آرمان: محمد قاسمزاده (۱۳۳۴-نهاوند) از برجستهترین رماننویسان معاصر و از اعضای هیاتعلمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که از اواخر دهه شصت تا امروز بیش از ده رمان منتشر کرده. جز اینها، او مجموعه دهجلدی افسانههای ایرانی بههمراه چند کتاب پژوهشی دیگر از متون کهن فارسی در کارنامهاش دارد. رمان «چیدن باد» وی در سال ۹۵ بهعنوان بهترین رمان سال از سوی جایزه ادبی مهرگان ادب انتخاب شد.
از کتابهای جدیدتان که برای نخستینبار منتشر میشوند و تجدیدچاپیهایتان که در نمایشگاه عرضه میشود، بگویید.
از چاپ اول، میتوانم به جلد هفتم «افسانههای ایرانی» اشاره کنم. جز این، در انتشارات هیرمند چهار کتاب من تجدید چاپ میشود، «داستانهای مثنوی» چاپ چهاردهم، «افسانههای ایرانی» جلدهای چهارم و پنجم و ششم هم به چاپ سوم میرسد.
شما بهعنوان نویسنده برجستهای که سالهای سال است مینویسید و در نمایشگاه حضور دارید، چه چیزهایی برای شما در این نمایشگاه حائز اهمیت است که دوست دارید بر آن تاکید کنید و چه چیزهایی برایتان زننده؟
در واقع باید گفت به این نمایشگاه عادت کردهایم. هرچند هیچ شباهتی به نمایشگاه ندارد. بازار مکاره دهروزهای است که به بخشی از مشکلات بازار کتاب بدل شده است. این نمایشگاه هیچ خاطره مثبتی ندارد، مگر آنکه کوتهبین باشیم، عین ناشرانی که به نقدینگی آن دل خوش کردهاند. فقط میتوان کتابهای ناشرانی را پیدا کرد که در طول سال آثارشان در کتابفروشیها پیدا نمیشود و پس از آن هم دیدار دوستان.
از خاطرههای تلخ و شیرینتان در طول سالهای برگزاری نمایشگاه کتاب برایمان بگویید و از تجربه نمایشگاه جهانی، اگر تا به حال در آن شرکت داشتهاید.
تلخترین خاطره از نمایشگاه، درگذشت غزاله علیزاده است که درست همزمان با نمایشگاه کتاب اتفاق افتاد. آن سال برخلاف همیشه فقط دو روز در نمایشگاه شرکت کردم. خوشترین خاطره هم به سال هشتاد برمیگردد که در آن سال دوهزار نسخه چاپ اول رمان «شهر هشتم» در طول ده روز نمایشگاه تمام شد.
به سبک و سیاق نمایشگاههای بینالمللی که فضایی است برای تبادل نظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران، حالا که این امکان در نمایشگاه کتاب تهران میسر نیست یا اگر هست در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمیآید، اگر برایتان ممکن است از همینجا با چهرههای جوانتری که تازه به این عرصه قدم نهادهاند یا قصد دارند وارد شوند، صحبت کنید.
این نمایشگاه را نمیتوان با انواع بینالمللی آن مقایسه کرد، چون هنوز در عرصه بینالمللی اعتباری پیدا نکرده، این را میتوان از حضور ناشران خارجی دریافت. اصولاً توجهی به آن ندارند. کدام تبادل فرهنگی اتفاق میافتد؟ مکانی برای این کار درست میکنند که بیشتر مجلس شیرینیخوران است. چندتا پنل هم برگزار میکنند که سالهاست شرکتکنندگان هیچ تغییری نکردهاند. تبادلنظر بین خواننده و نویسنده باید در غرفهها اتفاق بیفتد که امکانپذیر نیست. آنقدر جا تنگ و پرهیاهوست که جایی برای بحث نمیماند. این نمایشگاه و حدود سی نمایشگاه استانی، کتابفروشیها را به تعطیلی کشانده. گوش هیچکس هم انتقادها را نمیشنود. گویا منافعی در میان است. درک نمیکنند که چند ماهی قبل و بعد از نمایشگاه کتابفروشی تعطیل است، آنهم با اجاره یا سرقفلیهای نجومی. بدون حذف فروش نمیتوان چهره تازهای به نمایشگاه داد. این کار که نشود، روزبهروز اهمیت این نمایشگاه کمتر میشود. بهنظرم با این نمایشگاه همان کاری میشود که با اتومبیل پیکان شد. روزی به تاریخ میپیوندد.
از بین کتابهای خودتان، از اولین کتاب تا آخرین کتابتان، کدامیک را دوست دارید در اینجا پیشنهاد دهید و چرا؟ و اگر بخواهید از مترجمان دیگر هم کتابی پیشنهاد بدهید، چه کتابی؟
همه کتابها برایم مهماند. شاید رمان «چیدن باد» بیشتر مطرح میشود، آنهم بهخاطر بردن جایزه مهرگان ادب است. از نویسندههای دیگر هم آثار دکتر داریوش شایگان را پیشنهاد میکنم.
و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار چطور است و پیشبینیتان از آینده کتاب چیست؟ به کدام سمت میرویم؟ و اینکه چه کارهایی میتوانیم بکنیم که کتاب، از این وضعیت بحران مخاطبی که رنج میبرد، حالش بهتر شود؟ یا به بیانی دیگر، دولتها چه کاری میتوانند بکنند؟ آیا این بحران، از عملکرد خود دولتها ناشی میشود؟
آینده خوبی برای کتاب در ایران متصور نیست. در کشوری که تعداد کتابفروشیها یکدهم ناشران است، چطور میتوان به آینده کتاب امیدوار بود؟ درست برخلاف کشورهایی که سامان اجتماعی دارند. تعداد ناشران به هفدههزار رسیده درحالی که کمتر از دوهزار ناشر میتوانند در نمایشگاه شرکت کنند. دیگران آنقدر کتاب ندارند که شرط شرکت است. از این دوهزار ناشر، نیمی هم در کار کتابسازی هستند. کار بزرگشان هم مغلوطکردن آثار بزرگان ادب فارسی است.