کد مطلب: ۱۲۶۲۶
تاریخ انتشار: شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷

کتابخوان‌ها به نوبل ادبیات نیازی ندارند

آدام کی‌رش/ مترجم بهار سرلک

اعتماد: شعله‌های رسوایی‌های اخلاقی گریبان آکادمی سوئد را هم گرفت و چندی پیش معتبرترین جایزه ادبی جهان برگزاری مراسم هر ساله خود را یک سال به تعویق انداخت. در این وقت طرح پرسش «این جایزه ادبی برای ما چه داشت؟» خالی از لطف نیست. اکتبر امسال زمانی که هیاهوی شیمیدان‌ها و فیزیکدان‌ها و اقتصاددان‌ها بر سر بهترین‌های خودشان بالا گرفته و نویسنده‌ها ناخواسته گوشه عزلت برگزیده‌اند، آیا ما، خواننده‌ها، دلتنگ این رویداد می‌شویم؟ مطمئنا برخی دلتنگ می‌شوند؛ ناشران که روی این جایزه سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا حق امتیاز چاپ خارج از کشور نویسنده برگزیده را بفروشند و روزنامه‌نگارانی که برای تیتر یک جانانه‌ای که سالی یک بار، بی‌هیچ زحمتی، سراغ‌شان می‌آید، دست‌وپا می‌شکنند. و البته انگشت‌شمار نویسنده‌ای که هر سال رقبای یکدیگر بوده‌اند مانند فیلیپ راث و شاعر سوری ادونیس، خشمگین می‌شوند.

اما چه بر سر خواننده‌های حقیقی می‌آید؟ آیا یک سال غیبت جایزه نوبل، ما را از فرصت آشنایی با نویسنده‌ای که می‌توانیم عاشقش شویم و تحسینش کنیم، محروم می‌کند؟ پاسخ یک «نه» قطعی است. دهه‌ها است که انتخاب‌های اکادمی سوئد در افزایش علاقه ناشران و خوانندگان امریکایی سهمی نداشته است. (این گفته کاملا منصفانه است، چرا که سال‌هاست اکادمی سوئد در نادیده گرفتن ادبیات امریکا مصمم بوده است: آخرین نویسنده امریکایی برنده نوبل تونی موریسون بود که در سال ۱۹۹۳ جایزه‌اش را به خانه برد. البته که داستان برگزیده شدن باب دیلن در این بحث نمی‌گنجد.) آخرین باری که شنیدید کتابخوانی بگوید لوکلزیو یا هرتا مولر خوانده، یادتان می‌آید؟

این موضوع به مقاومت خواننده‌های امریکایی در برابر ادبیات داستانی ترجمه مربوط نمی‌شود اما ناشران اغلب این گزینه را برای گله‌وشکایت‌های خود از ادبیات ترجمه انتخاب می‌کنند. برخلاف این گله‌ها، طی دو دهه گذشته، بسیاری از نویسنده‌های خارجی تاثیر شگرفی بر ادبیات امریکا گذاشته‌اند. از دبلیو. جی سبالد، روبرتو بولانیو، النا فرانته، کارل اوه کناسگور و هاروکی موراکامی در جای جای دنیا تقدیر شده است اما هیچ‌کدام جایزه نوبل نگرفته‌اند. اما شکست آکادمی نوبل برای بازتاب قضاوت حقیقی از تاریخ ادبی موضوع تازه‌ای نیست. اگر روی نمودار وِن برنده‌های نوبل را در یک دایره و تاثیرگذارترین و پرخواننده‌ترین نویسنده‌های قرن بیستم را در دایره‌ای دیگر قرار دهید، همپوشانی آنها به‌طور شگفت‌آوری ناچیز است. گویی برنامه‌ریزی نوبل به گونه‌ای است که اکثر نویسنده‌های مدرن مهم از آن، جا بمانند؛ این برنامه از هنریک ایبسن در آستانه قرن بیستم شروع و با مارسل پروست، جیمز جویس، ویرجینیا وولف، آنا آخماتواژوا، خورخه لوییس بورخس، امه سزر و بسیاری دیگر ادامه یافت. آیا این گفته‌ها به این معنی است که آکادمی سوئد در نظارت بر اهدای این جایزه بی‌کفایت است؟ آیا گروه منتقدان و اساتید در کشوری بزرگ‌تر و چندملیتی‌تر بهتر از این گروه برگزیده‌ها را انتخاب می‌کردند؟ به احتمال خیلی زیاد بله؛ و یکی از سودمندترین پیامدهای لغو مراسم امسال، جلب‌توجه‌ها به خود آکادمی است. مانند هر جایزه ادبی دیگری، و گاهی حتی بیشتر، اعتبار نوبل مستلزم توجه نکردن ما به داوران آن جایزه است. اعضای آکادمی سوئد هویت خود را مخفی نکرده‌اند اما در خارج از مرزهای سوئد کاملا ناشناس هستند و گزارش رسانه‌ها از این جایزه به ندرت اسمی از آنها به میان می‌آورد؛ در ذهن عامه مردم، نوبل مانند وحی است که از آسمان نازل می‌شود و برگزیده را معین می‌کند. اما موضوع این است که تصمیم گروه خاصی از خواننده‌ها، با نقاط قوت و ضعف خاص خود، در این برگزیدن نقش دارد. همانطور که رسوایی تازه نشان داده است، اعضای آکادمی مانند هر موسسه دیگری به رانت‌های قدرت و مبارزه‌های سیاسی حساس هستند. اما مشکل نوبل ادبیات به همین جا ختم نمی‌شود. در جلسه چه کسی هست و چه اتفاقی می‌افتد، مهم نیست؛ نوبل براساس این ایده پایه‌گذاری شده است که بهترین معیارها را گروه کوچکی از متخصصان تعیین می‌کنند. شاید این ایده برای علم و علوم جامعه‌شناسی کارساز باشد چرا که این حوزه‌ها برای هیچ‌کس به غیر از دنبال‌کنندگان آن محسوس و ملموس نیست. حتی در حوزه علم شنیده می‌شود که سنت اهدای جایزه به یک یا دو نفر، مسیر علم مدرنی را که امروزه در آن فعالیت می‌شود، منحرف می‌کند؛ مهم‌ترین کشفیات نتیجه کار گروهی است نه نابغه‌ای خودمحور که در انزوا به تفکر و تعمق پرداخته است. دست‌کم ادبیات توسط یک مولف منحصربه‌فرد تولید می‌شود اما در این مورد اتکای نوبل بر قضاوت کارشناسانه صوری به مشکلات مختلفی منجر می‌شود. چرا که مخاطب ادبیات کارشناسان نیستند؛ ادبیات پذیرای قضاوت هر خواننده‌ای است. ترقی‌خواهی ادبیات با کشف‌های جدید شاهکارهای قدیمی را کنار نزده است؛ هنوز هم هومر به اندازه ۲۵۰۰ سال قبل پیشتاز است. بدین شکل است که نمی‌توان برتری آثار ادبی را براساس استانداردهای عینی تعیین کرد. انسان‌های متفاوت در کتاب‌های متفاوت الهام و تغذیه خود را پیدا می‌کنند چراکه ادبیات همانند انسان‌ها، تعددِ غیرقابل تقلیل دارد. نقد خوب به خواننده کمک می‌کند کتاب‌هایی را که همکلام اوست، پیدا کند اما نقد در اینکه بخواهد، به شیوه جایزه نوبل، به سادگی کتابی را «برجسته‌ترین اثر» بنامد، تلاشی نمی‌کند. به همان دلیلی که نمی‌توان با بهترین انسان روی زمین همکلام شد، نمی‌توان نویسنده‌ای را بهترین بنامید؛ معیارهای بسیار متفاوتی برای قضاوت وجود دارد. کتابی به مقام کلاسیک‌ها می‌رسد به این دلیل نیست که کمیته‌ای آن را تایید کرده‌اند یا جزو فهرست درسی دانشگاه شده است بلکه به این دلیل ساده که مردم مدت‌های مدید آن را دوست داشته‌اند. شهرت ادبی فقط می‌تواند در بازار آزاد به عرصه ظهور برسد نه از طریق برنامه‌ریزی‌های دستوری. آکادمی نوبل همانند دفتری سیاسی برای ادبیات کار می‌کند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST