کد مطلب: ۱۱۷۶۳
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶

جایزه و شعر هم‌جنس نیستند

حورا نژادصداقت

آرمان: از تیر ماه امسال بود که محمدرضا عبدالملکیان کانالی راه انداخت و خبر برگزاری کنگره بزرگ شعر نوی ایران را اعلام کرد و تقریبا هر یکی دو روز از حواشی شعرهایی که به آفت جایزه گرفتار شده‌اند، نوشت. در یکی از همین روزهای نیمه‌سرد زمستانی به خانه‌اش رفتم تا ببینم هم ماجرای کنگره‌ای که قصد برگزاری‌اش را دارد، چیست و هم گفت‌وگویی کنم درباره دغدغه‌ای که برای شعر معاصر دارد. عبدالمکلیان اگر از شاعران مسابقه‌ای صحبت می‌کند، فضا را خوب می‌شناسد چون خودش هم زمانی که در خانه شاعران جوان حضور پیوسته و موثر داشت، طرح «کتاب سال شعر جوان» را تهیه کرد که شش دوره از آن برگزار شد. عبدالملکیان در اتاق شخصی‌اش که تمام دیوارهای آن با کتاب پوشیده شده بود، با حوصله به تمام سوال‌هایم که پیرامون شعر بود، جواب داد و در پایان گفت‌وگویمان تاکید کرد: «میراث به جا مانده از شاعران دیروز، برای شاعران امروز، بهترین تکیه‌گاه و بدترین سرمشق محسوب می‌شود.» او دلش می‌تپد برای شعر و نگران تمام آسیب‌هایی است که امروز گریبان شعر را گرفته؛ نگرانی به خاطر حضور مدیران ناکارآمد، شاعران مسابقه‌ای و شاعران جایزه‌بگیر و هزار و یک گفته و ناگفته دیگر. بیهوده نیست که جریان شعر امروز را چه در کتاب‌های منتشرشده و چه در فضای تلگرام و اینستاگرام دقیق دنبال می‌کند تا از اوضاع بی‌خبر نماند.

آقای عبدالملکیان شما هم تجربه برگزاری جوایز شعری متعدد داشته‌اید و هم چند ماهی است که قصد برگزاری کنگره بزرگ شعر نو ایران را دارید و ماه‌هاست که در کانال تلگرامی این کنگره نقدهایی راجع به جوایز شعری و البته آسیب‌شناسی شعر امروز دارید. اگر موافقید با ماجرای شکل‌گیری کنگره شروع کنیم تا به بحث جوایز شعری و سلوک متفاوت شاعران در این فضای رایج برسیم.

تابستان امسال پیشنهادی به من داده شد که دبیری جشنواره شعر سپید به همراه بزرگداشت یکی از شاعران گیلانی را، در گیلان بر عهده بگیرم. من بعد از یک هفته فکر کردن، به دوستان گفتم: چرا شعر سپید؟ شعر سپید خود شاخه‌ای از شعر نو است. اگر موافق باشید، ما به جای جشنواره که معمولا شامل مسابقه و شعرخوانی و... می‌شود، یک کنگره شعر نو تشکیل دهیم و به جای محدود کردن کار به استان گیلان، آن را در سطح کشور برگزار کنیم. هرچند گیلان از قطب‌های شعر نو است و از قدیم تا امروز شاعران بزرگی داشته است. حتی در میان شاعران معاصر، انتخاب بین افرادی مانند هوشنگ ابتهاج، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، گلچین گیلانی، شیون فومنی و... کار چندان ساده‌ای نیست و حتی شاید به مذاق همه شاعران خوش ننشیند. خلاصه برایشان توضیح دادم که با چنین کاری هم به طور اختصاصی به شعر گیلان می‌پردازیم و هم به شعر نو در سطح ملی. ضمن این که به آنها پیشنهاد دادم، زمان را از تابستان به اواخر سال موکول کنیم. بعد از چهار یا پنج جلسه به یک دیدگاه مشترک رسیدیم و از همان موقع تا کنون مشغول برنامه‌ریزی و بررسی هستیم.

اصلا چرا اینقدر به دنبال نگاه ملی هستید؟ انگار شما سنگ تمام شاعران ایرانی را به سینه می‌زنید و دل‌نگرانشان هستید.

برایم مهم بود که همه شاعران ایرانی بدون هیچ معیار و خط‌کشی سیاسی و غیرسیاسی مجالی برای حضور در یک جمع داشته باشند. از طرف دیگر، اصلا نمی‌خواهم که این کنگره جناحی باشد. از منظر من، هنر مقوله‌ای فراجناحی است. هرچقدر که جناح‌های سیاسی تغییر کنند و یکی ضعیف شود و دیگری قوی، باز هم هنر فراملی به مقولات اجتماعی نگاه می‌کند. با نگاهی به تاریخ همین صد ساله اخیر ایران، به روشنی می‌بینیم که شعر و شاعران سیاست‌پیشه در کشاکش تفکر تمامیت‌خواه احزاب و گروه‌های سیاسی، همیشه جزو اولین قربانیان بوده‌اند. عرصه هنر و شعر نمی‌بایست عرصه یکه‌تازی احزاب و گروه‌های سیاسی باشد. از همانجا تصمیم گرفتم که به سراغ هر دستگاهی که حتی اندک مسئولیت فرهنگی برای آن تعریف شده، بروم؛ از وزارت ارشاد و سازمان فرهنگی هنری شهرداری گرفته تا دانشگاه. آغوش باز کنگره بزرگ شعر فارسی در نهایت منجر به وحدتی در حوزه هنر خواهد شد.

و چرا تاکیدتان بر شعر نوی ایران است؟ به شعر نو که به حد کافی پرداخته می‌شود؛ جلسات متعدد، کتاب‌های نقد مختلف و...

اولین شعر نوی نیما 80 سال پیش یعنی در 1316 سروده شده است. اما هیچ‌وقت مجالی برای حضور نیما چه در قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، در دستگاه‌های فرهنگی کشور فراهم نشد. هرچند اندیشه و نگاه او در ذهن شاعران و اهالی فرهنگ حضور جدی داشت. من قصد داشتم نیما و جریان شعر نو را با استقبالی شایان وارد فضای فرهنگی کشور کنم. او بخشی از سرمایه فرهنگی ماست. به چه دلیل نیما از چنین فضاهایی هنوز هم دور است؟ هنوز هم به نیما و شعر او آنطور که باید در دانشگاه‌ها پرداخته نمی‌شود.

شما هم در کانالتان و هم در اینجا، مدام تاکید بر دستگاه‌های فرهنگی و عملکردشان دارید. چه اشکالی در کار آنها دیده‌اید؟

دستگاه‌های ما در این سال‌ها جزیره‌ای عمل کرده‌اند. هر دستگاه در یکی از حوزه‌های شعری تصمیمی می‌گیرد و آن را اجرایی می‌کند. در حالی که دستگاه دیگر هم ممکن است مشابه همان کار را انجام دهد و در نهایت نوعی موازی‌کاری ایجاد می‌شود. یعنی هر کس خودش را می‌بیند و می‌خواهد کار خودش را انجام دهد. در حالی که ما باید کار هنر شاعری را به مجمع‌الجزایری شدن سوق دهیم. سوال این است که آیا امروز شایسته است که برای غزل، شعر سپید، شعر نیمایی و خلاصه، هر یک از انواع قالب‌های رایج، حرکتی ملی انجام شود یا خیر؟ حاصل چنین کاری بسیار ثمربخش خواهد بود.

