ایران: فرانته یکی از نویسندگانی است که در سالهای
اخیر بیش از هر کسی دربارهاش صحبت شده، با سری داستانهای ناپل - که هنوز کسی
موفق به دیدنش نشده است.النا فرانته اسمی مستعار است. چنین کسی وجود ندارد و همین
باعث میشود که مصاحبه با رماننویس ایتالیایی مدعی این اسم، هر کسی که هست،
کاملاً دشوار باشد. برای طرفدارانش، این حرکت بسیار هیجانانگیز است. داستانهای
فرانته، بویژه چهار گانهای(۱) که در شهر زادگاهش ناپل میگذرد، مانند شرح حال خود وی بوده
و نویسنده تلاشی برای از بین بردن چنین احساسی نکرده است. به هر حال، یکی از دو
زنی که زندگیشان به تحریر آمده، النا نام دارد و نویسنده است. نخستین جلد این سری
چهارگانه به نام« دوست باهوش من»(۲)
که سال ۲۰۱۳ منتشر شد، با ناپدید شدن دوست باهوش
کودکی النا، لیلا، شروع میشود و تنها راه توضیح ناپدید شدن لیلا، توصیف تمام
زندگی هردو آنها تا زمان گم شدن لیلا است. سؤالات زیادی برای پرسیدن وجود دارد. این داستان نه تنها کاوش دوستی و رقابت زنانه است، بلکه
تاریخ سیاسی - اجتماعی ایتالیا در نیمه دوم قرن بیستم را به تصویر میکشد.
این مجموعه، پیشرفت تحصیلی دختران، فمینیسم و اعتراضهای سیاسی، همچنین فقر، جنایت
(سازماندهی
شده و غیرسازماندهی شده)، نزول صنعت و رشد تکنولوژی را توصیف میکند. عشق، موفقیت،
خانواده، جاهطلبی، خلاقیت، نبوغ و خود ویرانگری (خودکشی)، همه در این داستانها حضور
دارند. اینها داستانهایی غنی و بیشتر خواندنی هستند تا ادبی و بیشتر از دید فرد
راوی گفته شده، بنابراین، سؤال، سؤال و سؤال و هیچکس در دید نیست که جواب آنها را
بدهد. با وجوداین، توانستم از طریق ایمیل با نویسندهای که کتابهای خود را با نام
النا فرانته منتشر میکند، گفتوگو کنم.
معمولاً در شروع مصاحبه، نویسنده خلاصهای از موضوع و
اطرافش را ارائه میکند. النا! میتوانم ازشما خواهش کنم خودتان را معرفی کنید؟
نمیتوانم. نمیدانم چطور این کار را بکنم.
پس میتوانیم نتیجه بگیریم که شما النا فرانته را شخصی
مرموز میدانی، بدون خانه، بدون خانواده که فقط در ذهن خودت وجود دارد؟
نه، النا فرانته نویسنده چند کتاب است. هیچ چیز مرموزی
ندارد، زیرا خودش را در نوشتههایش به نمایش میگذارد - شاید بیش از حد - جایی که
زندگی خلاق او به کاملترین شکل خود بروز پیدا میکند. منظورم این است که نویسنده
مقداری استراتژیهای بیانی است که دنیای خلق شده را شکل میدهند، جهانی واقعی که پر
از آدمها و اتفاقات است. بقیه آن، زندگی شخصی و معمولی است.
فکر میکنی برای زنان - بویژه مادران - سختتر است که
زندگی خلاقانه خود را از زندگی شخصی و خصوصی خود جدا نگه دارند؟
زنان، در هر زمینهای، چه مادر باشند چه نه - با موانع
بسیار زیادی مواجه هستند. آنها مجبورند خیلی چیزها را کنار هم نگه دارند و غالباً اشتیاق
خود را به نفع عاطفه قربانی میکنند. بنابراین، اینکه خلاقیتشان خروجی داشته
باشد، بویژه کاری بسیار دشوار و پرزحمت است و نیاز به انگیزه بسیار بالا، نظم دقیق
و سازش بسیار دارند. از همه اینها مهمتر، موجب ایجاد احساس گناه در آنها میشود
و لازم است که بخش بزرگی از ابراز وجود را ببلعند. در هر صورت این مسأله پیچیدهترین
موضوع است.
داستانهای تو خودمانی هستند، اغلب خانوادگی، اما همیشه
با حسی قوی از نیروهای اقتصادی و اجتماعی که شخصیتهایت در آنها شکل گرفتهاند. میتوانی
کمی درباره موضوعهایی که وجدان سیاسی شخص تو را شکل داده صحبت کنی؟
هیچ اشتیاق خاصی برای سیاست ندارم، سیاست، دور باطلی از
سردمداران بزرگ و کوچکی است که هرگز از چرخش باز نمیایستد، همه عموماً آدمهایی
میان مایه هستند، واقعاً برایم کسالت آور است. اسمها، حوادث جزئی و موقعیتهای
سیاسی آنها را قاطی میکنم. اما همیشه با دقت به درگیریهای اقتصادی و اجتماعی
توجه کردهام، به مناظره - اگر بتوانیم آن را چنین بنامیم - بین بالاییها و پایینیها.
شاید به این دلیل باشد که من در ناز و نعمت به دنیا نیامده و زندگی نکردهام. بالا
رفتن از پلکان اقتصاد برای من بسیار سخت بوده و هنوز نسبت به کسانی که پشت سر گذاشتم،
احساس گناه میکنم. همچنین خیلی سریع کشف کردم که ریشه طبقه اجتماعی را نمیشود
پاک کرد، اهمیتی ندارد که از پلکان اجتماعی - فرهنگی بالا رفته یا پایین آمده
باشیم، حتی وقتی شرایطمان بهبود مییابد، مثل رنگی که پس از احساسات قوی، ناخواسته
روی گونه آدم میدود... باور دارم که هیچ داستانی نمیتواند از چنان رنگآمیزیای
غفلت کند.
به شکلی گسترده، تصور بر این است که شما از اسم مستعار
استفاده میکنید، نه تنها برای حفاظت از فضای شخصی خودت بلکه برای حفاظت از جامعه
واقعی ناپل که از آن الهام گرفتهای. آیا این تصور درست است؟
بله، این یکی از دلایل من است.
دلایل دیگر چیست؟
آرزوی اینکه خود را از همه اشکال فشار اجتماعی و اجبارها
برهانی. اینکه وابسته به تصویری عمومی از خود نباشی، اینکه انحصاراً و با آزادی
کامل بر نوشتن و استراتژیهای آن تمرکز کنی.
به اینکه مردم جامعه چه حسی درباره این کتابها دارند پی
میبری؟
نه، اما باید بگویم که دیگر خود را از دنیایی که در آن
رشد کردم محافظت نمیکنم. ترجیحاً، امروز، سعی میکنم از احساساتی که نسبت به این
دنیا دارم، از فضای احساسی، جایی که میلم به نوشتن از آن نشأت میگیرد و هنوز هم رشد
میکند، محافظت کنم.
فیلیپ راث میگوید: «متأسفانه، درایت در نویسندگان وجود
ندارد.»، تا کجا با این نظر موافقی؟
ترجیح میدهم آن را تملک غیرمجاز بدانم تا درایت نداشتن.
نوشتن برای من مثل تور ماهیگیری است که همه چیز را در خود فرو میبرد: تعابیر و
شکل گفتار، وضع اندامها، احساسات، افکار، مشکلات، به طور خلاصه، زندگی دیگران و
همینطور چپاول مخزن عظیم
سنت ادبی.
در دوست باهوش من، حمایت یک معلم مدرسه، از همان سالهای
اولیه زندگی به شخصیت اصلی «النا»، کمک میکند. اما از پذیرش و حمایت بهترین دوست
او «لیلا» سرباز میزند. آیا این کار معلم ناعادلانه است یا اصلاً
متوجه این شده که لیلا کسی بود که همیشه میخواست به خود متکی باشد و مسیر خود را
بیابد؟
مدرسه متوجه هردو آنها، النا و لیلا، است. هر دو احساس
میکنند که در تنگنا هستند. لیلا از آن اشخاصی است که نمیتواند محدودیتها را
بپذیرد، اگر آنها را زیر پا بگذارد، اما تحت فشار، در برابر آنها تسلیم میشود. النا
فوراً یاد میگیرد که از محیط آموزشی استفاده کند، همانطور که بعداً یاد میگیرد
از بسیاری فضاهای دیگر که طی زندگی آنها را اشغال میکند، استفاده کرده و همزمان تواناییهای
دوستش را به دست آورده و به طور نهانی آنها را به جریان بیندازد.
با توجه به نقشهای اصلی سری ناپل، لیلا با قدرت و
متفکر اصلی است، همچنین مستعد گریز و گسستگی. درست است که لیلا را فردی عالم
بدانیم که این استعداد را از ابتدا داشته، طوری که النا فاقد آن است؟
نه، ساختار روایت به گونهای است که نه لیلا نه النا
هرگز در فرمولی حبس نمیشوند که یکی از آنها برخلاف و مقابل آن یکی باشد.
شخصیت مغایر هر دو زن، روایتی درام میسازد. آیا میخواستید
به دلایل خاصی از آنها بهعنوان الگوی اولیه استفاده کنید؟
شاید این حرفتان درست باشد - بدون تردید در کتاب دومم،
روزهای رهاشدگی، این اتفاق افتاد - اما در این مورد، احساس نکردم که لیلا یا النا
را میتوانم تا حد نوعی الگوی اولیه که به هم پیوسته بودنش را تضمین کند، تنزل دهم.
از همان ابتدا، لیلا و النا برخورد متفاوتی نسبت به
مردان و رابطه دارند. فکر میکنی بیعلاقگی لیلا از قدرت تسلطش بر مردان میآید؟ یا
مغایرت دو زن، هدف متفاوتی را دنبال میکند؟
فکر میکنم تمایلات ما باید بازتعریف شوند و بویژه در
این زمینه، سنت ادبی غنی مردانه مانع بسیار بزرگی ایجاد کرده، روشهای رفتاری النا
و لیلا فقط دو وجه متفاوت از مشقتی مشابه و تقریباً همیشه، تطبیق نامراد با مردان
و تمایلات آنان است.
عادلانه است که گفته شود در دنیای ترسیم شده در کتابهای
شما، فقط چند زندگی کاملاً محدود- چه برای مردان، چه برای زنان- و سازشکارانه
تصویر شدهاند ولی موفقیت آکادمیک و هوشمندی برجسته شده است؟
نه، من خیلی به شخصیت انزو اهمیت میدهم؛ زندگی او سخت
اما احترام برانگیز است. به هر حال، از همه مهمتر، این راوی، النا، است که فرهنگ
و تحصیلات را راهی برای برون رفت خود از بدبختی و جهل میبیند. مسیری که او انتخاب
کرده، در ظاهر موفقیتآمیز است. اما تغییرات ژرف نسلها زمان میبرد؛ باید همهگیر
شوند. در جاهایی از داستان، خودِ النا احساس میکند که زندگیهای انفرادی، حتی خوششانسترینشان،
در نهایت رضایتبخش نیستند و اشکالات فراوانی دارند.
آیا از دهه ۱۹۵۰، زمانی که داستانهای ناپل شروع میشود، شرایط تغییر کرده یا فکر
میکنی مستقرتر شدهاند؟ - این ایده که تنها موارد استثنایی میان «طبقات پایین» باید پاداش بگیرند؟
تا زمانی که چیزهایی مثل محرومیتها و شرایط نامساعد
طبقاتی وجود دارند، اوضاع همین است. افرادی واقعاً استثنایی را دیدهام که در آنها،
از اشتیاق سرسختانه برای بالا رفتن از پلکان اجتماعی خبری نبود. بنابراین، جدیترین
مشکل این است که در جوامع در ظاهر تساوی طلبی مثل جامعه ما، آن همه هوش، -
بویژه در زنان - هدر میرود.
آیا رابطه لیلا و النا، رابطهای رقابتی است؟ و آیا فکر
میکنی این مسأله برای جایگاه زنان در جهان اهمیت دارد؟
نه، رقابت بین زنان فقط در صورتی خوب است که این حس مسلط
و غالب نباشد؛ به عبارتی اگر با احساسِ نزدیکی، محبت، با حس واقعی اینکه هیچکدام
با فرد دیگری قابل جایگزین نیستند، همراه باشد و باوجود غبطه خوردن، حسادت و همه احساسات
بد اجتنابناپذیری که اینها به همراه دارند، ناگهان حس پیوستگی در آنها جریان یابد.
البته، همه اینها داستان را پیچیده میکند، اما خوب است. روش زیستی ما - به دلایل تاریخی -
بسیار پیچیدهتر از مردانی است که از سادهترین و سریعترین راهها برای حل مشکلات
استفاده میکنند.
باوجود موفقیت مادی النا، لیلا بهعنوان شخصیتی مقتدر
ظاهر میشود. خواننده میفهمد که ممکن است این هم یکی از وجوه روایت تحقیر نفس
النا باشد - ممکن است به آسانی احساس کند که لیلا بر او مسلط است. امکان
دارد شما وسوسه شده باشید و اجازه دهید لیلا قصه خود را بگوید؟
نه، در پیشنویس اول، بخشهای طولانیای نوشته لیلا
وجود داشت. اما بعدها این روش را کنار گذاشتم. لیلا میتواند فقط داستان النا
باشد؛ بیرون آن قصه، احتمالاً قادر نیست خود را شناسایی کند. کسانی که ما را دوست
دارند یا از ما متنفرند یا هر دو، هستند که هزاران تکهای که ما را میسازند، کنار
هم نگه میدارند.
کدام یک از این دو زن را بیشتر دوست میداری؟
لیلا را بسیار دوست میدارم؛ در واقع عاشق روشی هستم که
در آن، النا داستان او را میگوید و روشی که در آن، لیلا از طریق دوستش، قصه خود
را بیان میکند.
هرگز فکر کردی که ناشناس بودنت، توانایی تو را برای شکل
دادن به بحثهایی که کتابهایت به وجود میآورند، محدود کرده است؟
نه، پس از انتشار کتاب، کار من متوقف میشود. اگر دلیل
حضور زنده کتابها در خودشان نباشد - سؤالها و پاسخها - بدان معناست که چاپ کردنشان
اشتباه بوده است. حداکثرش این است که وقتی چیزی فکرم را مشغول میکند، مینویسم. اخیراً لذت پاسخهای
کتبی به سؤالات کتبی، مثل سؤالات خود شما را کشف کردهام. بیست سال پیش، برایم
خیلی سختتر بود؛ سعی میکردم جواب بدهم ولی در نهایت تسلیم میشدم. حالا، آن را
فرصت مفیدی میبینم، سؤالات شما به من کمک کرد تا به آن فکر کنم.
انتخاب النا بهعنوان اسم مستعار خودتان، همچنین نام
قهرمان اصلی داستانهای ناپل باعث میشود مردم فکر کنند این کتابها زندگینامه
خودت باشد. این کار، وسیلهای ادبی است یا اشارهای حقیقی به خود برای خوانندگانت؟
استفاده از اسم النا فقط به تقویت حقیقت داستانی که میگفتم
کمک کرد. حتی کسانی که مینویسند، به آن «تعلیق عمدی ناباوری» آنگونه که ساموئل
کولریج(۳) میگفت، نیاز دارند. پردازش ساختگی مطلب
زندگینامهای - پردازشی که برای من اساسی است - پر از دام است. «النا» به من کمک کرده تا خود را با حقیقت گره بزنم.
منابع:
(۱) چهارگانه ناپلی
او عبارتند از دوست نابغه من (۲۰۱۲)، داستان نامه جدید (۲۰۱۳)، آنهایی که می روند و آنهایی که می مانند (۲۰۱۴)، داستان فرزند گمشده (۲۰۱۵)، دوست نابغه من پیش از این به قلم سارا
عصاره و ترجمه دیگر تحت عنوان دوست بی مانند من به قلم بهرام بهرامی منتشر شد
(۲) رمان «دوست
باهوش من» اخیراً با ترجمه سودابه قیصری از سوی نشر ثالث منتشر شد.
(۳) نویسنده،
شاعر و فیلسوف انگلیسی