ایران: حسن صدر حاج سیدجوادی، روزنامه نگاری متعهد به کار و در
عین حال بذله گو و پرطراوت بود. از شنیدن خبر درگذشت او بسیار متأسف شدم. ما سالهای
زیادی را در مؤسسه اطلاعات در کنار هم سپری کردیم. از آن روزها دست کم شصت سال
گذشته و اگر اشتباه نکنم اوایل دهه چهل بود که ما همدیگر را دیدیم. آن زمان که من تازه
از دوره کلاسهای خبرنگاری روزنامه اطلاعات فارغ شده و به تحریریه پیوسته بودم حسن
به همراه برادرش علیاصغر در روزنامه بودند. حسن جوانتر و پرشورتر از برادر دیگرش
بود و آشنایی با هم به همین دلیل او سهل الوصول تر. او خیلی گرم و صمیمی و راحت با
دیگران ارتباط برقرار میکرد و به دیگران نیز این اجازه را میداد.
حاج سیدجوادی از معدود نویسندگان روزنامه اطلاعات بود که
در فاصله سالهای دهه چهل تا پایان دوران فعالیتش یعنی اواسط دهه پنجاه در مسئولیت
و جایگاههای مختلفی خدمت کرد. از جمله بهعنوان مسئول آرشیو مؤسسه «اطلاعات»،
دبیر سرویس فرهنگی و همچنین در جایگاه سردبیر این روزنامه و مجله جوانان و در تمام
اینها واقعاً منشأ اثر خدمات گستردهای بود. دوره سردبیری او در اطلاعات اندک بود
ولی در همان دوران کوتاه سعی کرد نقش مؤثری ایفا کند یا در «مجله جوانان» هم چهرهای
تأثیرگذار بود. «مجله جوانان» وابسته به مؤسسه اطلاعات در سه دوره انتشار یافت.
دوره نخست به سردبیری تورج فرازمند، دوره دوم به سردبیری حسن صدرحاج سیدجوادی و
سومین دوره با سردبیری من منتشر شد و من در تمام این دوران همکاری، مگر خوشرویی و
صحه از او ندیدم. او از نظر شخصیتی خوش خلق وخوش خنده بود و صدای شلیک خندهاش در
تحریریه مشهور بود. از طرفی بسیار خوش قلب بود. خاطرهای دارم که فکر میکنم
بازگویی آن خالی از لطف نباشد. در دورهای که مسئولیت آرشیو مؤسسه را به عهده داشت
به جستوجوی کارمندی برآمد و من جوانی نابینا که به کار نیاز داشت و پدر هم نداشت
به او معرفی کردم. در فضایی که معمولاً سران و رجل سیاسی ارشد از آرشیو مؤسسه
بازدید میکردند حضور فردی از یک چشم نابینا شاید زیاد خوشایند نبود. صدر آن فرد را
بهعنوان کارمند پذیرفت و به کمک هم امکانی فراهم آوردیم تا چشم مصنوعی برای او
تدارک دیده شود و این عارضه رفع شود. همین اتفاق هم افتاد. حسن صدرحاج سیدجوادی تا
اواسط دهه پنجاه تمام دغدغهاش مؤسسه و روزنامه اطلاعات بود و پس از آنکه توانست
امتیاز راهاندازی دانشکدهای در شمیران را بگیرد بخش زیادی از فعالیتشان را در
فضای آموزش و تدریس میگذراند. او برخلاف دیگر اعضای خانوادهاش فردی سیاسی نبود و
بیشتر دغدغه مسائل فرهنگی، تربیتی و آموزشی را داشت و در همه دوران کار و زندگیاش،
از سالهای قبل و بعد از انقلاب بر این مشی حرکت کرد.