آرمان: لیلی گلستان (۱۳۲۳-تهران) از چهرههای برجسته فرهنگی معاصر است که سهم بسیاری در معرفی هنرمندان در حوزه هنرهای تجسمی دارد. او گالریدار برجستهای است، اما برای خوانندگان کتاب، مترجمی است که ترجمههایش خواندنی است. «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» شاهکار اوریانا فالاچی از نخستین کارهای او است که از دهه پنجاه تاکنون تجدیدچاپ میشود. سال ۹۳ از سوی دولت فرانسه، جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه توسط سفیر این کشور در تهران به وی اهدا شد.
از کتابهای جدیدتان که برای نخستینبار منتشر میشوند و تجدیدچاپیهایتان که در نمایشگاه عرضه میشود، بگویید.
کتاب جدیدی عرضه نمیشود اما تجدیدچاپها بسیارند. «بیگانه» به چاپ ۲۷ رسیده که خودش موفقیت بزرگی برای من است و از این موضوع بسیار خوشحالم. «نیچه»، «قصهها و افسانهها»، «شش یادداشت برای هزاره بعدی»، «گزارش یک مرگ»، «حکایت حال»، «مردی با کبوتر»، «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» که از سال ۱۳۴۹ تا به حال دارد چاپ میشود با وقفهای چندساله در اول انقلاب. تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، «بوی درخت گویاو»، «مردی که همهچیز همهچیز داشت»، «آقا صمد و ماهیسیاه کوچولو»، «گفتوگو با مارسل دوشان»، «نقاشها همیشه پول دوست داشتند»، «تیستوی سبزانگشتی» و خیلی کتابهای دیگر از سوی ناشران در نمایشگاه کتاب عرضه خواهد شد. البته کتابهای «میرا» و «زندگی در پیش رو» هم به وفور دارد افست میشود و در همهجا پیدا میشود که بسیار باعث خوشحالی من است!
شما بهعنوان مترجم برجستهای که سالهای سال است ترجمه میکنید و در نمایشگاه حضور دارید، چه چیزهایی برایتان در این نمایشگاه حائز اهمیت است که دوست دارید بر آن تاکید کنید و چه چیزهایی برایتان زننده است؟
اتفاقی که باید در اینجور نمایشگاهها حتماً بیفتد، حضور نویسنده و مترجم در غرفه ناشرانش است و رویارویی با مردم و علاقهمندان کتابهایش و گفتوگو با آنها. این خیلی مهم است و از چند سال پیش دارد اجرا میشود. چیز زنندهای هم ندیدهام.
از خاطرههای تلخ و شیرینتان در طول سالهای برگزاری نمایشگاه کتاب برایمان بگویید و از تجربه نمایشگاه جهانی، اگر تا به حال در آن شرکت داشتهاید.
تجربه نمایشگاه جهانی نداشتهام. وقتی در دهه شصت میلادی در پاریس درس میخواندم نمایشگاه کتاب در هوای آزاد یک باغ بزرگ برگزار شده بود و من رفتم به تماشا و نویسندههای زیادی را در آنجا دیدم و یادم است که ژوزف کسل کتابش را برایم امضا کرد و با او درباره کتابش حرف زدم. و خیلی از این اتفاق خوشحال بودم.
به سبک و سیاق نمایشگاههای بینالمللی که فضایی است برای تبادل نظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران، حالا که این امکان در نمایشگاه کتاب تهران میسر نیست یا اگر هست در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمیآید، اگر برایتان ممکن است از همینجا با چهرههای جوانتری که تازه به این عرصه قدم نهادهاند یا قصد دارند وارد شوند، صحبت کنید.
بیشتر بخوانند. با اولین چاپ از کتابشان فکر نکنند نویسنده مهمی شدهاند و زود خودشان را گم نکنند. بخوانند و بخوانند و کنجکاو باشند.
از بین کتابهای خودتان، از اولین کتاب تا آخرین کتابتان، کدامیک را دوست دارید در اینجا پیشنهاد دهید و چرا؟ و اگر بخواهید از مترجمان دیگر هم کتابی پیشنهاد بدهید، چه کتابی؟
همه کتابهایم را دوست دارم. برای بعضی بیشتر زحمت کشیدهام و حتی رنج بسیار بردهام! اما درنهایت راضی شدهام. همه کتابهایم را پیشنهاد میدهم. اما کتابهای تألیفی بسیاری خواندهام که چندتایشان فوقالعاده بودند. مثل «شهرهای گمشده» آیدا مرادیآهنی یا «سرخ سفید» مهدی یزدانیخرم یا «این خیابان سرعتگیر ندارد» مریم جهانی یا «نقطه صفر مرزی» از مرتضی خبازیان که واقعاً خوب بودند و پیشنهاد خواندنش را به علاقهمندان کتاب میدهم.
و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار چطور است و پیشبینیتان از آینده کتاب چیست؟ به کدام سمت میرویم؟ و اینکه چه کارهایی میتوانیم بکنیم که کتاب، از این وضعیت بحران مخاطبی که رنج میبرد، حالش بهتر شود؟ یا به بیانی دیگر، دولتها چه کاری میتوانند بکنند؟ آیا این بحران، از عملکرد خود دولتها ناشی میشود؟
باید فرهنگ کتابخوانی را از دوران دبستان به بچهها یاد بدهند. شما نگاه کنید به مثلاً کتابخانه مدرسهها. واقعاً فاجعه است و کسی به خواندنشان رغبتی ندارد. مردم با مقوله خواندن اصلاً آشنا نیستند و این برمیگردد به اینکه هیچوقت فرهنگ و هنر دغدغه مسئولان نبوده است. من پیشنهاد میکنم اسم وزارت فرهنگ و ارشاد را بگذارند وزارت ارشاد. این نام بیشتر برازندهاش است و تکلیف همه هم روشنتر میشود.