کد مطلب: ۱۱۵۹۶
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶

مولوی، دی‌کاپریو و ... ما تماشاکنان بستانیم!

شهرآرا: چند روایت درباره شاعری که عارف است و بزرگ؛ مولوی، دی‌کاپریو و... ما تماشاکنان بستانیم!
سلمان یزدی- خوب دیگر این مسئله اینقدر نخ‌نما شده که پرداختن به آن مثل درویدن باد است. مولوی را دیگر کمتر کسی به نام ایران می‌شناسد. آن‌قدر روی شخصیت و آرامگاه او در کشور آسیایی‌اروپایی ترکیه کار کرده‌اند که ما شاید در خط آخر تشکرها درباره مولوی قرار بگیریم. شاید اگر سال‌های پیش می‌شنیدیم که کتاب مولوی کتاب پرفروش سال آمریکا یا فلان کشور شده، خون آریایی‌مان می‌جوشید و سر به آسمان می‌ساییدیم، اما غافل از اینکه این حاصل تلاش ما نیست و اصلاً این مولوی ما نیست و برداشت آزادی از شخصیت عجیب‌وغریبی است که بیشتر در آن‌سوی آب به حاشیه‌هایش پرداخته‌اند. مولوی را مدونا می‌خواند، قرار است نقشش را دیکاپریو بازی کند و احتمالاً ما هم باید هشتک «این مولوی ما نیست» بزنیم و برویم در صفحه اینستاگرام آن کارگردان و بازیگر، خون آریایی‌مان را به‌صورت فحش
بجوشانیم.
امروز به تاریخ میلادی سالمرگ مولوی است و چند روایت پیش رو به همین بهانه نگاشته شده است.
 
دیدگاه غرب
بابک توانایی البته نگاه غربی‌ها را با رویکردی فایده‌گرایانه تفسیر کرده و نوشته است: «غرب مولانا را به‌عنوان شاعری شرقی پذیرفته و به‌دنبال این نیست که خود را درگیر ملیتش کند. برای غرب فرقی نمی‌کند مولانا ایرانی باشد یا افغان یا ترک. این‌ها برای غرب مایه فخر نیست. غرب این را یاد گرفته که می‌تواند از مولانا استفاده کند؛ هم استفاده مادی هم معنوی. غربی‌ها کرسی‌های دانشگاهی متعددی برای شناخت مولانا راه می‌اندازند، آثارش را ترجمه می‌کنند، براساس زندگی‌اش فیلم می‌سازند و همین‌طور ژانر پرخواننده زندگی‌نامه‌نویسی را به کمکش گرم نگه می‌دارند.»

وسعت مشرب
خوب البته دیدگاه دیگری هم هست، دیدگاهی با وسعت مشرب، دیدگاهی که می‌گوید مولوی، سنایی، انوری و... در یک مرز جغرافیایی نمی‌گنجند. این‌ها شاعران و گنجینه‌های جغرافیایی‌ای هستند که دیگر روی نقشه با هم اشتراک ندارند، این‌ها مربوط به جغرافیای معنوی، فرهنگی و زبانی هستند. جغرافیایی که زبان فارسی اشتراک اساسی آن است:
خانه پدری مولوی در بلخ هنوز نیمه‌افراشته است، مجموع آثارش به زبان فارسی در مثنوی و دیوان شگفت‌انگیز شمس موجود است، مقبره شمس، تأثیرگذارترین چهره بر مولوی و حتی ادبیات ایران، در خوی و مقبره‌اش در قونیه برپا و پررونق!
حالا همین نظریه معقتد است که به‌جای اینکه دچار سوءتفاهم شویم بهتر است با این چند کشور با نگاهی هم‌دلانه ارتباط برقرار کنیم و مولوی‌ای را بسازیم که پایه‌هایش در این چند کشور باشد و سرش در آسمان جهان قابل‌رصد.
البته شاید اکنون دیگر چاره‌ای غیر از این هم نداشته باشیم. سال‌هاست اسطوره مولوی را در جهان کشورهای دیگری تراشیده‌اند، ما می‌توانیم این اسطوره را ادامه بدهیم و دریافت خودمان را ببریم.
 
درباره مولانا منابع زیادی برای مطالعه وجود دارد، کتاب‌هایی که هرکدام ازسویی بر چهره او و آثارش نور تابانده‌اند. خواندن آن‌ها می‌تواند مولوی را برای ما درونی کند. درونی‌شدن مولوی و شاعران بزرگ فارسی‌زبان اگر وظیفه نباشد، حتماً راهی برای شناخت زبان فارسی و فرهنگی است که ما گاهی تنها براساس توهمات بر آن می‌بالیم. این سالگردهای میلادی و شمسی و قمری بهانه‌ای است که ما را از راه این بزرگان بیشتر به خودمان نزدیک کند.
.................................................
شناخت مولانا، با این چند خط مشخص نخواهد شد؛ اما برای یادآوری، اگر از غرزدن‌ها و حاشیه‌هایی که درگیر آن هستیم بگذریم و به متون رجوع کنیم، می‌توان اندکی -تنها اندکی- به بخش‌هایی از این شخصیت بزرگ پی ببریم.
 در کتاب «چشمه روشن» می‌خوانیم: «رینولد ا. نیکلسن، مترجم و شارح مشهور مثنوی مولوی، به زبان انگلیسی، نوشته است: عرفان سرچشمه الهام جلال‌الدین محمد مولوی است. از این سرچشمه مثنوی و دیوان از دو مجرای جداگانه فرو می‌ریزد: یکی رودخانه‌ای است بزرگ و باشکوه و آرام و عمیق، و دیگری جریان سیل‌آسایی پرجوش و خروش.» تعبیر او در هر دو مورد درست است... .» گمان می‌کنم سخن کسانی که با مولوی و شعر او آشنا شده‌اند هم بیشتر نمودار اعجاب و تحسین و تعظیم آن‌هاست، نظیر نیکلسن که دیوان شمس را «پدیده ادبی شگفت‌آور» انگاشته و مولوی را «بزرگ‌ترین شاعر عارف همه اعصار» نامیده، یا هگل که وی را به‌عنوان یکی از بزرگترین شاعران و برجسته‌ترین متفکران تاریخ جهان ستوده است و آربری که مولوی را به‌طور مسلم عظیم‌ترین شاعر عارف تاریخ بشر و یکی از بزرگترین شاعران عالم دانسته است.
 داریوش شایگان هم در کتاب «پنج اقلیم حضور»، در مقاله مربوط به مولوی با عنوان «زمان‌کندن از خود با جهش‌های وجد و سماع» می‌نویسد: «مولوی یکی از بزرگترین عرفای تمام زمان‌هاست. او خالق مثنوی است که نزد ایرانیان شأن و پایگاهی هم‌مرتبه با کتاب‌های مقدس دارد. سرآغاز مثنوی، شعری که کمابیش تمام ایرانیان از برمی‌دانند، تجسم عرفان عشق است، و در ادبیات ایران اثری نازدودنی داشته است.» شایگان در ادامه می‌نویسد: «عصاره تفکر مولوی در این شعر آغازین مثنوی متبلور شده است. جدایی نی از نیستان، جست‌وجوی عاشقانه موطن، درد شرحه‌شرحه‌شدن از فراق و دورماندن از اصل خویش، جملگی انگیزه‌های سالکی است که او را در ماجرای غربت و دورماندن از مأوای اصلی‌اش به پیش می‌راند تا روزگار وصل خویش را بازجوید، در این رهگذر اما هیچ‌کس با اسرار دلش مأنوس نیست. مولانا مانند حافظ از سرایندگان عشق است، ولی برخلاف شاعر بزرگ شیراز، اثر او دو بُعد مشخص و متمایز دارد. نخست مثنوی، شاهکاری عظیم با بیست‌وشش هزار بیت که به شش دفتر تقسیم می‌شود و مملو از قصص و حکایات و نصایح اخلاقی و تفاسیر قرآنی و مباحث عرفانی-فلسفی است، و سپس دیوان شمس، که به یکی از عجیب‌ترین و رمزآمیزترین چهره‌های ادبیات ایران اعطا شده است: محمد شمس تبریزی... . در مقابل مثنوی، که چاچوب نظری اندیشه شاعر است و در شکل‌گیری آن کلیه امکانات علوم و معارف سنتی زمانه دخیل‌اند، دیوان شمس حرکت درونی روح است در جست‌وجوی معشوق... .»

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST