضیه رأی جمع کردن و مردمان سیاست، جمیوایت با تیغ برهنه انتقاد میکند و تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلستان و جورج بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا را هم از نظر دور نمیدارد. دو در بخشی از کتاب به «کلمات هورا» اشاره میکند که یکی از آنها «عدالت» است و میگوید:
«همه طرفدار عدالتاند. فقط سر این موضوع که چه چیزی عادلانه و چه چیزی ناعادلانه است با هم اختلاف دارند. "عدالت" از این لحاظ یک کلمه هورا است. کافی است اعلام کنید طرفدار آن هستید تا همه هورا بکشند و موافقتشان را اعلام کنند، حتی اگر در مورد عادلانه بودن هر مسئله ریز و درشتی با شما مخالف باشند. گذشته از عدالت، کلمات آرمانی دیگری مانند صلح، دموکراسی، برابری و بسیاری دیگر وجود دارند که همه مردم صرف نظر از محتوایشان به آنها اعتقاد دارند. و بعد نوبت کلمات هُو میرسد: جنایت، قساوت، خودخواهی و از این قبیل. همه صرف نظر از این که چه نوع کشتاری را جنایت میدانند، اتفاق نظر دارند که جنایت کار غلطی است. بسیاری از کسانی که به دلیل کتک زدن فرزندانشان با مخالفت و اعتراض قانون گذاری اروپایی روبه رو شدهاند، با خشونت مخالفاند؛ آنها معتقدند تربیت فرزندان بدون منضبط کردنشان از طریق تنبیه جسمانی بی رحمانه است. اگر میخواهید عقایدتان را شفاف بیان کنید قبل از آن که از کلمات "هورا" یا "هو" استفاده کنید معنی آنها را درک کنید. مثلاً این ادعای سیاستمداران بی ارزش است که در مورد توزیع مجدد درآمد بگویند از سیاستهای عادلانه پشتیبانی میکنند. همه ما طرفدار سیاستهای عادلانهایم. فقط میخواهیم بدانیم که به نظر آنها کدام سیاست عادلانه است.»
بخشهایی از کتاب که به مثالهای مربوط به مکالمات و گفتگوهای روزمره خانوادگی و دوستانه مربوطاند، بسیار زنده و پویا هستند اما نویسنده در فرازها و بخشهایی از کتاب به شدت درگیر مچ گیری از آماردهندههای دروغ، دولتمردان و رسانههای دروغگو شده و با مثالهای پیچیده آماری و مقایسه آنها با واقعیت، مخاطب را خسته میکند. به همین دلیل بخشهایی از کتاب که عموماً مربوط به نیمه کتاب به بعد هستند، خسته کننده میشوند.
بد نیست اشاره کوتاهی هم به این نکته داشته باشیم که معنای تضاد و تناقض هم از جمله مفاهیم مهمیاست، نویسنده با جدیت و حرص و جوش سعی کرده، در کتاب توضیح داده و تفاوتشان را تشریح کند. آمارسازی و یا تلقی نادرست از ارائه آمار از جمله مسائلی است که وایت در کتاب مطرح کرده و در خلال آن به نشریه معتبری چون تایمز به خاطر اشتباهش در این زمینه انتقاد کرده است. نویسنده همچنین در دامنه انتقادهایش از رسانههای امروزی، شبکه بی بی سی را نیز از نظر دور نداشته است.
در ابتدای مطلب به انتقادات جمیوایت به تفکرات اشتباه مسیحیان اشاره شد. بد نیست یکی از آسیبهای بحث کردنهای خودمان یعنی ایرانیها را که در بخش «بدیهی جلوه دادن موضوع» آمده، در این فراز از یادداشتمان، مطرح کنیم:
«کشیش دانشگاه اوکلند در دهه ۱۹۸۰ ستونی هفتگی در روزنامه دانشجویی مینوشت. عنوان آن که به نوعی القاکننده راحتی خیال بود "گپ و گفتی با کشیش" نام داشت، و محتوایش هم با عنوان هماهنگ بود. در سال ۱۹۸۴ ستون دیگری در کنار ستون گپ و گفت با کشیش ظاهر شد _"گفت و گفتی با کشیش مصری" _ که نویسنده در آن به شرح حال مختصری از خصوصیات یکی از ایزدان مصر باستان پرداخته بود: ایزد خورشید آمون _ رع و همکارانش. اتحادیه انجیلی پردیس دانشگاه که از جمعی از مشتاقترین دانشجویان مسیحی تشکیل شده بود از آن استقبال نکرد. آنها نامهای به روزنامه نوشتند و خواستار لغو آن شدند که هفتهای یک بار به کفرگویی مشغول بود. سردبیر با آنها همراهی نکرد، بلکه طی سرمقالهای از فقدان تاب و تحمل در اتحادیه انجیلیها اظهار تأسف کرد. سرمقاله با این شعار به پایان میرسید: "به هرچه میخواهید اعتقاد داشته باشید ولی اعتقادات دیگران را هم تحمل کنید." او احتمالاً از این سخن گزیده خود احساس رضایت میکرده است: قدرت تحمل داشته باشید، بله. ولی در مقابل تعصبات خطرناک هم قاطع باشید. متاسفانه وقتی باور دارید که اعتقادات کسی تحمل ناپذیر است پیروی از این حکم غیرممکن میشود؛ که این دقیقاً در مورد آن مسیحیان انجیلی خشمگین صدق میکرد. سردبیر تصور میکرد میتواند بدون درگیر شدن در بحثهای کلامی، به بحث مسیحیان و روزنامهاش خاتمه دهد و به این دلیل از ترفند تحمل عقاید استفاده کرده بود. ولی در واقع خودش هم موضعی کلامیاتخاذ کرده بود. سردبیر نه تنها به مخالفت مسیحیان پاسخی نداده بود، بلکه نشان داده بود که به اعتقاد او آنها کاملاً در این باره اشتباه میکنند؛ او با متوسل شدن به موضوع تحمل، مسئله را بدیهی جلوه داده بود.»
به هر حال سعی شد در این نوشتار، با آوردن نمونههای مختلف و البته اندک از کتاب، بر این مساله تاکید شود که مطالعه کتابهای عقلی، منطقی و فلسفی چقدر برای جامعه ما لازم است. همه نکات مطرح شده در «مغلطه» وحی منزل و صد در صد صحیح نیستند اما بسیاری از آنها با تکیه بر قوه عقل _ که یک پای ثابت ادیان الهی از جمله اسلام است _ فلسفه و منطق صحیح و آموزنده هستند.
در پایان این نوشتار، به چند نمونه از جملاتی که در نقد و بررسی این کتاب در مجلات و رسانههای بین المللی منتشر شده، اشاره میکنیم:
«به رخ کشیدن خطاهای منطقی با زبانی تند و نیشدار»: روزنامه گاردین.
«کارد بلند فوق خردگرایی را بر سنگ سرد منطق تیز کرده است»: نشریه تایمز.
«این اثر حملهای است بر منطقهای حیله گرانه، آمارهای قلابی و روانهای پریش و اندیشههای مریض»: رادیو ۴ بی بی سی