دکتر یووال نوح هراری (Yuval Noah Harari) فارغالتحصیل دکترای تاریخ از دانشگاه آکسفورد است، در حال حاضر نیز در دانشگاه عبری اورشلیم تاریخ جهان تدریس میکند. او از همگان خواستهای کوچک دارد: «روایتهای زیربنایی جهان را زیر سؤال ببریم.»
تمایز روش هراری در تألیف انسان خردمند با دیگر کتابهایی که در زمینهی تاریخ مختصر بشر نوشته شده در پاسخ به همین پرسشهاست و باز مطرح میکند: رابطهی تاریخ و زیستشناختی چیست؟ آیا عدالتی در تاریخ یافت میشود؟ آیا در طول تاریخ مردمان سعادتمندتر شدند؟ پاسخ به همین پرسشها اثر او را متباین و برجسته کرده است. آثار قبل همواره تلاش کردهاند نسبت به مقام والای بشریت در هستی امانتدار باشند و این هم کاملاً طبیعی است تاریخ را گونهی انسانی نوشته که معتقد است انسان ذاتی یگانه و مقدس دارد و به خود اجازه میدهد به بهرهجویی از طبیعت، حیوانات و حتی انسانهای ضعیفتر دست بزند و به راحتی باعث دگرگونی نظم طبیعت و به هم ریختن تعادل اکوسیستم شود و به سوی نقطهای حرکت کند که هیچکس نمیداند کجاست.
انسان تمام ارکان هستی را که طی میلیونها سال، تکامل یافته بودند، به راحتی اهلی و دگرگون ساخت، در صورتی که تا همین صد هزار سال پیش انسان خردمند هم موجودی ناچیز در میان سایر جانداران بود و در پس برخی تحولات زیستی که جهش ژنتیکی نام گرفت، ایستادن روی دو پا و کشف آتش و ابزار، خود را در رأس هرم جانداران قرار داد و در فرجام به همین خدایی که اکنون نوید زندگی جاوید را میدهد، تبدیل شد.
جدال انسان با طبیعت و خواست اثبات وجودش از دیرباز بر روی دیوار غارها که از سی هزار سال پیش تا امروز به جا مانده را میتوان دید، انسان به عادت همیشگی سعی داشته بگوید: «من اینجا بودم.» اما مهمترین چیز دربارهی انسان اولیه این است که او موجود ناچیزی بوده که تأثیرش بر محیط بیش از گوریل و کرمهای شب تاب نبوده است.
انسان خردمند در شرق آفریقا میزیسته، نئاندرتالها در اروپا و غرب آسیا و انسان راستقامت در شرق آسیا. انسان خردمند که همواره نگران سرنوشت خود بوده، طبق نظریهی جایگزینی یا انسان خردمند اقدام به نسلکشی علیه دیگر گونههای انسانی کرده یا براساس نظریهی آمیزش وقتی انسان خردمند به سرزمین نئاندرتالها وارد شد با آنها آمیزش کرد و این دو جمعیت در هم ادغام شدند. واقعیت دیگری هم وجود دارد و این است که وقتی انسان خردمند به مناطق جدید وارد شد ساکنان بومی منقرض شده بودند.
هراری تاریخ مختصر بشر را با رویکرد به سه انقلابِ شناختی، کشاورزی و علمی واکاوی میکند و از برآیند هر کدام زندگی بشر را در برابر این پرسش قرار میدهد که آیا بشر به سوی رفاه و آرامش یا سعادت حرکت کرد؟
کدام طوفان؟ به راستی کدام طوفان هولناکتر از طوفانی است که انسان خردمند در دنیا به راه انداخت و در میان تمام موجودات عظیمالجثهی تاریخ تنها خود انسان بود که جان سالم به دَر بُرد و البته حیوانات مزرعهای که حکم بردگان پاروزن کشتی نوح را داشتند. بعضی از محققان سعی میکنند گونهی ما را تبرئه کنند و گناه را به گردن تغییرات اقلیمی بیندازند اما قبول اینکه انسان خردمند کاملاً بیگناه بوده یا هست بسیار دشوار است، تاریخ نشان میدهد که انسان خردمند قاتل زنجیرهای اکوسیستمهاست و بیش از هر چیز هم جهان را با زبانِ منحصر به فردش که توان تخیل و ساختن اسطوره و امپراطوری دارد به تسخیر درآورد و به این ترتیب «انقلاب شناختی» که ظهور زبانِ بیانِ تخیلات و آغار تاریخ بود به دست آمد.
تنوع بیاندازهی واقعیتهای خیالیای که انسان خردمند خلق کرد و تنوع الگوهای رفتاری حاصل از آنها عناصر اصلی آن چیزی است که فرهنگ مینامیم، هنگامی که فرهنگها پدید آمدند هرگز از تغییر و تحول بازنایستادند و این دگرگونیهای توقفناپذیر همان چیزی است که آن را تاریخ مینامیم.
محققان زمانی اعلام کردند که «انقلاب کشاورزی» برای بشر جهش بزرگی به پیش بود، آنها از داستان پیشرفتی سخن میگفتند که با قدرت مغز بشر تحقق یافت اما این داستان خیالبافی است. انسان شکارگر ـ خوراکجو اوقات خود را به نحو فعالتر و متنوعتری میگذراند و کمتر در معرض خطر گرسنگی و بیماری بود. انقلاب کشاورزی غذای در دسترس بشر را بیشتر کرد اما این مترادف با غذای بهتر و اوقات فراغت بیشتر نبود، در عوض تبدیل به انفجارهای جمعیتی و تافتههای جدابافته و نازپرورده شد. عبارت کتاب بسیار خوب بیان میکند: «این ما نبودیم که گندم را اهلی کردیم، گندم بود که ما را رام و یکجانشین کرد.»
انقلاب کشاورزی یکی از بحثبرانگیزترین وقایع تاریخ است، بعضی طرفداران دو آتشه آن ادعا میکنند که این انقلاب بشر را در مسیر رفاه و ترقی قرار داد دیگران آن را منجر به تباهی بشر میدانند و معتقدند نقطهی عطف سرنوشتسازی بود که باعث شد انسان خردمند همزیستی صمیمانه خود با طبیعت را رها کند و به سوی حرص و ازخود بیگانگی بشتابد. در واقع پیشرفت بشر به قدری خوب نبوده که بتوان با خوشبینی صرف به آن نگاه کرد.
در پانصد سال اخیر رشد شگفتانگیز و بیسابقهی توانایی بشر را شاهد بودیم، آن روند تاریخی که منجر به ماجرای آلاموگوردو (نخستین بمب اتم که در آمریکا ساخته و در سال ۱۹۴۵ آزمایش شد.) و سفر به ماه شد به «انقلاب علمی» شهرت یافت. انسان در طی این انقلاب با تشخیص منابع برای تحقیقات علمی تواناییهای خارقالعاده جدیدی به دست آورد.
انسانها حداقل از زمان انقلاب شناختی در پی فهم جهان بودهاند. نیاکان ما زبان و توان و کوشش عظیمی را صرف کشف قوانین حاکم بر جهان طبیعت کردهاند. انقلاب علمی انقلابی در دانش نبوده است؛ بلکه بیش از هر چیز انقلاب در نادانی بوده است. کشف بزرگی که انقلاب علمی را به راه انداخت فهم این بود که انسان پاسخ مهمترین سؤالات خود را نمیداند.
موج اول انقراضها که با پراکنده شدن خوراکجویان همراه شد، انقراض موج دوم را در پی داشت که به دنبال پراکنده شدن کشاورزان رخ داد، و این همراهیها چشمانداز مهمی را دربارهی انقراض موج سوم پیش روی ما میگشاید که محصول فعالیتهای صنعتی امروز است، شاید اگر انسانهای بیشتری از انقراضهای موج اول و موج دوم آگاهی داشتند به موج سومی که اکنون خود بخشی از آن هستند کمتر بیاعتنا بودند.
کتاب «انسان خردمند» از سوی انتشارات «نشر نو» در نهایت پاکیزگی و آراستگی در سال ۱۳۹۶ منتشر شد و با استقبال خوانندهی ایرانی اکنون به هشتمین چاپ رسیده است. نیک گرگین کتاب را ترجمه کرده است که بسیار پسندیده و دقیق است و عاری از حتی یک جملهی پیچیده و شلخته است. بیشک یکی دیگر از وجوه امتیاز و الویت این کتاب بر همالان خود زبان بیرنج و روان مؤلف است، زبانِ یک تاریخنگار.
کتاب در ۶۲۱ صفحه و چهار بخش تنظیم شده که با مقدمهی مترجم و معرفی مؤلف آغاز میشود. گاهشماریِ مختصر از، سیزده و نیم میلیون سال پیش تا آینده، در ابتدا چشمانداز خوبی برای ورود به کتاب به خواننده میدهد.