کد مطلب: ۱۱۸۷۵
تاریخ انتشار: سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶

داریم گذشته را نابود می‌کنیم

وحید حسینی ایرانی

شهرآرا:  محسن سلیمانی، نویسنده، مترجم، منتقد و پژوهشگر ادبیات، بامداد روز گذشته در کشور صربستان براثر حمله قلبی درگذشت. او رایزن فرهنگی ایران در بلگراد و دارنده نزدیک به ۱۰۰جلد تألیف و عمدتا ترجمه با محوریت داستان و داستان‌نویسی و به‌عبارتی از فعال‌ترین‌های حوزه ادبیات داستانی در ایران بود. «از روی دست رمان‌نویس»، «درس‌هایی درباره داستان‌نویسی»، «رمان چیست؟»، «آشنای پنهان»، «عید پاک» و «واژگان ادبیات داستانی» برخی از ترجمه‌ها و تألیف‌های آن مرحوم است. این گفت‌وگو بازنشر گزیده‌ای از مصاحبه شادروان سلیمانی با شهرآرا در فروردین ۱۳۹۱است.
 
با آشنایی و درگیری مستقیمی که با منابع دست‌اول ادبیات داستانی جهان دارید، داستان‌نویسی ایران را در چه جایگاهی ارزیابی می‌کنید؟
ایران یکی از کشورهایی است که خیلی دیر به حوزه داستان با تعریف امروزی‌اش وارد شده و از ابتدا به‌ناگزیر تحت تأثیر داستان‌نویسی غرب بوده است. در بحث ادبیات جدی، نخستین نویسندگان معاصر ایران بیشتر متأثر از ادبیات فرانسه و بعد انگلیس بودند و نسل‌های بعدی هم بیشتر تحت تأثیر موج‌هایی که از آمریکا و گاه برخی کشورهای اروپایی می‌آمد.
حرکت‌های مینی‌مالیستی یا نوشتن داستان‌های برق‌آسا یا حرکت‌های پسامدرن هم در ایران صورت‌گرفته اما موج‌های قوی‌ای نبوده‌اند که بر ادبیات داستانی ما سیطره بیندازند. این نوع داستان‌ها که بیشتر برآیند جریان‌های نقد ادبی و آثاری‌اند که از آمریکا می‌آیند، در کشور ما خیلی همه‌گیر نشدند؛ به‌عبارتی بخشی بسیار محدود از ادبیات ما هستند؛ با مخاطبانی بسیار معدود که در حقیقت منتقدانی‌اند که گاه‌گاهی در مطبوعات از آن‌ها حمایت می‌کنند.

آیا داستان‌نویسی ما از ادبیات آمریکای لاتین هم تأثیر پذیرفته؟
بله، اما آمریکای لاتین مشکلی دارد و آن هم این است که نقد ادبی ندارد. هر چه نقد درباره ادبیات آن منطقه نوشته شده، در کشورهای انگلیسی‌زبان بوده. در آمریکای لاتین بیشتر اثر خلق کرده‌اند؛ همان چیزی که به نام رئالیسم جادویی معروف شده و بر داستان‌نویسی ما هم تأثیر گذاشته. اما کلا رئالیسم جادویی خیلی در ایران فراگیر نشد. بودند کسانی مانند منیرو روانی پور که با استفاده از افسانه‌های قومی و آمیختن آن با مسائل داستانی سعی کردند به این شیوه بنویسند که خیلی موفق نشدند؛ زیرا نوشتن آثاری با این فضاها نیازمند زمینه‌ای بومی است.
 
و داستان‌نویسان ما بر خلاف نویسندگان آمریکای لاتین چندان از پیشینه فرهنگی خود اطلاع ندارند!
بله. شاید آینده باید بر اساس گذشته شکل بگیرد ولی متأسفانه ما داریم با بی‌اعتنایی به گذشته خود، آن را نابود می‌کنیم و بیشتر دنبال آینده‌ای هستیم که برایمان مبهم است. این بی‌اعتنایی علاوه بر داستان‌نویسی، در زمینه‌های دیگر فرهنگی ما هم مشاهده می‌شود.
 
پس با این حساب نمی‌توان گفت که به داستان‌نویسی مختص خود دست یافته‌ایم.
نه، غیر از اندک نویسندگانی چون جلال آل احمد که «نون‌والقلم» را نوشته، جریان داستان‌هایی که بر اساس گذشته و داستان‌نویسی خودمان آفریده شده باشد، خیلی قوی نیست. حالا نویسندگان ما یا به استفاده از فرهنگ و گذشته خود خیلی اعتقاد ندارند یا شاید اطلاع ندارند یا اصلا دغدغه نویسندگان ما این مسائل نیست.
اگر نویسنده‌ای مثل مرحوم سیمین دانشور «سووشون» را می‌نویسد که می‌توان آن را به‌راستی رمانی ایرانی دانست باز در دیگر آثارش متأثر از داستان‌نویسی غرب است. البته معنای منفی غرب را مد نظر ندارم؛ به هر حال آن‌ها زودتر از ما داستان‌نویسی با تعریف امروزی‌اش را شروع کرده‌اند و نقد ادبی قوی‌ای دارند که خود پشتوانه خیلی نیرومندی برای داستان‌نویسی است. در سنت ادبی ما کسی از نقد ادبی دفاع نمی‌کند و نه دنبال نقد و تحلیل است و نه در پی اینکه داستان‌نویسی ما اصلا چه ویژگی‌هایی دارد!
داستان‌نویسان ما رها هستند و تحت تأثیر موج‌هایی که گاه‌به‌گاه با ترجمه برخی آثار می‌آیند، آثاری را می‌آفرینند؛ ولی گاهی خودشان هم نمی‌دانند چرا به این شکل نوشته‌اند. البته معمولا انسان به کار نو علاقه‌مند است، صرف‌نظر از اینکه خواننده‌ای کار را می‌خواند یا نه؛ اما اگر بی‌هدف و بدون آگاهی از چیستی نوع نوشته‌مان بنویسیم در همان حد تقلید از فرم‌های وارداتی می‌مانیم! در نتیجه خواننده را هم اذیت می‌کنیم؛ زیرا نوشته ما به‌جای حرکت به سمت هدف و درونمایه صرفا به سمت فرم‌گرایی متمرکز می‌شود.
 
فارغ از جریان‌های فرمی که از ادبیات و نقد ادبی آمریکا به کشور ما هم سرایت کرد، به باور برخی، کل داستان‌نویسی جهان تحت تأثیر ایالات متحده است.
همین‌طور است؛ به خاطر اینکه هالیوود پشتیبان این‌گونه نوشتن است. هالیوود نوعی داستان خیلی ساده و همه‌فهم و قصه‌گو را تبلیغ می‌کند که جنبه‌های تصویری قوی‌ای دارد و در نتیجه قابل تبدیل به فیلم است. هرچند در نویسندگان متأخر آمریکایی گرایش به فرم هم دیده می‌شود؛ امروز داستان‌گویی و محتوا حرف اول را می‌زند. حتی من از بعضی اطرافیان مرحوم گلشیری شنیدم که او در اواخر عمرش به آن‌ها گفته بود که داستان بگویید؛ یعنی او هم با وجود گرایش‌های مدرنیستی‌اش به این نتیجه رسیده بود که اثر داستانی‌ای که قصه‌گو نباشد حتی از طرف روشنفکران با استقبال روبه‌رو نخواهد شد.
مشکلی که در ادبیات مدرن ایران داریم این است که خیلی‌ها فقط حرفش را می‌زنند و این آثار را نخوانده‌اند و گاه بیهوده تبلیغش می‌کنند که این باعث سرخوردگی مخاطب می‌شود. داستان‌نویسی ما هم مثل فوتبال می‌ماند که حاشیه‌هایش بیشتر از متن است! از سویی مخاطب داستان‌های مدرن فارسی بیشتر محدود به طبقه تحصیلکرده و دانشگاهی است که خود این‌ها همگی سلیقه مدرن ندارند؛ بنابراین چنین آثاری طرفداری هم ندارد.
 
اما گفته می‌شود امروز داستان کوتاه ما چیزی از نمونه‌های موفق داستان کوتاه جهان کم ندارد!
بله، بعضی از داستان‌ها و نه همه. مهم این است که مثل نویسنده‌های مطرح جهان یک یا دو مجموعه خوب داستان کوتاه داشته باشیم. اهمیتی ندارد که من نویسنده یک داستان برجسته نوشته باشم، حتی ممکن است در رمان‌هایمان تک‌کارهای خوبی هم داشته باشیم؛ اما با یک گل که بهار نمی‌شود! حتی عده‌ای در غرب با ترجمه مجموعه‌های گروهی از نویسندگان مخالفند و می‌گویند در یک مجموعه که مثلا ۱۰ داستان از ۱۰ نویسنده دارد، نمی‌توان با هویت و صدای هر نویسنده آشنا شد؛ یعنی باید مجموعه‌ای از کارهای یک نویسنده در کنار هم قرار بگیرند تا از قبل آن‌ها به نگاهی کلی درباره او دست یافت.
 
درباره رمان که اوضاع اصلا خوب نیست؛ تا جایی که رمان‌های ایرانی، یا داستان‌های کوتاه گسترش یافته‌اند یا اینکه با معیارهای جهانی رمان همخوانی ندارند. بیایید به این بپردازیم که اصلا معیارهایی که می‌توانند رمان ایرانی را برای خوانندگان غیر ایرانی مقبول سازند، کدامند؟
باید بیشتر سعی کنیم محتوا را همراه با تکنیک مناسب ارائه دهیم و توجه کنیم که مخاطب داستان‌های ما در کشورهای غربی عموم مردم نیستند؛بلکه طبقه دانشگاهی آن‌هاست که همان‌ها هم دنبال بازی‌های تکنیکی ما نیستند. غربی‌ها خودشان نویسنده‌های فراوانی دارند که در این زمینه کار کرده باشند. نوشتن کاری شبیه فاکنر و جویس و کارور که در آن محتوا جنبه فرعی داشته باشد چه جذابیتی برای آن‌ها که اصلش را خوانده‌اند، دارد؟!
ما باید محتوای ویژه‌ای را به آن‌ها ارائه دهیم که مختص ایران باشد؛ چون آن‌ها می‌خواهند ضمن خواندن داستان ایرانی با فرهنگ ما آشنا شوند. نویسندگان ما باید به میان مردم بروند و دغدغه‌ها و مشکلاتشان را کشف کنند و بشناسند تا بتوانند داستانی ایرانی بنویسند. اگر «نون‌والقلم» آل احمد و «سووشون» سیمین دانشور هنوز خوانده می‌شوند، به این دلیل است که ایرانی‌اند.

 

 

کلید واژه ها: محسن سلیمانی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST