کد مطلب: ۱۲۴۶۴
تاریخ انتشار: یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷

تجاری کردن دانشگاه فاجعه است

محسن آزموده

اعتماد: حسن چاوشیان معتقد است که جامعه‌شناسی اندیشه‌گرای ایرانی دچار بی‌حسی و کرختی شده است. فراتر از آن او مدعی است که در ایران معرفتی به نام جامعه‌شناسی نداریم و در نتیجه پژوهشگران درباره مسائل مبتلابه جامعه و پیش از همه خود دانشگاه و نظام آموزش عالی به نحو جدی و نظام‌مند نمی‌اندیشند. برای سنجش میزان مشکل کافی است وضعیت خودمان را با شرایط جامعه‌شناسی در جوامع توسعه‌یافته مقایسه کنیم. او به تازگی کتاب «انسان دانشگاهی» نوشته مهم پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس برجسته فرانسوی را ترجمه کرده است. بوردیو در این کتاب با نگرشی انتقادی و رهایی‌بخش و بی‌پروا به مطالعه میدانی گسترده نظام آموزشی فرانسه می‌پردازد و بدون تعارف و مجامله، مشکلات دانشگاه‌ها و دانشگاهیان فرانسوی زمانه خودش را عیان می‌سازد. چاوشیان، دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان، که پیش از این مهم‌ترین کتاب بوردیو، یعنی تمایز را به فارسی ترجمه و منتشر کرده بود، معتقد است مطالعه انسان دانشگاهی، راه و روش راست و درست نگرش انتقادی و بررسی دقیق نظام دانشگاهی را به ما می‌آموزد و شاید بتواند ضربه‌ای بر پیکر خواب‌آلود و خسته علوم اجتماعی ایران باشد:

 

نخست بفرمایید دلیل اهمیت پی‌یر بوردیو در جامعه‌شناسی معاصر چیست و چرا فکر می‌کنید که در میان شمار کثیری از جامعه‌شناسان برجسته معاصر، باید به آثار و اندیشه‌های او پرداخت؟

در سال‌های اخیر در میان جامعه‌شناسان معاصر، چند چهره هستند که در زمینه یکی از معماهای بنیادین جامعه‌شناسی یعنی بحث اولویت سوژه یا ساختار و به عبارت دیگر بحث عاملیت یا ساختار بطور جدی کار فکری کرده‌اند و کوشیده‌اند برای آن راه‌حلی ارایه کنند. این معما یا مساله یک دوراهه است که یک سوی آن جبرگرایی است که غیرقابل دفاع است و سوی دیگرش به اختیارگرایی مطلق می‌رسد که آن هم پذیرفتنی به نظر نمی‌رسد، زیرا جایی برای جامعه‌شناسی باقی نمی‌گذارد و زیر پای علوم اجتماعی را خالی می‌کند، مثل نظریه‌های کنش از نوع گارفینکل و... در این میان جامعه‌شناسان معاصر مثل آنتونی گیدنز و پی‌یر بوردیو و رندال کالینز کوشیده‌اند پلی میان عاملیت انسان و ساختارهای اجتماعی ببندند تا این مساله در سطح نظری حل شود. اما اهمیت و جذابیت بوردیو در جامعه‌شناسی معاصر این است که با مدد گرفتن از مفهوم habitus (ریختار) تلاش اساسی برای حل کردن تقابل سوژه و ساختار صورت داده است. این مفهوم از این حیث راهگشا محسوب می‌شود و یکی از مسائل اساسی تاریخ جامعه‌شناسی را حل کرده است.

شما در حل مساله اولویت ساختار یا کنشگر، بوردیو را در کنار گیدنز و رندال قرار دادید. اما تفاوت اساسی او با اینها در چیست؟

تفاوت اساسی بوردیو با چهره‌ای چون گیدنز این است که گیدنز بر اساس مدل نظری‌ای که ارایه داده است، یعنی بحث ساخت یابی، کار تحقیقی و مطالعه مشخصی انجام نداده است. یعنی تنها یک طرح نظری پیشنهاد کرده است. اما بوردیو به کمک چارچوب نظری‌اش، پژوهش‌های متعددی انجام داده است. حتی بسیاری از جامعه‌شناسان و محققان دیگر به کمک الگوی بوردیو کارهای متنوعی در حوزه‌های خود انجام داده‌اند. یعنی به نظر می‌رسد طرح بوردیو یک برنامه پژوهشی زاینده‌تر و راهگشاتر و پرثمرتری برای تحقیقات اجتماعی است. بحث‌های گیدنز در حد انتزاعات نظری باقی مانده است و بسیار کم کوشیده‌اند با توجه به نظریه گیدنز مثلا در زمینه محیط زیست، تحقیقاتی کنند که زیاد قرین توفیق نبوده است.

نسبتی که ما ایرانیان با بوردیو برقرار می‌کنیم چیست و اندیشه‌های او از چه جهت می‌تواند به جامعه‌شناسی ما یاری برساند؟

وقتی از نسبت بوردیو با خودمان صحبت می‌کنیم، به دو سوی قضیه توجه داریم که یک سو ما قرار گرفته‌ایم، سر دیگر جامعه‌شناسی غربی است. وقتی چنین بحث می‌کنیم، قاعدتا پیش‌فرض این است که هر دو سر را می‌شناسیم. اما متاسفانه ما خودمان را اصلا نمی‌شناسیم. ما اساسا در ایران علم و معرفتی به نام جامعه‌شناسی ایران نداریم. در ایران تنها آموزش علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی را داریم. یک مشخصه اساسی علم که ماهیت علم به آن وابسته است، این است که از رهگذر صدها و هزاران تحقیق مستمر در طول یک زمان نسبتا بلند پدید می‌آید، ضمن اینکه این تحقیقات روی موضوعات کانونی خاصی متمرکز هستند تا از طریق مقایسه این آثار به تدریج نتایجی حاصل شود. این ویژگی علم است. اما ما در این جا هم از نظر تعداد با یک فقر پژوهشی عجیب و غریب مواجه هستیم و هم از نظر کیفی مشکل داریم. سالی یک‌بار در هفته پژوهش دور هم جمع می‌شویم و اهمیت تحقیق را به یکدیگر متذکر می‌شویم و تا سال بعد کاری نمی‌کنیم. ما تحقیقات منظمی روی موضوعات مشخص انجام نمی‌دهیم. علم باید یک کنش جمعی و تاریخی باشد، در ایران هیچ کدام آنها نیست.

یعنی شما فکر می‌کنید بوردیو از این حیث اهمیت دارد؟

البته تمام جامعه‌شناسان از این حیث اهمیت دارند. من فکر می‌کنم جامعه‌شناسی ما فعلا در مرحله ترجمه است و خودش تولید معرفت نمی‌کند و به آن مرحله نرسیده است. در غرب هر ماه هزاران مقاله و صدها کتاب تولید می‌شود. ما در اینجا از نظر تعداد مترجمان و ظرفیت انتشاراتی‌ها، نمی‌توانیم همه این آثار را منعکس کنیم، به همین خاطر مترجمان و ناشران مطابق سلیقه و سیاست‌های خودشان دست به انتخاب می‌زنند. این انتخاب‌ها گاه مطابق مد و زمانی براساس سلیقه فردی است. شخصا در پایان‌نامه دکترا از سال ۱۳۸۰ از چارچوب بوردیویی استفاده کرده‌ام و از آن زمان به بوردیو علاقه‌مند شدم و به نظرم رسید که اندیشه‌های او بستر نظری مناسبی برای در پیش گرفتن تحقیقات علوم اجتماعی است.

به یک تفاوت اساسی بوردیو با متفکرانی مثل گیدنز اشاره کردید که همان توجه بوردیو به مطالعات میدانی و تحقیقات زمینه‌ای است. آیا این همان چیزی نیست که فضای فکری و فرهنگی ما به خصوص در عرصه علوم اجتماعی بدان نیازمند است؟

این نکته مهمی است. جامعه روشنفکری ما عمدتا اندیشه‌گرا است و به نوع تفکری که در فلسفه هست، راغب‌تر است و از پژوهش‌های تجربی و انضمامی دورتر است و با آنها ناآشناست. ما در ایران متفکر محض زیاد داریم، اما متفکر محقق نداریم. از این حیث بوردیو می‌تواند الگوی مناسبی برای ما باشد.

پیش از این مهم‌ترین کتاب بوردیو، تمایز را ترجمه کردید و اکنون احتمالا دومین اثر مهم او یعنی انسان دانشگاهی را ترجمه کرده‌اید. او در این کتاب چه مساله (پروبلماتیک) اساسی‌ای را مورد بحث و پژوهش قرار می‌دهد؟

در جایی از کتاب، بوردیو می‌گوید بزرگ‌ترین هدف من نوعی خودکاوی اجتماعی است، یعنی خودش را در مقام یک روشنفکر دانشگاهی مورد مطالعه قرار دهد. یعنی کار او نوعی جامعه‌شناسی روشنفکران است. او البته این سخن را درباره روشنفکران فرانسوی می‌گوید و معتقد است روشنفکران فرانسوی نیاز به این دارند که تمام آن چیزهایی که قید و بند خودمختاری و تفکر آزاد محسوب می‌شود را شناسایی کنند تا بتوانند از قید آنها رها شوند. به این دلیل به سراغ دانشگاه‌ها می‌رود.

انسان دانشگاهی (هومو آکادمیکوس) تعبیری است که بوردیو برای کنشگران عرصه دانشگاه به کار می‌برد، مشابه تعابیری چون انسان خردمند (هوموساپینس). مراد او از انسان دانشگاهی چیست و چه چیزی این انسان را از انسان در نقش‌های اجتماعی دیگر متمایز می‌کند؟

بوردیو در انتخاب این عنوان نوعی رندی به کار می‌بندد. خودش گفته است که این نامگذاری نوعی طنازی است. گویی با انتخاب هوموآکادمیکوس (انسان‌دانشگاهی) از نوعی جانور نام می‌برد. همانطور که مثلا می‌گوییم انسان نئاندرتال که خلق و خوی مشخصی دارد و دوره‌ای داشته و الان منقرض شده است. الان هم بوردیو با تعبیر انسان دانشگاهی گویی به یک گونه خاص انسان اشاره دارد. او در مصاحبه‌ای با نشریه نوول ابزرواتور فرانسه می‌گوید که قصد من از انتخاب این عنوان فکاهی بوده است، یعنی می‌خواستم عنوان بامزه‌ای برای آن برگزینم و کسانی که کتاب را بخوانند، از این کار من خنده‌شان می‌گیرد، زیرا من خواسته‌ام یکسری ویژگی‌هایی را که گویی دانشگاهیان ما به صورت ابدی اسیر آنها هستند، نشان بدهم. مثل اینکه استادان سوربن با هر جور بدعت و نوآوری مخالفت می‌کنند و هر امر بدیعی که مطرح می‌شود، پیش از آنکه گوش کنند، با آن مخالف هستند. او معتقد است برخی از این ویژگی‌ها در انسان دانشگاهی وجود دارد که گویی ژنتیک است و قصدش آن است که اولا این ویژگی‌ها را نشان بدهد و ثانیا در تحلیل جامعه‌شناختی نشان بدهد که چگونه این ویژگی‌ها به موقعیتی که این آدم‌ها دارند، وابسته است. یعنی احتمالا به منافع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها وابسته است.

مطالعات فراوانی درباره مقوله دانشگاه از سوی جامعه‌شناسان و پژوهشگران علوم اجتماعی صورت گرفته است. چه چیز کار بوردیو را از آثار مشابهی با این موضوع متمایز می‌کند؟

نگاه بوردیو در مقایسه با سایر کارهایی که راجع به دانشگاه انجام شده است، رادیکال‌تر است. بوردیو در این کار در واقع به نقد خویشتن می‌پردازد. یعنی کتاب نقد یک دانشگاهی از خودش است. وقتی یک جامعه‌شناس می‌گوید من به عنوان جامعه‌شناس به واسطه کدام تعلقات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ممکن است موضعگیری‌هایی حتی در دنیای علم داشته باشم، حتی قضاوت‌های علمی هم ممکن است فارغ از این تعلقات نباشد. هدف بوردیو البته افزودن بر خودمختاری حوزه علم است، یعنی می‌خواهد از خودمختاری دنیای علم دفاع کند، اما این دفاع تنها در برابر سیاستمدارانی نیست که می‌خواهند دانشگاه را تابع خود کنند، بلکه عمیق‌تر است و وابستگی‌ها و تعلقاتی که خود فرد دانشگاهی دارد و ممکن است از آنها بی‌خبر باشد را نیز مورد بررسی قرار می‌دهد؛ به عبارت دیگر بوردیو در این کار دانشگاه را به عنوان یک ابژه تحقیق از خودش دور می‌کند و از آن فاصله می‌گیرد و بعد تحلیل می‌کند. آثار دیگر به این می‌پردازند که مثلا چه مشکلاتی در دانشگاها و کارکرد آنها وجود دارد و چطور می‌شود آنها را حل کرد. اما سوال بوردیو اساسی‌تر است.

منظورتان این است که بوردیو صرفا به توصیف اکتفا نمی‌کند و وجه هنجاری را نیز در نظر دارد و کارش جنبه رهایی‌بخش دارد.

قطعا چنین است.

آیا نگرش انتقادی-انضمامی بوردیو به مقوله دانشگاه و انسان دانشگاهی که عمدتا معطوف به نظام آموزش عالی در فرانسه است را می‌توان با نظام آموزش عالی در ایران مقایسه کرد؟

در حین مطالعه و ترجمه این کتاب، خط به خط آن مرا به یاد دانشگاه‌های ایران می‌انداخت. هر خطی که از این کتاب می‌خواندم ناخودآگاه مقایسه می‌کردم و در می‌یافتم که اتفاقا از هر صفحه آن می‌توان ۱۰ پروژه تحقیقاتی راجع به دانشگاه‌ها و استادان و رابطه استادان و دانشجویان و وضعیت علم و روابط استاد و دانشجو در ایران اخذ کرد. منتها بزرگ‌ترین کمکی که این کتاب به ما می‌کند این است که چشم ما را به این مطلب باز می‌کند که وضعیت دانشگاه‌های ما نیز مثل باقی چیزها، هنوز معطل و نیندیشیده است. ما هنوز شروع به اندیشیدن درست و جدی و نظام‌مند راجع به دانشگاه نکرده‌ایم. ما راجع به همه‌چیز زیاد حرف زده‌ایم، البته آن هم به صورت اصولی نبوده است. ما فقط راجع به همه‌چیز ناله کرده‌ایم و غر زده‌ایم. اما اینکه یک گفت‌وگوی جدی میان اهل فکر در بگیرد، نداشته‌ایم؛ بحثی جدی که مستمر باشد و چندین سال ادامه داشته باشد تا نتایجی حاصل شود. چنین بسترهایی نداریم. ما همیشه راجع به هر موضوعی از صفر و تعاریف اولیه شروع می‌کنیم؛ گویی انگار هیچ گذشته و تاریخی ندارد.

یک تفاوت ایران با فرانسه، قدمت بالای نهاد دانشگاه در آنجاست. در فرانسه دانشگاه هشتصد سال سابقه دارد، اما در ایران دانشگاه تنها ۸۰ سال قدمت دارد. آیا می‌توان انتقادات بوردیو به دانشگاه فرانسوی با آن پیشینه کهن را در مورد دانشگاه ایرانی به کار بست؟

وقتی از دید هنجارهای علمی نگاه کنیم، درمی‌یابیم که دانشگاه مهد علم است. اگر قرار است دانشگاه محل رشد و تولید علم باشد، شرایطی لازم است. وقتی انتقادهای بوردیو به دانشگاه‌های فرانسه با آن قدمت و کیفیت را درنظر می‌گیریم، هشداری دریافت می‌کنیم و زنگی به صدا در می‌آید که بالاخره دانشگاه‌ها در ایران چه می‌کنند و باید چه کنند. تا به حال راجع به این موضوع کار جدی‌ای انجام نشده است. بنیادی‌ترین مساله در دانشگاه‌های ما که مانع از رشد علم حداقل در رشته‌های علوم انسانی و مشخصا علوم اجتماعی می‌شود، فقدان خودمختاری و استقلال از قدرت است. یعنی پول دانشگاه‌ها را دولت می‌دهد و تکلیف آنها را نیز دولت و سایر نهادهای سوار بر دانشگاه تعیین می‌کند. در این شرایط علم شکل نمی‌گیرد. زیرا گام اول علم همه محدودیت‌هاست. این بنیادی‌ترین مساله دانشگاه‌های ما است که راجع به آن کاری نمی‌کنیم. نه اینکه نتوانیم، بلکه خود ما دانشگاهی‌ها نیز حرفی نمی‌زنیم؛ گویی کرخت و بی‌حس شده‌ایم. جامعه‌شناسی ما دچار نوعی بی‌حسی و کرختی است و حساسیتش را نسبت به همه‌چیز از دست داده است.

شما از استقلال دانشگاه صحبت می‌کنید. در سال‌های اخیر بحث خصوصی‌شدن دانشگاه‌ها مطرح شده است. آیا خود این موضوع آسیب‌های تازه‌ای را پدید نمی‌آورد؟

بله، در سال‌های اخیر بحث خصوصی‌سازی و... مطرح شده است و فشارهایی به دانشگاه آمد. پارسال بخشنامه‌های فراوانی می‌آمد که فکری برای تجاری‌سازی علوم انسانی بکنید. به نظر من این تجاری‌سازی برای یک علم فاجعه است. اینها پرسش‌های مهمی است و محققان باید به این بپردازند که این نحوه برخورد به کجا منجر می‌شود و چه عواقبی دارد. باید در همین زمینه‌ها تحقیق کنیم. کتاب انسان‌دانشگاهی شاید دعوتی باشد به اینکه دانشگاهی‌ها شروع به تامل در وضعیت خودشان کنند.

کتاب بوردیو مشخصا در علوم اجتماعی و در حوزه مطالعات آموزش عالی چه رهاوردی برای ما دارد؟

کتاب انسان‌دانشگاهی چارچوبی برای انسجام تحقیقات درحوزه دانشگاه فراهم می‌کند. یعنی کمک می‌کند که تحقیقات در حوزه دانشگاه با هم ارتباط پیدا کنند و قابل مقایسه باشند و یکدیگر را تقویت کنند و خط را برای تحقیقات آتی روشن کنند.

در پایان می‌خواستم اشاره‌ای هم به جایگاه بوردیو در مطالعات اجتماعی معاصر بین‌المللی داشته باشید. آیا آنجا هم مثل ایران به او توجه می‌شود یا ما با تاخیر به او می‌پردازیم؟

آثار بوردیو به زبان انگلیسی هم با تاخیر ترجمه شد. کتاب انسان‌دانشگاهی در فرانسه در دهه ۱۹۷۰ منتشر شد، اما ۱۳ سال بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد. بقیه آثار او نیز با تاخیر به زبان انگلیسی ترجمه شده است؛ به عبارت دیگر دنیای انگلیسی‌زبان دیر او را کشف کرده است. البته در خود فرانسه چهره سرشناسی بوده و به عنوان یک چهره دانشگاهی مناقشه‌برانگیز مشهور بوده است. مثلا کتاب تمایز، اولین کتاب دانشگاهی پژوهشی و تخصصی است که جزو آثار پرفروش (best seller) شده است.

علت این تاخیر انگلیسی زبان‌ها با او چیست؟

البته در این زمینه دلایل متفاوتی بر می‌شمارند. اما وجود برخی جریان‌های غالب (main streams) مخصوصا کارکردگرایی و... باعث این غفلت شده است. وقتی شهرت بوردیو در فرانسه به جایی رسید که نامش فراگیر شد، به تدریج انگلیسی‌ها نیز به او توجه کردند. بعد از ترجمه چند اثر و استفاده چند پژوهشگر از الگوی بوردیویی، توجه به او از دهه ۱۹۸۰ به بعد رو به فزونی گذاشت و بیشتر شد.

الان هم چنین است؟

بله، تعداد تحقیقات و مقالاتی که راجع به بوردیو نوشته می‌شود یا با چارچوب بوردیویی به نگارش در می‌آیند، درحال گسترش و افزایش است. این نشان می‌دهد که مدل بوردیو قابلیت این را دارد که به انواع و اقسام تحقیقات در حوزه جامعه‌شناسی کمک کند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST