شرق: «پیشانینوشتها» مجموعهداستانی
است از علیرضا جوانمرد که در نشر اسم منتشر شده، این مجموعه شامل ۱۸
داستان است همراه با بخشی در آغاز کتاب با عنوان «معرفی کتاب کاملالتعبیر در
تعبیر رؤیا» که با خواندن داستانهای کتاب مشخص میشود چرا چنین بخشی به کتاب
افزوده شده است. در این بخش به خواب پرداخته شده و به عناصری که در تعبیر خواب
جایگاهی نمادین دارند. از منظری میتوان همین بخش را نیز یکی از داستانهای کتاب
به حساب آورد.
داستانهای کتاب حول مضامینی مانند خواب، مرگ و بیماریهای
لاعلاج دور میزنند. مضامینی که حضورشان در بسیاری از داستانها رنگوبویی تلخ به داستان
میدهد اما در این کتاب کاملاً چنین نیست و نویسنده بیشتر با نگاهی معناگرایانه به
این مضامین پرداخته است و گاه با رگهای از طنزی که رنگوبویی فلسفی پیدا میکند.
در این داستانها فراوان به متون مختلف ارجاع داده شده است، از جمله به متون ادبی
و فلسفی. امر غریب از دیگر عناصر داستانهای این کتاب است. به این معنا که گاه از
موقعیتی رئالیستی وارد وضعیتی غریب و خارق عادت میشویم. شاید در مجموع بتوان گفت
تأمل در هستی و نیستی و معنای زندگی و مرگ از جمله دغدغههایی است که در بسیاری از
داستانهای این کتاب با آن مواجهیم و به این باید افزود تأمل در خودِ مفهوم داستان
و هرآنچه به آن مربوط است مثل تخیل و واقعیت و خودِ مفهوم نویسندهبودن.
پایان معجزهآسا، یادش رفته بود خداحافظی کند، ما شبها
با هم میخوابیم، آزمایش اکوی ضربان قلب اکوکاردیوگرافی یا زنگها وقتی به صدا
درمیآیند، مرض قند، مرثیه، سرخط خبرها: روایت مرگ استاد صادقعلی رحیمی، باسمالحق،
خطابهای در باب داستان یا روایتی در باب لذت سقوط آزاد، ذبح، اسم همسرم زهرا، اسم
خواهرم فاطمه، اسم خواهرزادگانم صدیقه و معصومه و نام مادرم کبری است، جز زیبایی
نمیبینم یا مکن ای صبح طلوع، ماجرای عجیب زن غیبگو در قطار مسافربری لوکس سریعالسیر
اکسپرس خواب، مرگ شوخیبردار نیست، آینده زیبای تو، خوابها تعبیر ندارند، چرا
خودکشی نمیکنم؟ و یک پاورقی به نام:
چنین گفت بورخس عنوانهای داستانهای مجموعه «پیشانینوشتها»
است.
آنچه در ادامه میخوانید قسمتی است از داستان «مرض قند»
از این مجموعه: «در زندگی زخمهایی هست که در اعضا و جوارح انسان ظاهر میشود، مثلاً
زخمهای ریزی در میان انگشتهای پا. این زخمها بهتدریج بهبود خواهند یافت، مگر اینکه
در پای کسی که مبتلا به مرض قند است ظاهر شوند. این زخمها بهتدریج، بزرگ و عفونی
میشوند و عموماً منجر به قطع عضو خواهند شد، گاه انگشت پا، گاه از مچ، گاه از
زانو و گاهی از ران. برای همین لازم است بیمارِ مبتلا به دیابت، از کسی بخواهد تا
هرشب جوراب را از پایش بیرون آورده، پاها را در تشت آب ولرم بگذارد. این کار چند
دقیقه باید طول بکشد که وقت خوبی است تا جورابها را با آب ولرم و پودر لباسشویی،
به دقت و آرامی شستوشو دهند. بعد از آنکه جورابها در جای تمیزی آویزان میشوند تا خشک
شوند، بایستی لابهلای انگشتهای مریضِ مبتلا به قند به دقت و آرامی کاویده شود و
اگر زخم ریزی پیدا شد، باید آن را با بتادین شست. در غیر این صورت (نبودن زخم) تنها همان ماساژ
پاها (مخصوصاً کف پا) در آب ولرم کفایت میکند. بیمار مبتلا به قند باید بسیار
مراقب بهوجودآمدن زخمها باشد. ممکن است میخ کوچکی از کفش، پوست تخمهای جامانده
روی فرش و یا حتی گوشه ناخن زخم را در پا ایجاد کند. بیمار مبتلا به قند،
متأسفانه، حساسیتهای عصبی خود را بهتدریج از دست میدهد و ممکن است در هنگام
پیدایش زخم یا بعد از آن ملتفت زخم نشود...»، راوی همینطور پیش میرود و از دیابت
میگوید و بعد ناگهان این بیماری را به مفهومی فلسفی متصل میکند و میگوید: «کییرکگارد،
فیلسوف ایمانگرای دانمارکی، کتابی دارد به نام مرضالموت یا بیماریِ بهسوی مرگ. او مرگ انسان را
جدایی انسان از خودِ خود میداند. بیماری تدریجیای که در طول زمان، انسان از خودِ
خود میسازد. بیماری آرامی که در طول زمان، انسان را از خودِ بودیاش جدا میسازد.
اگرچه من کاملاً به مفهوم مرضالموت از دیدگاه این فیلسوف آشنا هستم، اما گمان میبرم
مرض قند همان مرضالموت است، بیماریای که نمیکشد اما باعث مرگ میشود و تا دم
مرگ همراه بیمار است. این بیماری فرد بیمار را بهتدریج از خودِ خود، خودی که سایهوار
همراه بیمار است، خودی که مایه نفسکشیدن بیمار است، جدا میسازد...».