به نظرتان، اصلا چنین اتفاقی ممکن هست که عملی شود؟ وقتی این همه تشتت و پراکندگی هست، یکدست کردن و انجام دادن کار ملی فراجناحی، بیشتر شبیه ساختن یک آرمانشهر و اتوپیا نیست؟

من برای این که کار آرمانشهری نشود، تصمیم گرفتم از ابتدای کار نام هیچ دستگاهی را به طور مستقیم نیاورم. یعنی همه چیز محدود شود به برگزاری کنگره بزرگ شعر نو به دبیری محمدرضا عبدالملکیان. من روزی پوستر کنگره‌ام را چاپ خواهم کرد که حمایت حدود 30 دستگاه را به دست آورده باشم. مهم این است که به اصل کار اعتقاد پیدا کنیم. عجیب این که تاکنون، با هر دستگاهی که وارد مذاکره شده‌ام، همان ابتدا می‌پرسد که اسم من کجا نوشته خواهد شد؟ برایشان توضیح می‌دهم که اسم برای من مهم نیست. شما به اهمیت ماجرا نگاه کنید؛ به این که کاری ملی است. شما به ما بگویید، در این طرح چه اشکالات احتمالی می‌بینید تا ما آنها را رفع کنیم. مگر وقتی که ما با شخص زمین‌خورده‌ای در خیابان مواجه می‌شویم، به این فکر می‌کنیم که او چپ است یا راست؟ دشمن است یا دوست؟ الان شعر نیاز به کمک دارد. البته خدا را شکر می‌گویم که با اندک توضیح به نتیجه می‌رسیدم.

اگر موافق باشید، کمی از فضای دستگاه‌ها و کارهای اجرایی دور شویم و به سراغ شاعران برویم. استقبال شاعران در سطح ملی چطور بوده است تاکنون؟ جالب این که شما مدام در پیام‌هایتان تاکید می‌کنید که اینجا قرار نیست مسابقه‌ای به قصد دریافت جایزه برگزار شود.

روزهای اول هر کسی که شعرش را می‌فرستاد درباره نحوه برگزاری مسابقه هم سوالاتی می‌پرسید. در حالی که من اصلا قصدم برپایی یک مسابقه شعر نیست. اتفاقا، اولویت من در این کنگره، مقاله است. مقاله‌هایی که به ابعاد مختلف شعر امروز می‌پردازد. البته منظورم از شعر امروز، صرفا شعر نیمایی و سپید نیست. غزل امروزمان هم تا حدی متاثر از شعر نو و کار نیماست. به همین دلیل، از همه برای حضور در این کنگره دعوت کرده‌ام. زیرا تا همین امروز نیز نگاه ما بیش از هر چیزی متوجه شعر کلاسیک بوده است. خصوصا خیلی از کنگره‌ها و مسابقات حول محور شعر کلاسیک بوده و حتی داورانشان نیز عموما کلاسیک‌سرا بوده‌اند. در حالی که 50 درصد کتاب‌های شعر منتشرشده، همگی شعر نو هستند. بالاخره شعر نو یا واقعیت دارد یا ندارد. اگر واقعیت دارد، رویکرد و عملکرد ما نیز باید با آن سازگار باشد. مثلا یک زمانی در شورای سیاستگذاری شعر ارشاد پانزده نفر حضور داشتند که شاعر نوسرای آن من بودم و یکی دو نفر دیگر که هم شعر نو می‌گفتند و هم شعر کلاسیک؛ مثل آقای موسوی گرمارودی. اما دیگران بدون استثنا شاعر کلاسیک بودند. یک نکته هم در پرانتز بگویم. یک تصور اشتباه این بوده که در شوراهای سیاستگذاری و جاهایی که برای شعر تصمیم‌گیری می‌شد، صرفا از شاعران توانمند دعوت می‌کردند. در حالی که، هر شاعر خوبی، صاحب‌نظر نیست. گاهی یک شاعر، فقط باید شعرش را بخواند و منتشر کند. گاهی هم یک شاعر به خاطر توانایی‌اش، صاحب نظر هم هست. از طرف دیگر، بعضی‌ها اصلا شاعر نیستند اما صاحب‌نظران خوبی هستند.

چرا تصمیم گرفتید که بحث جایزه را از کنگره جدا کنید؟ اصلا نظرتان راجع به جایزه دادن به شاعران چیست؟

تا پیش از انقلاب کلا دو یا سه جایزه در حوزه شعر وجود داشت که بودنشان هم موثر بود. جوایزشان هم بیش از آن که ارزش مادی داشته باشد، اعتبار معنوی برای شاعر داشت. مثلا اگر کسی در جایزه شعر فروغ برگزیده می‌شد، در اعتبار و شهرتش تاثیر بسزایی می‌گذاشت. حتی برگزیدگان، جریان شعری را تعریف می‌کردند. اما در دو، سه دهه اخیر جوایز ما آرام آرام توسعه پیدا کرد و کار به جایی رسید که در یک رقابت عجیب، مبلغ مادی جوایز را به خاطر حضور بیشتر شاعران افزایش دادند. کسی که شاعر واقعی است هیچ وقت به خاطر جایزه شعرش را به این عرصه رقابت ارسال نمی‌کند. کسی که به فکر جایزه است، با خودش می‌گوید که اثرم را می‌فرستم و اگر برگزیده شدم، فلان مقدار پول به دستم می‌رسد و فلان مشکلم را حل می‌کنم و... جالب اینکه حتی یک سری از برگزیدگان جوایز شعری در ده سال گذشته، حاضر نشده‌اند که لوح تقدیرشان را قاب کنند و به دیوار اتاقشان بزنند. تبعات چنین نگاهی این بود که شاعران روی جوایز چنین برنامه‌هایی حساب باز کردند. یعنی طرف با خودش حساب می‌کرد که اگر من در سه مسابقه برگزیده شوم و در هر کدام به طور متوسط 5 میلیون تومان به دستم برسد، عملا در طی سال ماهی یک میلیون تومان موجودی خواهم داشت.

خوب، چنین نگاهی که عملا با ذات شعر و شاعر واقعی تنافر دارد. عجیب است...

بله، شاعری شغل نیست، هرکسی که با هدف کسب درآمد به سراغ شعر آمده، مسیرش را اشتباه انتخاب کرده است. شعر حاصل دغدغه ذاتی و وارستگی شاعر است. شعر حاصل آزادمنشی شاعر است. زندهاد جلال آل احمد در یک سخنرانی اشاره می‌کرد به این که اگر توی شاعر یا نویسنده قرار شد چیزی را بفروشی، بازویت است و نه فکرت. همان موقع که این را می‌گفت، با دست دیگرش به بازوی خودش می‌زد و می‌گفت: این را بفروش. و با همان دست می‌زد به پیشانی و سرش و می‌گفت: این را نفروش! عزیز شاعر، شاید باید نان زندگی‌ات را از جای دیگری فراهم کنی. شعر حاصل وارستگی است. چون شعر معشوقی تمامیت‌خواه است، شاعر نیز باید عاشقی تمام عیار باشد و همه داشته‌هایش را وقف و صرف این معشوق کند. نه اینکه از آن شعر چیزی کسب کند.

شما که الان چنین مثال‌هایی زدید، واقعا خودتان هم مصادیقش را دیده‌اید؟ آخر، گاهی شنیده‌ها غلوشده هستند.

من در سال‌های اخیر کمتر در داوری‌ها حضور داشتم. اما در جریان بودم که شاعرانی داشتیم که پیگیر جوایز و حتی پسند داورها بودند و کاری را برای آن جایزه می‌فرستادند که می‌دانستند داورهایش از آن بیشتر خوششان می‌آید. حضور من کمرنگ بود چون معترض به چنین شرایطی بودم. من می‌دیدم که کار دارد به جاهای باریکی می‌رسد. مثلا من بارها دیده بودم که یک شاعر، شعرش را به نام سه نفر دیگر هم می‌فرستاد و با او هم شرط و قرار می‌گذاشت که اگر اسمت برنده شد، فلان کنیم و بیسار. حتی یک بار، شخصی شعری را خواند. یکی از داوران گفت که اما من این شعر را جای دیگری شنیده بودم. خلاصه داور زنگ می‌زند به شخصی که شعر را فرستاده بود و ماجرا لو رفت. طرف هم شروع کرد به توجیه کردن و معذرت‌خواهی و...

هدف من از برگزاری کنگره، این است که بدون داشتن جایزه، کتاب شعر جامع امروز را منتشر کنم. اتفاقا از همان روز اول هم با این سوال مواجه شدم: جوایز کنگره‌تان چیست؟ داورانتان چه کسانی هستند؟ من هم صریح جوابشان را می‌دادم و به دوستان و بزرگان ادبیات کشور متذکر شدم که ببینید وضعیت شعر ما به کجا کشیده شده که همه دنبال جایزه هستند. جالب است اگر بدانید که در سال گذشته، 207 مسابقه شعر در کشور برگزار شد.

دویست و هفت مسابقه شعر؟ خیلی عدد بزرگی است. در حالی که ما فقط چند جایزه اصلی مثل شعر فجر و پروین اعتصامی و شاملو و ... داریم.

بله، این عدد شامل مسابقاتی بود که در سطح شهرستان، استان، دانشکده، دانشگاه، ملی و... برگزار شد. یک مصداق می‌آورم. از شهر خودم نهاوند یک بار فراخوانی برای مسابقه یا جشنواره ملی شعر برای من فرستادند. این فراخوان از سوی یکی از روستاهای نهاوند بود. من شاعران و بزرگان ادبی نهاوند را می‌شناسم. در میان اسم داورانی که برای این جشنواره ملی انتخاب شده بود، نام سه نفر از همان برگزار کنندگان هم بود که وقتی با آنها صحبت کردم، دیدم حتی وزن شعر را هم دقیق و کامل نمی‌شناسند. این دوستان، بالاخره رابطه‌ای دارند یا مذاکراتی کرده‌اند و بودجه‌ای در اختیار گرفته‌اند و مسابقه ملی برگزار کرده‌اند. همین امسال در شب یلدا یکی از سازمان‌های معروف تهران قصد داشت که جشنواره شعر برگزار کند. من هم سریع با آنها ارتباط برقرار کردم و برایشان توضیح دادم که این کار غلط است و آسیب‌رسان به شعر و شاعر. خود من برای کنگره تاکنون، حداقل 9 ماه است که وقت صرف کرده‌ام و هرشب در حال نوشتن مطالبی در حوزه آسیب‌شناسی شعر معاصر هستم.

حالا به نظر شما ریشه چنین اتفاق‌هایی از کجا آب می‌خورد؟

چنین شرایطی بیشتر از هرچیز حاصل وجود مدیران ناکارآمد و ایستایی است که از جنس فرهنگ نیستند. کسانی که از راه نرسیده، اشخاص حرفه‌ای را از منصب‌هایشان برمی‌دارند و کسان دیگری را جایگزین می‌کنند و برای دیده‌شدن کارشان با صدای بلند می‌گویند: برگزاری جشنواره و جایزه‌ای به منظور کشف استعدادها. آخر مگر می‌شود از این طریق کشف استعداد کرد؟ یک بار به یکی از مسئولان گفتم: کشف استعداد برای آن زمانی بود که مردم اینترنت در اختیار نداشتند و عملا هم جایی برای عرضه شعرشان نداشتند. امروز هر شاعری در دورترین روستای کشور هم صفحه‌ای در اینستاگرام و کانالی هم در تلگرام و... باز و شعرش را منتشر می‌کند. منی هم که عاشق ادبیات هستم، در چنین فضاهایی جست‌وجو می‌کنم و اتفاقا شاعران توانمند و پرمایه‌ای پیدا کرده‌ام. ما باید به سمت اصلاح این فضا برویم. کسی که می‌گوید می‌خواهیم استعدادها را کشف کنیم، اصلا از دور و برش خبر ندارد که استعدادها در فضای مجازی کشف می‌شوند. جوایز شعری بال پرواز شاعر را قیچی را می‌کنند. غیر از این، جایزه باعث ایجاد دشمنی می‌شود. زیرا در جایی که بحث مسابقه و جایزه هست، یک طیف وسیع بازنده و چند نفر برنده داریم. برگزیدگان هم معترضند که چرا من مقام بالاتری ندارم! به نظرم ما امروز به فضایی نیاز داریم که افراد کنار هم بنشینند، با یکدیگر گفت‌وگو کنند و باعث موفقیت و پیشرفت یکدیگر شوند. من همین نکات را برای دوستانی که قرار بود جشنواره شب یلدا با ارائه هدایا به شاعران داشته باشند، توضیح دادم. بعد به آنها پیشنهاد کردم که برنامه باکیفیت و مناسبی فراهم کنند. شاعران را دور هم جمع کنند و متناسب با وقت به آنها مجال شعرخوانی دهند و در نهایت با هدیه‌ای از تمام کسانی که شعر خوانده‌اند، تشکر کنند. خلاصه اینکه، مسابقه‌های شعر، گاهی جز ایجاد اختلاف و دشمنی در بین شاعران هیچ دستاورد مثبت دیگری ندارد.

وقتی شاعری تمام حواسش به جایزه و محاسبه پولی است که می‌خواهد بگیرد، از کدام جنبه‌های سلوک شاعرانه دور می‌شود؟ جنبه‌هایی که ارزش و اعتبار والای شعرش را از بین می‌برد.

آزاداندیشی سرچشمه تولد و شکل‌گیری شعر است. شاعری که آزاداندیش و آزادمنش نباشد، نمی‌تواند شعر بگوید و اتفاقا خود شعر هم با چنین جماعتی سازگار نیست، حتی اگر زمین به آسمان برسد یا بالعکس. بالاتر عرض کردم که شعر یک معشوق تمامیت‌خواه است که شاعر را برای خود می‌خواهد. شاعری که می‌خواهد به خاطر شعر به منافع دیگر دسترسی پیدا کند، قطعا شعر او را ترک می‌کند. پس شاعر موظف است که از هر طریق دیگری برای زندگی و البته شعرش هزینه کند. در این صورت، شاعر دیگر نیاز مادی به شعرش نخواهد داشت و شعر عنایت خودش را به شاعر نشان می‌دهد و سراغ او می‌آید. جان‌مایه کلام این که اگر آزادمنشی و آزاداندیشی نباشد، شعر از شاعرش فاصله می‌گیرد. ذات شعر با وارستگی و آزادمنشی شاعر پیوندی همیشگی دارد و شاعری که این دو صفت را ندارد، نمی‌تواند خالق شعر تاثیرگذار باشد. گرفتار شدن شاعر در وسوسه انگیزه‌های دیگری چون شهوت، تریبون، چاپ کتاب، کسب درآمد و... همه و همه موجب فاصله گرفتن شعر از شاعر می‌شود. جوایز ذهن شاعر را متمرکز به خود می‌کند. جایزه از جنس شعر نیست، از جنس گذران زندگی است.

در یک جمع‌بندی کلی، شما اساسا با هر نوع جایزه دادنی در حوزه شعر مخالفید؟

من با جایزه‌ای که از منابع عمومی و دولتی تامین می‌شود، مخالف هستم زیرا می‌تواند در مسیر درست‌تری هزینه شود. مدیران ناکارآمد بودجه خود را صرف کوتاه‌ترین راه که برگزاری مسابقاتی با اهدای جوایز است، صرف می‌کنند. مدیران بخش خصوصی دستشان را در جیبشان می‌کنند و به هر کسی که بخواهند، با هر مبنایی که مایل باشند، جایزه می‌دهند. ایرادی هم ندارد. خصوصا که اصلا بخش خصوصی جوایز ریالی چشمگیری ندارد. مگر الان که آقای حسن همایون در جایزه شعر احمد شاملو برگزیده شد، پول زیادی دریافت کرد؟ اصلا مگر کسی پرسید که شما چقدر به خاطر جایزه دریافت کردی؟ اعتبار آن جایزه برای ایشان مهم است و دیگران هم فارغ از میزان جایزه‌ای که دریافت کرده، او را به نام شاعر برگزیده جایزه شعر شاملو خواهند شناخت. چنین اعتبارهایی همسو با بالندگی شعر است و نه متغایر با آن. زیرا هدف برگزیدگان کسب پول به خاطر نام شاملو نیست. بلکه هدف، مجال پرواز زیر نام بزرگی چون شاملو است و در این ایرادی وجود ندارد. از طرف دیگر، داوران بخش خصوصی معمولا چهره‌های مقبولی هستند که جامعه فرهنگی آنها را قبول دارد. مثلا اگر همین امروز، آقای شمس لنگرودی داور یک جایزه شعر باشد، اکثر جوان‌ها دوست دارند که کارشان را به اعتبار نام او برای شرکت در این جایزه ارسال کنند تا در معرض داوری او قرار بگیرند.

البته رد پای این طرز تفکر شما را می‌توان در زمانی پیدا کرد که خودتان جایزه شعر یعنی کتاب سال شعر جوان را در دفتر شعر جوان برگزار کرده بودید.

بله. گرچه من هیچ وقت جایزه‌ای به شعر ندادم، جایزه را به کتاب شعر دادم. زیرا شاعر هیچ وقت کتابش را برای یک موضوع خاص یا پسند داوران نمی‌نویسد. بلکه کتاب حاصل چندین سال زحمت و تلاش شاعر است. من در مجوع جوایز شعری برای کتاب را قبول دارم. صحبتم بر سر این است که جوایز بخش خصوصی بیش از هرچیز به شاعران اعتبار می‌بخشند. اتفاقا در همان جایزه‌ای که شما می‌گویید، مثلا دبیر جایزه خودم بودم و داورم هم آقای شمس لنگرودی. سال‌ها بعد کسی به یکی از برگزیدگان آن جایزه خرده گرفته بود که تو اعتباری نداری! او هم جایزه‌ای که امضای شمس لنگرودی پایین آن بود، به او نشان داده بود و گفته بود: من اعتبارم را از چنین شخصی گرفته‌ام. پس من با جایزه بخش خصوصی چندان مخالفتی ندارم. زیرا جایزه‌اش اعتباری است و نه مادی. از طرف دیگر، داورانش به لحاظ فرهنگی از چهره‌های موجه هستند. صحبتم را این‌طور جمع می‌کنم؛ جوایزی که اعتبار مالی آن به طور دولتی تامین می‌شود، همان حکایت جایزه ملی روستای شهر ما بود که بعضی از داورانش حتی وزن شعر را به درستی نمی‌شناختند. یکی از آسیب‌های افزایش تعداد جوایز، پرورش طیف داوران جشنواره‌ای است. شغل بعضی‌ها این است که صرفا تبدیل شده‌اند به داور جایزه شعر. در طول یک سال، حداقل بیست اثر را داوری می‌کنند و از این شغل درآمد کسب می‌کنند. اگر بابت داوری هر جایزه فقط دومیلیون تومان هم حق الزحمه بگیرند، یعنی در سال، به واسطه شعر، چهل میلیون تومان درآمد به دست می‌آورند. من حرفم را بر اساس واقعیت‌هایی که دیده‌ام می‌گویم و راستش، برایم چندان اهمیتی ندارد که فلان دوستم از دریافت حق الزحمه فلان داوری محروم می‌شود یا بعضی از موقعیت‌هایش را از دست می‌دهد. دغدغه من شعر است و فقط به نجات شعر امروز فکر می‌کنم. شعر مسابقه دومیدانی نیست که یک عده در خط استارت بنشینند و در پایان خط نفرات برگزیده معلوم شود. شاعران در پهنه دنیای هنر هر کدام به سمت و سویی می‌روند و هر کدام دستاورد خاص خود را دارند که با دیگر شاعران قابل مقایسه نیست. شما چه طور می‌توانید بین فردوسی و مولوی، بین حافظ و خیام، بین عطار و نظامی شاعر برتر را انتخاب کنید یا در همین عصر حاضر بین نیما و اخوان، بین سپهری و شاملو، یا فروغ و منوچهر آتشی شاعر برتر را معرفی کنید؟

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST