شهرآرا: بارها دیده و شنیدهایم کسانی که در سِمَت ویراستار با بنگاههای
انتشاراتی همکاری دارند یا برای ارزیابی کتاب پیش از چاپ طرف مشورت قرار میگیرند،
از دیدهها و شنیدههایشان در برخورد با انواع اشکالهای متن، ضعفهای مؤلف، کاستیهای
مترجم یا لغزشهای قلمی افراد نامدار، فاتحانه، داد سخن میدهند. ارزیابی آثار پیش
از چاپ یا یافتن خطاها و برطرفکردن آنها ضمن ویرایش، بهویژه اگر از آنِ فردی
نامدار باشد، گاه ویراستاران را چنان مشعوف میکند که بیتابانه تجربیات
خرسندکنندهشان را با ذکر نام صاحب نگونبخت اثر با دیگران در میان میگذارند.
اشتراک تجربیات حرفهای، اگر بدون ذکر نام کتاب یا
نویسنده باشد و به قصد آموزش همگانی یا با در نظر داشتن منفعت جمعی انجام گیرد
البته امری است سودمند، اما اگر بوی خودنمایی و "من آنم که رستم بود
پهلوان" از آن به مشام برسد و رنگی از تحقیر اثر یا صاحباثر داشته باشد، نه
تنها ناپسند است که از مصادیق نقض اخلاق حرفهای محسوب میشود.
همانطور که پزشک محرم تن است، ویراستار محرم متن است.
همانطور که پزشک تن بیمار را برهنه و علیل میبیند، ویراستار هم متن را، بهقصد
علتجویی و یافتن درمان معاینه میکند و همانطور که پزشک از سوابق بیماریهای
مراجعش آگاه است، ویراستار از سوابق متنی که به او سپرده میشود، مطلع است. پس
همچنانکه طبیب رازدار و محرم بیمار است، ویراستار نیز باید محرم اسرار متن و صاحب
متن باشد. روا نیست که ویراستار دیگران را از آنچه پشت پردهی متن گذشته تا به نسخهی
نهایی آمادهی چاپ تبدیل شود، بدون اطلاع و موافقت صاحباثر و ناشر، مطلع کند. ناشر گاه به دلایلی از چاپ اثری سر باز
میزند و اگر ما مشاور ناشر هستیم، لازم است محرمیت بنگاه او را حفظ کنیم و دلایل
و نتایج رد و قبول آثار را از پشت دیوارهای او بیرون نبریم. اگر ارزیاب یا
ویراستار هستیم، باید خود را عضوی از اعضای خانوادهی آن ناشر بدانیم و همانطور
که اعضای یک خانواده اختلافها و کشمکشهای داخلی را عیان نمیکنند، ما نیز نباید
مباحثات پیش از چاپ کتاب را پیش دیگران علنی کنیم.
چاپ هر کتابی سرگذشتی دارد و ویراستار هم در فصلهایی از
این سرگذشت حضور دارد، اما همیشه باید بداند که او شریک این راه و مصائب آن است و
وظیفهاش برطرف کردن عیوب راه و هموارساختن آن، نه نقل مصائب آن به غیر و عیبجویی
و خردهگیری از صاحباثر نزد همگان. محرمیت ویراستار اولین درس اخلاق حرفهای است.
ویراستار یار کتاب است، باید کمال سر محبت را ببیند، نه نقص گناه، که هرکه بیهنر
افتد نظر به عیب کند.