کد مطلب: ۱۱۸۰۷
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶

اندر احوال نامزد ایرانی جایزه نوبل

حورا نژادصداقت

آرمان:  برای دانش‌آموزان محمدعلی جمالزاده خلاصه شده در داستان «کباب غاز» که باید کلی کلمه‌ترکیب و هم‌معنی به خاطرش حفظ کنند. برای قشر کتاب‌خوان‌تر جمالزاده خلاصه شده در آن چند کتاب معروفش که اتفاقا خواندنی هستند.این مرد با عمر طولانی‌اش آنقدر آثار مختلف از خود به جا گذاشته و آنقدر فعال بوده که وقتی به دنیایش قدم می‌گذاریم، دیگر به سادگی نمی‌توانیم پا پس بکشیم و بی‌خیال اقداماتش و حتی طرز تفکرش شویم. درباره جمالزاده کم کتاب و مقاله نوشته نشده است اما خواندن نوشته‌های خودش لذتی دیگر دارد، مثلا مقالاتی که در مجلات مختلف از جمله «کاوه» داشته است. فارغ از تعداد زیاد مقالات او، تاکنون برایتان پیش آمده که سراغ نامه‌هایش بروید؟ نامه‌ها احوال شخصی افراد را فارغ از یک سری مناسبات نشان می‌دهند ولی نامه‌های او فراتر از این حرف‌هاست. با خواندن هر نامه‌اش می‌توان نکته‌های زیادی یاد گرفت. او آنقدر مثال‌های بجا از ادبیات کلاسیک برای مخاطبش می‌گوید، آنقدر در کاربرد کلماتش دقت می‌کند، آنقدر خوب احوال کتاب‌خوانی‌هایش را توصیف می‌کند، که اصلا نمی‌توان به راحتی از خواندن نوشته‌هایش دست کشید. روز ۲۳ دی دقیقا ۱۲۶ سال از تولد جمالزاده گذشت در حالی که اسمش دوباره در صدر خبرهای ادبی قرار گرفته، به خاطر جایزه نوبل. هم به مناسبت سالروز تولد او و هم خبری که اسم او را دوباره زنده کرد، به سراغ جنبه‌های کمتردیده‌شده از زندگی او رفتیم. چیزهایی که در خاطرات خودنوشت یا نامه‌هایش می‌توان رد پای آنها را پیدا کرد و نگاهی نو به پدر داستان‌نویسی ایران انداخت.

روزگاری که برف پیری بر سر جمالزاده می‌نشست او چه نگاهی به زندگی داشت؟

اصلا به مرگ فکر نمی‌کنم

گرچه شک و شبهه‌هایی درباره تاریخ تولد محمدعلی جمالزاده وجود دارد، اما خودش در چند جا به تاریخ دقیق تولدش اشاره کرده است، مثلا در یکی از از نامه‌هایش گفته است که «۱۳ ژانویه امسال درست ۱۰۱ ساله می‌شوم.» ۱۳ ژانویه برابر می‌شود با ۲۳ دی ماه. جمالزاده ۱۰۵ سال عمر کرد و در تمام این سال‌ها پیوسته مشغول خواندن و نوشتن و اندیشیدن و خلاصه، طرح نو درانداختن بود. چنین عمری شاید در مقایسه با عمر نه چندان طولانی امروزی‌ها عجیب باشد و عجیب‌تر روحیه و تلاشگری این مرد بوده است. مثلا در همان ۱۰۱ سالگی می‌گوید: «خیلی حال آزاردهنده ندارم و باز می‌توانم کتاب بخوانم و قدری بنویسم» و جالب‌تر اینکه در ادامه همان نامه به علی اصغر حلبی که تاریخش ۱۰ ژانویه ۱۹۹۳ است، می‌نویسد: «کتابی را می‌خوانم که از انگلیسی به فارسی به ترجمه رسیده و درباره تمدن و تاریخ عرب‌هاست و بی‌نهایت جامع و تحقیقی و سودمند و آموزنده است و به قلم وزیر سابق سلطان عثمانی است و من ترجمه فرانسوی آن را می‌خوانم.... ای‌کاش بتوانی به دست بیاوری...» میل امید به زندگی را در جمالزاده در سال‌های قبل‌تر از آن هم می‌توان دید. مثلا بزرگ علوی در کتاب «تاریخ ادبیات معاصر ایران» می‌نویسد؛ جمالزاده در ۹مه۱۹۵۸ نامه‌ای خصوصی به من زده بود و حال و روز خودش را این‌طور شرح داده بود:

«برف پیری می‌نشیند بر سرم / طبع من همچون جوانی می‌کند

بی‌تردید سن من بین شصت و هفتاد است، اما اصلا به مرگ فکر نمی‌کنم.»

 

سود حاصل از انتشار آثار جمالزاده پس از وفاتش به دست چه کسی رسید؟

با پول کتابم، کتاب بخرید!

محمدعلی جمالزاده در نوشته‌هایش اشاره می‌کند که فرزندی ندارد و البته گویا چندان ناراضی هم نبوده است. او برای سود حاصل از کتاب‌هایش و حتی کتابخانه‌اش در زمان پس از وفاتش برنامه‌ریزی‌هایی کرده بود. البته از چنان شخص دقیقی که آنقدر برای کتاب‌ها ارزش قائل بوده، دیدن چنین اهدافی شاید چندان تعجب‌برانگیز نباشد. او در ۲۳ مهر ۱۳۵۵ یک توافقنامه با دانشگاه تهران امضا می‌کند و تمام حقوق حاصل از انتشار کتاب‌ها و رساله‌ها و مقالاتش را به دانشگاه تهران واگذار می‌کند تا این سود را در سه بخش تقسیم و خرج کنند.

طبق این توافقنامه، باید یک سوم درآمد آثار جمالزاده صرف خرید کتاب‌های مفید شود و این کتاب‌ها، به مجموعه کتاب‌های او که به کتابخانه دانشگاه تهران هدیه شده بود، اضافه شود.

یک سوم دیگر آن، باید خرج دانشجویان ایرانی شود که تحقیقات ادبی و تاریخی می‌کنند ولی بی‌بضاعتند و دستشان تنگ است. البته این پول‌ها باید با عنوان «بورس تحصیلی» یا «اعانه تحصیلی جمالزاده» به آنها تعلق بگیرد.

یک سوم آخر باید به یک موسسه خیریه مثل یتیم‌خانه‌ها یا خانه افراد سالخورده (به شرط اینکه در اصفهان باشد) تعلق بگیرد.

اگر کسی بخواهد از وضعیت وصیت او با خبر باشد، بد نیست سری بزند به مراسم «شب محمدعلی جمالزاده» که آقای علی دهباشی آن را برگزار کرد و آنجا سخنرانی‌هایی در این باره انجام شد؛ آمار و ارقام نقل‌شده در آن شب کم خواندنی نیستند.

 

جمالزاده کدام قصه را با ترس و لرز پیش بزرگان خواند  و تشویق شد؟

نفس گرم وگیرای آن مشوق

ماجرا به سال‌هایی برمی‌گردد که جمالزاده در روزنامه «کاوه» مشغول فعالیت بود و اتفاقا کتاب اولش هم با نام «گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران» به چاپ رسیده بود. دفتر روزنامه محل رفت و آمد بزرگان بود و کم کم قرار گذاشتند که شب‌های جمعه همگی دور هم جمع شوند و مقالاتی را که حاضر کرده بودند، بخوانند. اما جمالزاده با کدام نوشته‌اش کار را شروع کرد؟ خودش این طور تعریف می‌کند: «وقتی نوبت به من رسید با بضاعت مزجات قصه‌ای به عنوان «فارسی شکر است» حاضر ساختم و سخت بیمناک بودم که در محضر اساتید محترم که همه دریای فضل و کمال بودند، چنین قطعه خامی مطبوع واقع نگردد و در نزد خود شرمنده بودم ولی مورد تشویق واقع گردیدم و مخصوصا مرحوم قزوینی که در این قبیل موارد از مبالغه هم روگردان نبود، به طوری مرا تشویق فرمود که نفس گرم و گیرای او هنوز هم پس از عمری کارگر است.»

وقتی برای اولین بار «فارسی شکر است» در روزنامه کاوه به تاریخ ۱۱ ژانویه ۱۹۲۱ منتشر می‌شود، مخاطب‌ها هم آن را می‌پسندند و خلاصه، از همان موقع بود که محمدعلی جمالزاده داستان‌نویسی را آغاز می‌کند. او بعدها بر تعداد قصه‌های «فارسی شکر است» اضافه می‌کند، اما کمی به سختی. زیرا به قول خود او «سوادم کم بود و به زور و زجر فارسی را می‌نوشتم. وقتی در صغر سن از ایران بیرون آمده بودم، در مدارس ایران فارسی را درست تدریس نمی‌کردند و فارسی من خیلی ضعیف بود ولی چون عشق داشتم، خیلی می‌خواندم و مشق می‌کردم و کم کم قلمم به راه افتاده بود.» اصلا از همان موقع‌ها بوده که هر وقت جمالزاده مشغول خواندن کتاب‌های مختلف می‌شده، مدادی هم دستش می‌گرفته و کنار صفحات اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها را می‌نوشته است و همین دو مورد را شالوده و استخوان‌بندی زبان می‌دانستند. (نقل قول‌ها از نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز در ۱۳۳۳ است.)

 

آیا اسم جمالزاده در لیست کاندیداهای دریافت جایزه نوبل بود؟

سیاسی‌بازی حتی برای نوبل

ماجرای نامزدی محمدعلی جمالزاده برای دریافت جایزه نوبل کمی پیچیده و البته خاص است. در آکادمی نوبل رسم است که هر سال اسناد مربوط به ۵۰ سال پیش در اختیار همگان قرار می‌گیرد. به تازگی اسم ۷۰ کاندیدای نوبل ادبی در سال ۱۹۷۶  منتشر شد که اتفاقا نام سه ایرانی هم در آن میان هست. یکی از آنها محمدعلی جمالزاده است. دو نفر دیگر هم بسیج خلخالی و زین العابدین رهنما هستند. هرچند جمالزاده در سال ۱۹۶۵ هم به عنوان نامزد جایزه به آکادمی نوبل معرفی شده بود و این یعنی بار دوم بوده که چند گام به دریافت جایزه نوبل نزدیک می‌شده. جالب اینجاست که در همین سال ۱۹۷۶، اسم نویسندگان بسیار مهمی وجود دیده می‌شود، مانند: خورخه لوئیس بورخس، گراهام گرین، پابلو نرودا، ازرا پوند، ساموئل بکت و....

طبق تحقیقاتی که احسان رضایی، نویسنده و روزنامه‌نگار، درباره این مورد داشته، جمالزاده در نوشته‌هایش نیز ماجرای راه‌یافتن اسمش به لیست کاندیداها را این طور تعریف می‌کند که نامه‌ای از یک ایرانشناس دانمارکی به دست دکتر یارشاطر می‌رسد که بد هم نیست نام محمدعلی جمالزاده به لیست داوطلبان جایزه نوبل راه پیدا کند. جمالزاده هم می‌گوید اگر آرزو بر جوانان عیب نیست، چرا بر پیران سالخورده عیب باشد؟ خلاصه کارهای نامه‌نگاری و تایید گرفتن‌ها و... پیش می‌رود ولی همان موقع خبر دیگری رسانه‌ای می‌شود مبنی بر اینکه از طرف ایران، شخص دیگری به عنوان کاندید معرفی شده است و گویا ماجرا هم کمی رنگ و بوی سیاسی داشته. حالا اگر کسی بخواهد، اصل نوشته جمالزاده را بخواند باید به سراغ آن جلد از مجموعه «اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران» برود که درباره اوست.

غرض از تمام گفته‌ها اینکه، طبق اسناد رسمی جمالزاده در ردیف پانزدهم کاندیداهای جایزه نوبل سال ۱۹۷۶ بود، ولی آن سال جایزه به میگل آنخل آستوریاس می‌رسد.

 

متفاوت‌ترین کتاب‌های جمالزاده کدام‌هاست؟

همیشه خرد را تو دستور دار

شاید اهالی ادبیات بیش از هر چیز با کتاب‌های «فارسی شکر است»، «سر و ته یک کرباس»، «صحرای محشر»، «دارالمجانین» و.... آشنا باشند. اما تمام کار نویسندگی جمالزاده فقط به حوزه ادبیات ختم نمی‌شود. مثلا او کتاب مهمی با نام «تاریخ روابط روس و ایران» هم دارد که اتفاقا بخش‌هایی از آن به صورت تکه‌تکه در روزنامه کاوه منتشر می‌شد. از همه اینها که بگذریم کتاب «خلقیات ما ایرانیان» او چیز دیگری است. البته در واقع این اثر، کتاب نیست، یک مقاله طولانی است که مجله «مسائل ایران» آن را به صورت کتاب درآورده است. گویا این مجله در اول بهمن ۱۳۴۲ از یک عده‌ای افراد صاحب‌نظر می‌پرسد که راجع به خلقیات یک ایرانی مقالاتی را ارسال کنند و این مقاله جمالزاده است که بسیار هم خواندنی از آب درآمده. او ابتدا از صفات پسندیده ایرانیان می‌گوید و بعد به تفاوت‌های اخلاقی ما با دیگران پرداخته. اینها را هم نه سیاه مطلق دیده و نه سفید مطلق. هرچند جای بحث روی بعضی از نظراتش هست. کمی جلوتر، او اشاره می‌کند در برابر تمام حرف‌هایی که درباره ما ایرانی‌ها گفته می‌شود، ما چهار نوع عکس‌العمل می‌توانیم داشته باشیم؛ تجاهل و تغافل، انکار، تلافی و تعقل. بعد درباره هر کدام توضیح می‌دهد. در مرحله تعقل هم کلی مثال می‌آورد از جمله این شعر فردوسی را:

«همیشه خرد را تو دستور دار / بدو جانت از ناسزا دور دار»

حالا بماند که ترجمه‌های زیادی هم از جمالزاده باقی مانده، زیرا او به زبان فارسی و آلمانی و فرانسوی تسلط داشت و مشهور است که در حد وافر عربی هم می‌دانست. این ترجمه‌ها هم شامل بعضی از آثار شیلر از زبان آلمانی می‌شود و هم شامل آثار مولیر (از زبان فرانسوی).

 

نظرات خاص نویسنده‌ای که دل خوشی از علائم سجاوندی نداشت

هزاران کتاب بدون ویرگول

از علائم سجاوندی استفاده کنیم یا نه؟ اصلا حد استفاده از آنها چقدر است؟ محمدعلی جمالزاده آن طور که از بعضی از نامه‌هایش برمی‌آید چندان دل خوشی از علائم سجاوندی نداشت. او در نامه‌ای که به تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۵۳در ژنو نوشته، توضیح می‌دهد که علامت‌گذاری هدیه فرنگستان است به ما. بعد می‌گوید: «سابقا هموطنان ما در گذشته بدون «ویرگول» هزارها کتاب نوشته‌اند و به جای ویرگول عموما حرف واو (واو عاطفه که اتفاقا صورت ویرگول سر به هوا را هم دارد) استعمال کرده‌اند و هیچ عیبی هم نداشت و خدشه‌ای نه به عبارت وارد می‌ساخت و نه خواننده را به ضلالت می‌انداخت.» کلا جمالزاده از آن دسته افرادی است که معتقدند اگر چیز خوبی از فرنگ به دست ما می‌رسد، خوب است که ما هم از آن استفاده کنیم و حتی مثال می‌زند که آنها بالای نامه‌هایشان آدرس خود را می‌نویسند. اگر گیرنده خواست به همان شخص نامه بزند و پاکتش را گم کرد، می‌تواند از همین آدرس استفاده کند. هرچند، الان برای ما دیگر وقت نامه‌نگاری نیست و هزار وسیله دیگر در اختیار داریم، اما از قدیم گفته‌اند در مثل مناقشه نیست. غرض اینکه او معتقد بود استفاده از علائم سجاوندی حد و حدودی دارد. حتی در نامه دیگری که به تاریخ ۹ نوامبر ۱۹۷۷ دارد، شاکی است که: «نکته دیگری که باز هم در این کتاب هم مانند کتاب‌های بسیار دیگری که در این اواخر در ایران چاپ می‌شود، جلب توجهم را کرد، استعمال بی‌جهت علامت‌های تحریری و نقطه‌گذاری است که چه بسا از چنته کشف و شهود ذوقی حروف‌چین‌های کذایی خودمانی تراوش می‌کند و به کلی خارج از هر قاعده و ضابطه‌ای است و چه بسا به جای آنکه کمک به فهمیدن مطلب بکند، موجب ضلال می‌گردد.» صحبت او جای اندیشیدن دارد، نه؟

 

در نامه‌نگاری‌های جمالزاده چه چیزهایی می‌توان پیدا کرد؟

هزار حرف نگفته

یکی از عادات این نویسنده پرکار و کتاب‌خوان حرفه‌ای، نامه‌نگاری بوده است. نامه‌های او نشان می‌دهد که جمالزاده چقدر اهل مطالعه بوده و چقدر به کتاب‌های جدید و قدیم تسلط داشته و چقدر طالب ترجمه آثار مختلف بوده و به دیگران خبر انتشار کتاب‌های مفید و خواندنی را هم می‌داده است. او حتی پیگیری می‌کرده که کدام کتاب‌های مهم به فارسی ترجمه شده‌اند. مثلا در نامه‌ای که در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ به آقای حلبی نوشته، می‌گوید: «آیا کتاب (به زبان آلمانی) ایران و اسلام‌شناس بسیار معروف آلمانی نولد که «تاریخ قرآن» نام دارد و بسیار بسیار گرانمایه است، به فارسی یا به عربی به ترجمه رسیده است؟» راستی، او سفارش‌های ویژه دارد که جوان ها باید حداقل به یک یا دو زبان زنده دنیا مسلط باشند. بماند که دل خوشی نداشته از کسانی که به فکر و سلیقه خود گزیده ابیاتی از دیگران جمع آوری می‌کردند و تصور می‌کردند که چه طاوس علیینی شده‌اند!

از دل همین نامه‌هاست که مشخص می‌شود جمالزاده چه علاقه زیادی به عرفان و تصوف داشته و چقدر دقیق در این باره مطالعه کرده و حتی در سنین بالا، همچنان دنبال جواب سوالات خود می‌گشته است. اگر کسی بخواهد نامه‌های جمالزاده را بخواند، شاید یکی از آثار دم دست و نسبتا ارزانی که می‌تواند راحت به آن دسترسی پیدا کند، کتاب «عمو جمال» باشد که نشر زوار آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل ۳۵ نامه از جمالزاده به علی‌اصغرحلبی است که گاهی رنگ نقد به خود می‌گیرند و گاهی رنگ درددل و گاهی هم مهربانی‌های دوست‌داشتنی.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST