کد مطلب: ۱۲۸۵۹
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷

پیروزی فوتبال و هیجانات زودگذر

مهرنوش جعفری

شرق: نمی‌دانم چرا درباره فوتبال قهرمانی احساسی مثل بقیه هم‌وطنانم ندارم که از شوق پیروزی بر تیم مراکش پایکوبی کردند. در مقابل، این نوع هیجانات را کاذب اما قابل احترام می‌دانم. یاد مقاله اوایل دهه ۷۰ یکی از فوتبالیست‌های سابق افتادم که سابقه مخالفت سیاسی در رژیم گذشته را داشت. مقاله او در مجله خودش، «آرش»، در خارج کشور چاپ شده بود. در آن مقاله با ارائه آمار، ضمن نقد اقتصاد فوتبال، مقایسه‌ای میان شاخص فقر با تب فوتبال در کشورهای درحال‌توسعه انجام شده بود که جالب بود. برزیل از جمله شواهد مهم مورد استناد این مقاله بود؛ درحالی‌که فوتبال برزیل زبانزد همگان شده بود، آمار کودکان ولگرد در خیابان‌های سائوپائولو به حدود نیم میلیون می‌رسید. با خودم فکر می‌کردم علت چیست؟ چرا مردم برزیل به‌جای این همه هیجانی که برای فوتبال به‌خرج می‌دهند، همت نمی‌کنند تا فقرشان را ریشه‌کن کنند؟ همین‌طور فکر می‌کردم چه ایرادی دارد تب فوتبال موجب فراموشی رنجِ فقر شود، حتی به‌قدر چند روز یا چند هفته و مگر چه اشکالی دارد مردم برزیل غرق در رنج فقر و فساد باشند، اما به فوتبالشان هم دلخوش باشند؟ این فکر متناقض خیلی دوام نیافت چون در آن موقع فوتبال ایران در حد و اندازه‌ای نبود که جهانی شود. اما دیری نپایید که چنین شد و ایران در اواخر دهه ۷۰ شمسی به جام جهانی فوتبال راه یافت و پیروزی بر استرالیا در تهران غوغایی به‌پا کرد. آن شب نگارنده هم که با خودرو در خیابان بودم، میان گروهی از جوان‌ها گرفتار شدم و ماشین‌هایی را که بوق نمی‌زدند، با تکان‌های شدید، راننده و خودرو را با هم به رقص درمی‌آوردند؛ این‌گونه شد که رنو۵ من هم حسابی به وجد و شادمانی درآمد! از آن پس هنوز این دوگانه در ذهنم باقی است و پاسخی که برایش یافته‌ام به نفع فوتبال قهرمانی و آنچه ازسوی خود مردم و جامعه ورزشی و البته دولت، مانند سایر کشورها ترویج می‌شود، نیست. نگارنده نه ضد ورزشم و نه ضد ورزش فوتبال، اما با پدیده‌ای که بر فوتبال بار شده است، موافق نیستم و تصور می‌کنم مانند برزیل دهه ۷۰ شمسی شده‌ایم. شاید ریشه این مسئله را بتوان در توانایی بشر در خلق هیجانات فراطبیعی یافت. لازم است با استناد به یافته‌هایم توضیح مختصری بدهم. ذهن انسان به‌عنوان محصول اراده آزاد، دنیای مستقل و منحصربه‌فرد اوست که امکانات بی‌حدوحصری در اختیارش می‌گذارد؛ تفکر و هنر. انسان به‌کمک سازوکار تفکر قادر به خلق مسئله در ذهن خود و کشف راه‌حل آنهاست. اگر تفکر را بررسی و حل مسئله در ذهن و مستقل از شرایط خارجی بدانیم، انسان تنها حیوان متفکر است. منشأ علم تفکر و قدرت حل مسئله در ذهن است و باید دانست که انسان ازطریق علم بود که محیط اطراف را بهتر شناخت و از تغییر مطلوب آن به‌منظور حل مشکلات خود سود جست. اما علاوه‌بر علم، هنر نیز به‌عنوان محصول فرایند ذهن بشر و در کنار علم و فناوری، همراه او پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشت. درواقع انسان برای انتقال احساسات و افکار خود به دیگران از خلق آثار هنری و ایجاد هیجانات فراطبیعی کمک گرفت تا هیجانات ذهن فردی به ذهن جمعی منتقل شود. البته انسان به‌طور مستقیم قادر به خلق هیجان خاصی در ذهن خود نیست، اما ازطریق خلق محرک‌های ذهنی می‌تواند هیجان مربوطه را غیرمستقیم در ذهن خود برانگیزاند. هیجاناتی که ناشی از خلق محرک‌های طبیعی در ذهن است، در همه انسان‌ها وجود دارد و برای انتقال آنها به استفاده از هنر نیازی نیست. اما انسان قادر به خلق محرک‌های «فوق طبیعی» در ذهن است تا موجب ایجاد و القای هیجانات فوق‌العاده شود؛ چون این محرک‌ها در جهان خارج وجود ندارد، این هیجانات مختص ذهن خالق آنها، یعنی هنرمند است. ازاین‌رو علم و هنر از یک منظر منشأ یکسانی دارند که همان قدرت حل مسئله است. دانشمند از قدرت تفکر برای حل مسئله شناختی و هنرمند برای حل مسئله هیجانی سود می‌برد. نکته مهم این است که انسان می‌تواند با خلق پدیده‌های هیجانی در ذهن خویش به هیجاناتی مستقل از وضعیت موجود نیز دست یابد؛ هیجان در فرد و هنر در اجتماع موتور محرکه رفتار فردی و گروهی و تعیین‌کننده شکل و جهت آن است. حقیقت این است که غالباً رفتار افراد جامعه نه براساس عنصر شناخت، بلکه مبتنی‌بر مؤلفه هیجان است. هنر با برانگیختن نوع خاصی از هیجان، افراد اجتماع را به کنش و واکنش‌هایی بیگانه با واقعیات سوق می‌دهد. خلاقیت هیجانی واجد جنبه‌های مثبت و منفی است. خلاقیت هیجانی‌ای که موجب برانگیختن انسان برای شناخت حقایق شود، آثار مثبت و تعیین‌کننده‌ای در زندگی انسان‌ها دارد. درعین‌حال خلاقیت‌های هیجانی نقش تعیین‌کننده‌ای نیز در انحراف جوامع داشته است، زیرا به نسبتی که نفس انسان به هیجان روی می‌آورد، به همان اندازه از سایر ساحت‌ها دور می‌شود. ازاین‌رو هنرمندان با ارزش‌گذاری (چه مثبت و چه منفی) بر پدیده‌های اجتماعی، احساسات مردمان را برمی‌انگیزانند.
زمانی در گذشته‌های دور، مثلاً جنگ گلادیاتورها ارزش داشت و امروزه فوتبال ارزش و منزلت شگفت‌انگیزی یافته است که ناشی از وجود هیجانات اجتماعی در ورای این پدیده‌هاست. همان‌گونه که نبرد خونین گلادیاتورها در شرایط کنونی برای ما پوچ و بلکه مایه تعجب و حیرت است، چه‌بسا فوتبال نیز در شرایط دیگر و در آینده بی‌معنا شود و بشر پدیده خلاقانه جدید و البته با همان کارکرد را برای رسیدن به هیجان‌های فراطبیعی ابداع کند. هیجانات ناشی از این محرک‌ها، بیگانه با واقعیات هستی است و موجب ازخودبیگانگی انسان می‌شود. انسان‌ها غالباً از خلاقیت خود برای رسیدن به هیجان و لذات فراطبیعی در زندگی استفاده می‌کنند و فقط گروه اندکی از مردم به دلیل شناخت از حقایق جهان آفرینش از هیجان‌زدگی و لذت‌طلبی پرهیز می‌کنند. به همین دلیل سرنوشت بشر را عموماً هیجانات فراطبیعی و لذت‌طلبی‌ها رقم می‌زنند. با این دلایل یا حداقل این توجیه نمی‌توانم با احساس سایر همشهریان مشترک باشم، چه در غم باخت یا شادی در مواقع بُرد. ولی می‌توانم کاملاً درک کنم که اگر ایران توانسته در فوتبال، به حوزه جهانی‌شدن گام بگذارد، چرا در شاخص «حکمرانی خوب» این اتفاق رخ ندهد؟ آیا به جای شادی برای تحقق آرمان‌های جهانی بشری، فقط باید به این شادی‌ها دلخوش باشیم؟

نمی‌دانم چرا درباره فوتبال قهرمانی احساسی مثل بقیه هم‌وطنانم ندارم که از شوق پیروزی بر تیم مراکش پایکوبی کردند. در مقابل، این نوع هیجانات را کاذب اما قابل احترام می‌دانم. یاد مقاله اوایل دهه ۷۰ یکی از فوتبالیست‌های سابق افتادم که سابقه مخالفت سیاسی در رژیم گذشته را داشت. مقاله او در مجله خودش، «آرش»، در خارج کشور چاپ شده بود. در آن مقاله با ارائه آمار، ضمن نقد اقتصاد فوتبال، مقایسه‌ای میان شاخص فقر با تب فوتبال در کشورهای درحال‌توسعه انجام شده بود که جالب بود. برزیل از جمله شواهد مهم مورد استناد این مقاله بود؛ درحالی‌که فوتبال برزیل زبانزد همگان شده بود، آمار کودکان ولگرد در خیابان‌های سائوپائولو به حدود نیم میلیون می‌رسید. با خودم فکر می‌کردم علت چیست؟ چرا مردم برزیل به‌جای این همه هیجانی که برای فوتبال به‌خرج می‌دهند، همت نمی‌کنند تا فقرشان را ریشه‌کن کنند؟ همین‌طور فکر می‌کردم چه ایرادی دارد تب فوتبال موجب فراموشی رنجِ فقر شود، حتی به‌قدر چند روز یا چند هفته و مگر چه اشکالی دارد مردم برزیل غرق در رنج فقر و فساد باشند، اما به فوتبالشان هم دلخوش باشند؟ این فکر متناقض خیلی دوام نیافت چون در آن موقع فوتبال ایران در حد و اندازه‌ای نبود که جهانی شود. اما دیری نپایید که چنین شد و ایران در اواخر دهه ۷۰ شمسی به جام جهانی فوتبال راه یافت و پیروزی بر استرالیا در تهران غوغایی به‌پا کرد. آن شب نگارنده هم که با خودرو در خیابان بودم، میان گروهی از جوان‌ها گرفتار شدم و ماشین‌هایی را که بوق نمی‌زدند، با تکان‌های شدید، راننده و خودرو را با هم به رقص درمی‌آوردند؛ این‌گونه شد که رنو۵ من هم حسابی به وجد و شادمانی درآمد! از آن پس هنوز این دوگانه در ذهنم باقی است و پاسخی که برایش یافته‌ام به نفع فوتبال قهرمانی و آنچه ازسوی خود مردم و جامعه ورزشی و البته دولت، مانند سایر کشورها ترویج می‌شود، نیست. نگارنده نه ضد ورزشم و نه ضد ورزش فوتبال، اما با پدیده‌ای که بر فوتبال بار شده است، موافق نیستم و تصور می‌کنم مانند برزیل دهه ۷۰ شمسی شده‌ایم. شاید ریشه این مسئله را بتوان در توانایی بشر در خلق هیجانات فراطبیعی یافت. لازم است با استناد به یافته‌هایم توضیح مختصری بدهم. ذهن انسان به‌عنوان محصول اراده آزاد، دنیای مستقل و منحصربه‌فرد اوست که امکانات بی‌حدوحصری در اختیارش می‌گذارد؛ تفکر و هنر. انسان به‌کمک سازوکار تفکر قادر به خلق مسئله در ذهن خود و کشف راه‌حل آنهاست. اگر تفکر را بررسی و حل مسئله در ذهن و مستقل از شرایط خارجی بدانیم، انسان تنها حیوان متفکر است. منشأ علم تفکر و قدرت حل مسئله در ذهن است و باید دانست که انسان ازطریق علم بود که محیط اطراف را بهتر شناخت و از تغییر مطلوب آن به‌منظور حل مشکلات خود سود جست. اما علاوه‌بر علم، هنر نیز به‌عنوان محصول فرایند ذهن بشر و در کنار علم و فناوری، همراه او پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشت. درواقع انسان برای انتقال احساسات و افکار خود به دیگران از خلق آثار هنری و ایجاد هیجانات فراطبیعی کمک گرفت تا هیجانات ذهن فردی به ذهن جمعی منتقل شود. البته انسان به‌طور مستقیم قادر به خلق هیجان خاصی در ذهن خود نیست، اما ازطریق خلق محرک‌های ذهنی می‌تواند هیجان مربوطه را غیرمستقیم در ذهن خود برانگیزاند. هیجاناتی که ناشی از خلق محرک‌های طبیعی در ذهن است، در همه انسان‌ها وجود دارد و برای انتقال آنها به استفاده از هنر نیازی نیست. اما انسان قادر به خلق محرک‌های «فوق طبیعی» در ذهن است تا موجب ایجاد و القای هیجانات فوق‌العاده شود؛ چون این محرک‌ها در جهان خارج وجود ندارد، این هیجانات مختص ذهن خالق آنها، یعنی هنرمند است. ازاین‌رو علم و هنر از یک منظر منشأ یکسانی دارند که همان قدرت حل مسئله است. دانشمند از قدرت تفکر برای حل مسئله شناختی و هنرمند برای حل مسئله هیجانی سود می‌برد. نکته مهم این است که انسان می‌تواند با خلق پدیده‌های هیجانی در ذهن خویش به هیجاناتی مستقل از وضعیت موجود نیز دست یابد؛ هیجان در فرد و هنر در اجتماع موتور محرکه رفتار فردی و گروهی و تعیین‌کننده شکل و جهت آن است. حقیقت این است که غالباً رفتار افراد جامعه نه براساس عنصر شناخت، بلکه مبتنی‌بر مؤلفه هیجان است. هنر با برانگیختن نوع خاصی از هیجان، افراد اجتماع را به کنش و واکنش‌هایی بیگانه با واقعیات سوق می‌دهد. خلاقیت هیجانی واجد جنبه‌های مثبت و منفی است. خلاقیت هیجانی‌ای که موجب برانگیختن انسان برای شناخت حقایق شود، آثار مثبت و تعیین‌کننده‌ای در زندگی انسان‌ها دارد. درعین‌حال خلاقیت‌های هیجانی نقش تعیین‌کننده‌ای نیز در انحراف جوامع داشته است، زیرا به نسبتی که نفس انسان به هیجان روی می‌آورد، به همان اندازه از سایر ساحت‌ها دور می‌شود. ازاین‌رو هنرمندان با ارزش‌گذاری (چه مثبت و چه منفی) بر پدیده‌های اجتماعی، احساسات مردمان را برمی‌انگیزانند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST