کد مطلب: ۱۳۰۲۳
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷

وحدت در عین تفاوت

زهرا هدایتی

 از اواسط قرن نوزده موسیقی هر کشوری با تأکید بر مشخصات ملی تبدیل به ایدئولوژی  سیاسی آن کشور شده است و معرف آن ملت و در همه‌جا ملیت آن قوم را تائید می‌کند ... اما موسیقی بیشتر از هر رسانه هنری دیگری تناقضات نهفته در مفهوم ملیت را نیز  نشان می‌دهد. (تئودور آدورنو)

 

این نوشته سعی دارد با نگاه به آثار و اندیشه‌های پل گیل‌روی (Paul Gilroy)   متفکر سیاه‌پوست و استاد ادبیات آمریکا و انگلیس در کینگز کالج لندن، به‌خصوص به کتاب «آتلانتیک سیاه: مدرنیته و آگاهی دوگانه» نگاه انتقادی او به مقوله ملی‌گرایی را توضیح دهد و درعین‌حال نقد وی به نگاه پلورالیستی به مسئله هویت را نیز تبیین نماید. مفهوم «آتلانتیک سیاه» که شاخصه اصلی تفکر گیل‌روی است برون‌رفتی است از معضل دوقطبی ملی‌گرایی و پلورالیسم. آتلانتیک سیاه روشنگر بحث در مورد هویت در دنیای مدرن است و به کمک آن می‌توان به چشم‌اندازی ترافرهنگی و بین فرهنگی دست‌یافت. نظریه گیل‌روی نه‌تنها باعث وحدت سیاه‌پوستان بلکه تمامی ستم دیدگان در سراسر جهان خواهد شد.

در تاریخ نظریات معاصر دو نظریه مجزا و درعین‌حال مرتبط به هم درباره هویت سیاه‌پوستان وجود دارد که یکی از آن‌ها ذات‌گراست و دیگری پلورالیستی که با تأثیر از پست‌مدرنیسم به وجود آمده است. نظریه اصالت گرا در فرهنگ سیاه‌پوستان پیوندی با مسئله پان‌آفریقاییسم و آفریقا محوری دارد. به نظر گیل‌روی آفریقا محوری تنها واکنشی دفاعی است در مقابل سلطه‌جویی و برتری‌طلبی سفیدپوستان. جستجوی سنت در حقیقت جوابی است به جهان پسا -معاصر که بی‌ثباتی مشخصه اصلی آن است. سیاه‌پوستان این ذات‌گرایی را از استعمارگران خود وام گرفته‌اند و همان منطق مخالفان خود یعنی جناح راست نژادپرست را به کار می‌برند. این ذات‌گرایی در حقیقت شکافی در درون اجتماع سیاه‌پوستان را نشان می‌دهد چراکه این نظریه هنرمند و روشنفکر سیاه را رهبر جامعه می‌داند و این روشنفکران هستند که موضعی نژادپرستانه اتخاذ کرده‌اند تا تضاد در موقعیت خود را بپوشانند. ذات‌گرایی در حقیقت نئوناسیونالیسمی است که فقط نیازها و امیال همین روشنفکران را در برمی‌گیرد وسعی در این دارد که شکاف بین طبقه روشنفکر و طبقه فقیر جامعه سیاه‌پوست را بپوشاند و تصویر مثبت و یکدستی از آفریقا ارائه دهد.

شاید ریشه این اصالت‌گرایی به تأثیر رمانتیسیسم و ناسیونالیسم اروپایی بر روشنفکران آمریکایی آفریقایی‌تبار در اوایل و اواسط قرن نوزده برگردد؛ اما به نظر گیل‌روی این سیاستی آزادی‌بخش برای سیاه‌پوست نخواهد بود. فرهنگ التقاطی سیاهان را نمی‌توان با واحد ملت -دولت سنجید چراکه عملکرد دولت-ملت همیشه با حاشیه‌سازی و تفاوت همراه بوده است. آفریقامحوری در زمینه تعریف سنت مشکلاتی دارد. از جمله مهم‌ترین مشکلات آن‌که گیل‌روی در کتاب مدرنیته و آگاهی دوگانه به آن‌ها اشاره می‌کند اول این است که همان‌طور که گفته شد آفریقا‌محوری موضعی دفاعی است و بعد اینکه آفریقا محوری سعی در از بین بردن خاطره برده‌داری دارد تا این لکه ننگ را از دامان آفریقا پاک کند و تصویر مثبتی از آفریقا را جایگزین آن کند. گیل‌روی معتقد است که با این کار تجربه سیاه اسارت و بردگی سیاهان فراموش می‌شود. مشکل دیگر آفریقامحوری این است که سنتی را مطرح می‌کند که تکراری بدون تفاوت است در حالی که گیل‌روی سنت را به عنوان محرکی به سمت نوآوری و تغییر می‌داند. گیل‌روی در عوض این ادعاهای ناسیونالیستی سیاستی جهانی را مطرح می‌کند که مبارزات ضد نژاد پرستی و ضد امپریالیستی را در بر می‌گیرد.

قطب دیگر نظریه فرهنگی سیاه‌پوستان پلورالیسم پست مدرنیستی است که سیاه بودن را به عنوان نشانه‌ای باز در نظر می‌گیرد و آن را بر ساختی زبانی و اجتماعی می‌داند؛ بنابراین در این نظریه اجتماع واحدی از سیاهان وجود ندارد. جنسیت، سن، قومیت، اقتصاد و آگاهی سیاسی این اجتماع را از درون شکاف داده است. این موضع در برخورد با قدرت‌های نژادپرست که هنوز هم در جهان معاصر حضور دارند عملکردی ضعیف دارد. به نظر گیل‌روی یافتن شباهت‌ها به اندازه تفاوت‌ها اهمیت دارد و شناخت این شباهت می‌تواند به سیاه‌پوستان کمک کند تا در مقابل قدرت‌های نژاد پرست از خود مقاومت نشان دهند. گیل‌روی سعی بر این دارد که سیاه‌پوستان پراکنده در دنیای معاصر را به هم پیوند دهد بدون آنکه در دام ذات‌گرایی آفریقا محوری بیفتد. در کتاب مدرنیته و آگاهی دوگانه گیل‌روی مفهوم آتلانتیک سیاه را مطرح می‌کند که به جای تأکید بر مسئله ریشه به شکل گیری هویت از طریق جا به جایی و سفر می‌پردازد. او به داد و ستد فرهنگی میان سیاه‌پوستانی که بین آفریقا و جزایر کاراییب و بریتانیا مدام در سفر بوده‌اند اشاره می‌کند. در بخشی از کتاب زندگی و افکار متفکران سیاه‌پوست در قرن نوزده و بیست رابررسی می‌کند تا نقش آن‌ها را در پیشرفت مدرنیته غربی نشان دهد. تمامی این نویسندگان، هنرمندان و فعالان سیاسی تمایلی برای درنوردیدن مرزهای ملیتی و هویت‌های ملی داشتند. این تجربه ارتباط آن‌ها را با سرزمین مادری‌شان دچار تحول کرده است. در قرن نوزده و بیست برده‌داران برده‌های سیاه را توسط کشتی از آفریقا به آمریکا و جزایر کارائیب منتقل می‌کردند و همین بردگان در دهه پنجاه برای کار به بریتانیا مهاجرت کردند. گیل‌روی برای توضیح مفهوم ترا فرهنگ از تصویر کشتی استفاده می‌کند. کشتی فضای لیمینالی است که هم به تاریخ ظلم و ستم به سیاه‌پوستان و هم به داد و ستد فرهنگی اشاره می‌کند و ارتباط برده‌داری با صنعتی سازی و مدرنیزاسیون را نشان می‌دهد. این نقل و انتقالات باعث شد که بین سیاه‌پوستان برده و سفید پوستان آزاد داد و ستد فرهنگی ایجاد شود. گیل‌روی معتقد است که نقش سیاه‌پوستان در پیشرفت مدرنیته نادیده گرفته شده است.

سختی تجربه سیاه‌پوستان برده، آن‌ها را تبدیل به نخستین انسان‌های مدرن می‌کند و مدت‌ها قبل از آنکه بحران هویتی سفید پوستان اروپایی را در گیر کند این سیاه‌پوستان بودند که با آنچه دو بوآ خودآگاهی دوگانه می‌نامد این بحران هویتی را تجربه کرده بودند. به نظر گیل‌روی آنچه برای جهان اولی‌ها نو و تازه است برای مظلومان تاریخ تازه نیست. این آگاهی که ریچارد رایت آن را ابژکتیویته دهشتناک می‌نامد از این مسئله نشات می‌گیرد که سیاه‌پوستان هم درون حوزه‌های تعریف شده غربی هستند و هم در خارج آن. این آگاهی به سیاه‌پوستان کمک می‌کند که بر ضد نژادپرستی مبارزه کنند. حرکت بین این دو آگاهی نوعی مقاومت سیاسی است.

اما برای گیل‌روی این هویت ترا فرهنگی پایان کار نیست. نباید فراموش کرد که قدرت‌های نژادپرست هنوز در جهان وجود دارند و سیاهان هنوز به سیاست‌های مقاومتی نیاز دارند. گیل‌روی این وحدت در عین تفاوت را در این مسئله می‌بیند که مهاجران در یک مکان می‌توانند از ایده‌های مهاجران دیگر در زمان‌ها و مکان‌های مختلف استفاده کنند تا برضد گفتمان‌های نژاد پرستانه مبارزه کنند. مثالی که گیل‌روی برای نشان دادن این مسئله می زند موسیقی پاپ سیاه‌پوستان است. موسیقی برای بردگان سیاه‌پوست راهی بوده برای مقاومت در برابر نژاد پرستی. به دلیل محدودیتی که برای سیاه‌پوستان برده در زمینه سواد آموزی وجود داشت آن‌ها به موسیقی برای بیان درد و رنج خود روی آوردند. موسیقی و رقص در فرهنگ سیاه‌پوستان وسیله‌ای بوده برای تبادل اطلاعات و شکل گیری آگاهی سیاسی. گیل‌روی به موفقیت آهنگ «من بسیار افتخار می‌کنم» اشاره می‌کند که ابتدا توسط یک گروه سه نفره در شیکاگو در دهه شصت اجرا شد. در بریتانیا در دهه نود نسخه جدیدی از این آهنگ در لیست آهنگ‌های رگی (Regaee) با عنوان جدید «به افتخار ماندلا» تولید شد. این مثالی است که آفریقا، آمریکا، اروپا و جزایر کاراییب راگرد هم می‌آورد. بازماندگان سیاهپوست جزایر کاراییب و آفریقا این آهنگ را در بریتانیا از ماده خامی که از سیاه‌پوستان شیکاگو وام گرفته بودند تولید کردند اما این آهنگ از فیلتر احساسات جاماییکایی (موسیقی رگی) عبور کرده است تا درستایش قهرمان سیاه‌پوستی باشد که اهمیت جهانی دارد.

تغییر مداوم این آهنگ توسط سیاه‌پوستان در مکان‌های مختلف این مسئله را نشان می‌دهد که هویت آن‌ها در هر محلی متفاوت است و این هویت شکل پیوسته‌ای ندارد. گیل‌روی ایده یک اجتماع سیاه ترافرهنگی منفرد را رد می‌کند و بر روش‌های محلی و غیر قابل پیش بینی برای به کار گیری منابع فرهنگی به روش‌های جدید تأکید دارد. بنابر این اگر چه تمامی سیاه‌پوستان در سراسر آتلانتیک به هم پیوسته‌اند هر اجتماعی خصوصیات خاص خودش را دارد و ترکیبات جدیدی از منابع در اختیار خود به وجود می‌آورد گیل‌روی موسیقی را به عنوان همسانی در حال تغییر می‌داند نه همسانی بدون تغییر. موسیقی سیاه‌پوستان مدلی را فراهم می‌کند که در آن هویت نه به عنوان امری ذاتی و نه به عنوان برساختی اجتماعی مطرح می‌شود. یکی از مشخصه‌های اصلی این نوع موسیقی مونتاژ است. این نوع موسیقی بااستفاده از آلات موسیقی آکوستیک و الکتریکی با ترکیب دیجیتال صداها و فریادها و تکه‌هایی از آهنگ‌های قبلی ساخته می‌شود.

بنابراین حافظه تاریخی در اشکال فرهنگی معاصر مانند موسیقی و رمان حفظ شده و این حافظه تاریخی توسعه تمدن ساز مدرنیته را زیر سؤال می‌برد. روایت‌های تبعید و سفر و همچنین عناصر خاصی از اجرای موسیقی گروه سیاه‌پوستان را به نقاط مشترک در تاریخ و حافظه اجتماعی رهنمون می‌شود. این موسیقی فرهنگ و فضای جمعی دیگری در کنار فرهنگ جمعی غالب ایجاد می‌کند که بر ضد آن حرکت می‌کند. این سنت غیر سنتی گفتمان مدرنیته و مدرنیسم را تغییر می‌دهد و اشکال دیگری از زمانمندی و جهان سازی به وجود می‌آورد. این موسیقی در سطح زبانی با فریادهایی که واژگان را تغییر می‌دهد و به‌خصوص در سطح غیرزبانی به امر والای بردگان اشاره دارد به تکراری تکرار نشدنی به بازنمایی آنچه که به بازنمایی درنمی‌آید. این سیاست ورای مدرنیته حرکت می‌کند و گذشته‌ای ضد مدرن و آینده‌ای پست‌مدرن را می‌سازد. گیل‌روی معتقد است که این موسیقی را نباید فقط به ویژگی‌های ادبی و ژانری خلاصه کرد بلکه این یک گفتمان فلسفی است که جدایی اخلاق، زیباشناسی، فرهنگ و سیاست را رد می‌کند. اکنون به پایان فلسفه عملی رسیده‌ایم که بهترین زندگی برای فرد و بهترین نظم سیاسی و اجتماعی برای جامعه را زندگی و نظم عقلانی می‌دانست اما از آنجا که برده‌داری با تمدن عقلانی غرب عجین شده است دیگر چنین ادعایی صحت ندارد. خاطره اسارت و بردگی به‌عنوان منبع فکری به آن‌ها کمک می‌کند تا جواب‌های جدید برای جستجوی خود بیابند. سیاه‌پوستان به وحدت اخلاق و سیاست رسیدند علیرغم اینکه مدرنیته اصرار داشت که بگوید خوب، زیبا و حقیقی ریشه‌های مختلفی دارند.

 

کلید واژه ها: پل گیل‌روی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST