شهرآرا: «تاریخ طبری» برای افرادی که در حوزه تاریخ ایران و اسلام فعالیت و پژوهش میکنند اثری ویژه و مرجعی درخور اعتناست، کتابی در ۱۶ جلد که روایتهایی از زمان خلقت آدم تا سال ۳۰۲ هجری قمری را در بر میگیرد.
این اثر نوشته تاریخنگار ایرانی سده سوم، محمد بن جریر طبری (۳۱۰-۲۲۴ ه.ق)،
است که آن را به زبان عربی نوشته است. بعدها در سدهچهارم قمری، ابوعلی محمدبنمحمد
بلعمی این کتاب بسیار پرحجم را خلاصه و به فارسی ترجمه کرد که با عنوان «تاریخ
بلعمی» با نثری خوشخوان در اختیار ماست.
به مناسبت سالروز درگذشت محمدبن جریر طبری، مورخ، فیلسوف و مفسر
ایرانی قرآن، با دکتر مصطفی گوهری، استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشکده
الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، درباره تاریخ طبری گفتوگو کردیم.
دیدگاههای
کلامی طبری تا چه اندازه بر نوشتن، «تاریخ طبری»، اثر گذاشته است؟
در قدیم، بیشتر مورخان متکلم و محدث و به عبارتی عالم دینی بودند. به همین
دلیل، خواسته یا ناخواسته وجه کلامیشان در تألیفاتشان اثرگذار بوده است. طبری هم
از جمله همینهاست. او فقط مورخ نیست. فقیه نیز هست. حتی در بین اهلسنت، صاحب
مذهب فقهی طبری بوده است (که البته به مرور زمان از بین میرود) و در موارد متعددی
از کتابش، میتوان دیدگاه کلامی او را دید.
یعنی در
تاریخ طبری به صورت آشکار مذهب و نگاه دینی مورخ را میتوان پیدا کرد؟
بله، مثلاً شما اخبار انتخاب ابوبکر را که در تاریخ طبری مطالعه کنید،
نگاه شیعیان را در آن نمیبینید در حالیکه وقتی «تاریخ یعقوبی» یا «تاریخ مسعودی»
را میخوانید، میفهمید نویسنده شیعه است، البته نه اینکه بیاید بگوید امام علی(ع)
بحق بوده است، بلکه گزارشهایی از تاریخ را میآورد که در اخبار کتابهای دیگر
نیست. نقطه مقابلش را هم میتوان گفت؛ یعنی بین اهل سنت مورخانی داریم که گزارشهایی
نوشتهاند که دیدگاه شیعیان را تأیید میکند، مثل بلاذری در «انسابالاشراف».
طبری در
نوشتن تاریخش، چقدر به منابع دسترسی داشته است و اثر او از چه اعتبار اسنادیای
برخوردار است؟
آنچه در تاریخ سدههای اول و دوم (بهویژه صد سال اول) منتقل میشده
از روایتهای شفاهی بوده است؛ یعنی گزارش مکتوب نداریم. مثلاً ماجرای شهادت امامحسین(ع)
تقریباً دونسل بعد از شهادت ایشان به صورت مکتوب درآمد که یک علتش کاملنبودن خط
بوده است. اصلاً روایت شفاهی به روایت مکتوب ترجیح داشته است؛ یعنی اگر شما روایت
مکتوبی داشتید، اعتبارش کمتر از این بود که بگویید این را از فلان استاد شنیدم.
برهمین اساس، منابع طبری هم دو دسته میشوند: برخی از آنها مکتوب و بخشی نیز
روایی هستند. البته در دوره طبری که تقریباً ۳۰۰ سال از عمر اسلام گذشته بود، بخش زیادی از
این منابع شفاهی به صورت مکتوب درآمده بودند؛ یعنی منابع آنچه طبری از واقدی و
دیگران نقل میکند مکتوب هستند اما در همین دوره، مثلاً بخاری را داریم که روایت کاملاً
شفاهی دارد و به روایت مکتوب اهمیت نمیدهد.
اعتبار
وقایع کهن، مانند تاریخی که از زمان خلقت آدم نقل کرده است، چگونه است؟
در گزارشهایی که نقل میکند رویدادها هرچه به زمان حیات خودش نزدیکتر
باشند طبیعتاً اعتبار بیشتری دارند زیرا آنها را یا به چشم دیده یا از افرادی که
معتمدش بودهاند شنیده است. وقایعی که مربوط به زمان خلقت آدم است اعتبار چندانی
ندارند.
حساسیتبرانگیزترین
بخش عقیدتی تاریخ طبری کدام قسمت آن است؟
طبیعتاً برای ما شیعیان، قسمتهایی که مربوط به سه امام اولمان است،
یعنی امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع). روی هریک از این بخشها میتوان دست
گذاشت و دربارهاش بحث کرد. بسیاری از دیدگاههایی که برخی مورخان مثل طبری و
یعقوبی و مسعودی ارائه میکنند نه مورد پذیرش متکلمان و محدثان شیعه است و نه مورد
تأیید محدثان و متکلمان اهل سنت. دلیلش این است که محدثان اهلسنت اولاً شیوه
روایت و اسناددهی و منابع مورخان را قبول ندارند و میگویند اینها در نقل سندها
کمی تساهل داشته و اهمال میکردهاند. دیگر این است که مورخان سنی حرفهایی نقل میکردهاند
که از نظر اعتقادی و کلامی مورد تأیید محدثان اهل سنت نبوده است. در مذهب شیعه هم
حدیث و کلام چیزهایی درباره اهلبیت(ع) یا پیغمبر(ص) میگفتهاند که با آنچه
مورخانی چون طبری یا حتی مورخان شیعه مثل یعقوبی و مسعودی نقل کردهاند متفاوت است.
به همین علت، اخباریها از هر دو طرف مطرود بودند، از جمله همین طبری، ولی آثار
آنان در طول زمان، به علت انصاف و تعهدی که در کارشان داشتند، باقی مانده است و
اکنون که به این آثار مراجعه میکنیم، میبینیم آنطور که این دو گروه فکر میکنند
نیست. بعد از هزار سال، آثار آنان درخور اعتناست و هنوز کهنه نشده است.
در ترجمه
بلعمی، کتاب فقط خلاصه شده یا تغییراتی هم در آن اعمال شده است؟
همه محققان اشاره کردهاند که تغییرات بلعمی خیلی زیاد است. البته جهت
خاصی نداشته و میخواسته است نسخهای جدید و شستهرفته از کتاب بدهد. چون طبری محدث
بوده، روایتها را با سلسله سندشان نقل کرده است که باعث قوت کارش است. بلعمی احتمالاً
فکر کرده است این اسامی برای فارسیزبانان که این اشخاص را اصلاً نمیشناسند اهمیت
ندارد. به همین علت، این سلسله اسناد را حذف کرده که باعث شده است حجم کتاب خیلی
کمتر شود. یک تفاوت دیگر «تاریخ بلعمی»
و «تاریخ طبری» این است که کتاب طبری در نقل یک روایت، لزوماً تمام
واقعه را توضیح نمیدهد اما بلعمی آن را با روایتهایی
از کتابهای دیگر تکمیل میکند تا شما گزارشی منسجم از واقعه را
ببینید. به نظر من، «تاریخ بلعمی» را میشود روایتی ایرانی از تاریخ طبری دانست.
بلعمی بحثهای یک مورخ سنی ساکن در محیطی عربنشین را ایرانی کرده و آن را با قلم
و نثری نوشته است که نمونه است و حتی میتواند نثری معیار برای شناخت زبان فارسی باشد.
«تاریخ
طبری» در دوره حاضر چه جایگاهی در میان تاریخپژوهان و فضای دانشگاهی دارد؟
منبع دست اول ما در حوزه تاریخ همین کتاب است. با اینکه قبل از آن هم آثاری
نوشته شده است که هنوز باقی است، دیگر کتابهای تاریخی جامعیت طبری را ندارند؛
یعنی وقتی این کتاب را میخوانید، دیگر مجبور نیستید به ۱۰ کتاب دیگر هم مراجعه کنید.
«تاریخ طبری» هنوز که هنوز است برای مورخان و در فضای دانشگاهی منبعی
درجهیک است و هیچوقت منبع دیگری جای آن را نگرفته است، اما در خارج از فضای
دانشگاه در ایران، متکلمان و محدثان به دلیل شیعه نبودن طبری چندان به سراغ کتاب
او نمیروند. اهل سنت هم او را اخباری میدانند، نه متکلم. از این رو، اثرش را
درخور اعتنا نمیشمارند.