نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۱۹ تیر به بررسی کتاب «تمهیداتی بر نظریه زبان» اختصاص داشت و با حضور محمدامین شاکری، دکتر احمد پاکتچی، دکتر حمیدرضا شعیری برگزار شد. در این نشست به برگردانهای واژگان تخصصی، اهمیت و جایگاه یلمزلف در سیر فراگردی نشانهشناسی و روابط بینامتنیای پرداخته شد که منجر به شکلگیری نظریهی او شدند.
گلوسمشناسی بهمثابه علم
محمدامین شاکری با بیان اینکه، لویی یلمزلف، زبانشناس فقید دانمارکی، از مؤسسان حلقهی کپنهاگ و مبدع نظریهی شالودهای گلوسمشناسی است، اظهار داشت: یلمزلف در میان مخاطبان فارسیزبان چندان شناخته نشده است، گرچه نظریهی او بیش از نظریهی زبانی مکتب پراگ مطرح بوده و زمینهی ظهور اندیشههای بنیادین مکتب پاریس یا اندیشمندانی چون امبرتو اکو و رولان بارت است.
او ادامه داد: یلمزلف برخلاف دیگران، بهدنبال تصحیح ایدههای سوسور یا یافتن راهی برای عبور از آنها نبود. او ایدههای سوسور را محور کار خود قرار داده، رادیکالیزهشان کرده و از دل آنها پارادایمی بیرون میکشد که میتواند بدیلی برای غالب ساحتهای اندیشگانی معرفتی شود. کار او در واقع، ایجاد معرفتشناسی زبانبنیادی است که امکانات جدیدی را برای تمام علوم به ارمغان میآورد. از اینرو، صرفاً نظریهای زبانی نیست، بلکه علمی عمومی پیش نهاده است. به همین علت، سمیر بدیر بر این باور است که کل نشانهشناسی بهعنوان علم، چنانکه معمولاً گفته میشود مدیون سوسور یا پرس نیست، بلکه مدیون تلاشهای معرفتشناختی یلمزلف است که بهدنبال علم عمومی گلوسمشناسی است.
او در ادامه درونماندگاری و کلنگری را دو عنصر اساسی و هموابسته در نظریهی یلمزلف خواند. این ایده را در سیر نظریهی یلمزلف پیشبرنده دانست که افزون بر آنکه دانش زبان بایستی بر رویکردی درونماندگار استوار شود، دستیابی به دانش درونماندگار نیز از دل زبان میگذرد، و در خصوص جایگاه این کتاب اظهار داشت: یلمزلف در ابتدا این کتاب را به زبان دانمارکی و به نیت عمومیسازی رویکرد خودش نوشت. با این حال، ایجاز و سختیابی کتاب باعث شد تا هجده سال بعد که نسخهی بازبینیشدهی اثر را در اختیار مترجم انگلیسی گذاشت، تنها مرجع این نظریه و کسی که روی آن کار میکرد، خودش باشد. انتشار این نسخه باعث شد نظریهی گلوسمشناسی در سطح جهانی گسترده شود و مورد توجه قرار گیرد. البته مشخصاً مخاطبان آن فیلسوفان و نظریهپردازان باقی ماندند و فانتزی عمومیسازی مدنظر یلمزلف هرگز محقق نشد.
او سپس با ارائهی توضیحی از ساختار کتاب، به این نکته اشاره کرد که یلمزف نظام تعاریفی ۱۰۸ مفهومی را برمیسازد که بهصورت سلسلهمراتبی براساس هم تعریف شده و تعین یافتهاند، و دربارهی برخی ایده و مفاهیم کتاب توضیح داد: نظریه برای درونماندگار بودن باید از شر اصول موضوعه و بدیهیات خلاص شود. نظریه محصول نظرگاهی پیشنهادی و صرفاً بر خود استوار است. در همین راستا، یلمزلف اصل راهنمایی تحت عنوان «اصل تجربی» را معرفی میکند که تنها معیار نظریه محسوب میشود: «توصیف باید، به ترتیب اولویت، خودسازگار باشد، جامعیت داشته باشد، تا جای ممکن ساده باشد.»
شاکری اذعان به تمایز میان فرایند و نظام را لازمهی پرداختن به متن دانست و اظهار داشت: در این دیدگاه ابژهی تحلیل در گلوسمشناسی، چیزی جز محل تلاقی رشتههای وابستگی نیست. ابژهها صرفاً براساس روابطشان با یکدیگر تعریف میشوند. این روابط یا وابستگیها در گلوسمشناسی شکلی خاص و شبهریاضیاتی به خود گرفته و نام «نقش» میگیرند. برخلاف نظریهپردازان پراگ که تنها شکل بنیادین روابط بین نشانههای زبانی را تقابل دوسویه قلمداد میکنند، یلمزلف روابطِ کمینه را به سه قسم تقسیم میکند: نقش یکسویه یا گمارش، نقش دوسویه یا همبستگی، نقش بیسویه یا همارش. همچنین اینها براساس فرایندی یا نظامی بودنشان، اسامی مختلفی به خود میگیرند. نکتهی مهم در اینجا این است که تحلیل هر گونه فرایند یا نظامی صرفاً بر پایهی این نقشها و از جنس آنها است.
تفکر ژرمنی در گلوسمشناسی
احمد پاکتچی،نشانهشناس و زبانشناس، ضمن ارائهی توضیحاتی در خصوص نویساگردانی عنوان نویسنده و برگردان عنوان اثر از دانمارکی به انگلیسی، «یلمسلو» را بهجای یلمزلف و «زیرساختهای نظریهی زبان» را بهجای تمهیداتی بر نظریهی زبان برتری داده، با تمرکز بر مبنای فلسفی کتاب اظهار داشت: آنچه در متن و در نقدهای نوشته شده بر آن بازتاب یافته، اپیستمولوژیک بودن کتاب است. نگاه فلسفی نویسنده در این کتاب، بحثی عام است. با ذرهبین گذاشتن بر آن خواهم گفت که همهی فلسفه اینچنین نیست؛ مثلاً میشد دربارهی زبان نگاهی انتولوژیک نیز داشت. بسیاری افراد در حوزهی سمنتیک یا دیگر حوزههای زبانی نگاه وجودشناسانه دارند. وجه بارز در کار یلمسلو این است که بهعنوان معرفتشناسی زبانشناس مطرح است. دقیقتر اینکه، اگر به دو حوزهی معرفتشناسی زبانشناسی و زبانشناسی قائل باشیم، یلمسلو در وسط این دو حوزه قرار گرفته و کوشیده نقش عامل انتقالی را میان این دو بازی کند.
او ضمن بیان اختلاف مهمی که در نگرش به زبانشناسی بهمنزلهی علم یا حوزهی مطالعاتی وجود دارد، اظهار داشت: میان حوزهی ژرمنی و رومنی در این باره تفاوتی وجود دارد. در حوزهی رومن و آنگلوساکسون به زبانشناسی بهمنزلهی حوزهای مطالعاتی نگاه میشود، در حالیکه نگاه ژرمن آن را دانش میبیند. نگاه یلمسلو، متناسب با خاستگاه دانمارکی او، ژرمنی است و به زبانشناسی به مثابه علم مینگرد. این نقطهی شروع معرفتشناسی یلمسلو است.
پاکتچی یکسوم ابتدایی کتاب را متمرکز بر مبنای فلسفی نظریهی زبان دانست و توضیح داد که یلمسلو زبان را بهمثابه سیستمی از نشانهها گرفته و بر غیرسیستماتیک بودن نظریههای دیگر خرده میگیرد. از اینرو، درک سیستم نزد او در فهم نظریهاش کلیدی است. همچنین حلقهی اتصال میان علم و ارزیابی دادههای آن را متد عنوان کرد و پرداختن یلمسلو به تعریف و سیستم تعاریف، تحلیل بهمثابه متدی کلیدی، اصول تحلیل و فرم تحلیل را نشانهای از اهمیت بالای متد نزد او دانست. سپس با تمرکز بر افکار کلیدی در اندیشهی یلمسلو اظهار داشت: نظریهپردازان مکتب کپنهاگ در برخی دیدگاههای علمی مشترکاند، از مهمترین آنها این است که زبان برابر است با میراث بهعلاوهی سیستم. این به بحثهای امروز دربارهی فرهنگ و اذعان به آنکه فرهنگ جنبهی حافظگی و خلاقیت دارد، نزدیک است. یلمسلو نیز در چارچوب همین نگاه کپنهاگی عمل کرده است.
او اظهار داشت: در نگاهی تبارشناسانه به کتاب یلمسلو، حذف بروندال ناممکن است. در بسیاری مواقع، یلمسلو افکار بروندال را ادامه داده است. باید توجه داشت که نسخهی دانمارکی این کتاب، یک سال پس از مرگ بروندال به چاپ رسیده است. ارتباط میان زبان و واقعیتهای غیرزبانی، یکی از مهمترین اصلهایی بود که بروندال در پیشان بود. این در حالی است که سوسور کل جهان را حذف میکرد و فقط زبان را در نظر داشت. این مسئله نزد یلمسلو در قالب رابطهی زبان و فرهنگ بازتاب یافته است. او در بحث پیرامون مسئلهی نوآوری در زبان، فرهنگ را زمینه معرفی میکند.
او در تشریح نقدهای یلمسلو به سوسور اظهار داشت: نگاه سوسور به لانگ و پارول قائل است که در آن لانگ پدیدهای از پیش موجود است و ربطی به دنیای کاربرد ندارد. در مقابل پارول چیزی است که به دنیای کاربرد بر میگردد و نمیتواند به مطالعهی لانگ منجر شود. دستاورد مهم یلمسلو این است که پلی بر روی لانگ و پارول میزند. او با حساب باز کردن بر روی پدیدهی کاربرد، نشان میدهد که چگونه کثرت کاربرد زمینهای را برای ورود تدریجی اموری میگشاید که جزو لانگ نیستند. بدین ترتیب، او لانگ را به پدیدهای دائماً نوشونده و زنده تبدیل میکند.
او ضمن تأیید اینکه گلوسمپژوهی از دوگانها عبور کرده است، تصریح کرد که خود این حوزه دوگانهایی مرکب بهوجود آورده است. در واقع دوگانهای صفحهی محتوا-صفحهی بیان و ماده-صورت مربعی میسازند که در آرای بروندال ریشه دارد. همچنین به ارتباط قوی میان کتاب یلمسلو با کتاب پدرش در حوزهی هندسهی فرافکن اشاره کرد که در آن اندازهگیری متریک مدنظر نیست و دگرگونی فرمی در تغییر زاویهدید محوری است. یلمسلو در گلوسمشناسی بهدنبال آن است که چگونگی ارتباط دادن صفحهی محتوا به صفحهی بیان را در یابد.
خودبسندگی در گلوسمشناسی
حمیدرضا شعیری، نشانهشناس و منتقد،ضمن اشاره به سنگینی بحث و واژگان کتاب، اصطلاحسازیهای مترجم را برای ترجمههای بعدی راهگشا دانست. بر اهمیت علمی کتاب تأکید ورزید و اظهار داشت: گلوسماتیکز روش و سازوکاری برای تحلیل متن و زبان است که مقدم بر هر سنتزی است. این روش بر رابطهی همبستهی میان صورت بیان و صورت محتوا تأکید میوزرد. در نهایت، یلمزلف واژهی نشانهی سوسوری را کنار گذاشت و از واژهی پلان استفاده کرد، چرا که برای او مجموعهی نشانهها در ارتباط با هم جهت تولید محتوا و مفهوم مهم بود؛ یعنی صورت بیان و صورت محتوا در زبان با هم گفتوگو میکنند. این گفتوگو سبب پویایی زبان میشود.
وی ادامه داد: گفتوگوی بیانتهای بیان و صورت محتوا چیزی بود که سوسور آن را ندیده بود. برای مثال، سوسور واژهی قرمز را در یک میوه، دالی بر شیرینی آن قرار میدهد. این در حالی است که یلمزلف قرمز را با مفهوم شیرینی در ارتباط توصیف میکند، اما در همین جا متوقف نمیشود. در نظر او اگر قرمز به شیرین رسید، شیرینی به رسیده بودن، رسیده بودن به زمان، زمان به مفهوم مکان و الی آخر بسط مییابد. در واقع در اینجا رابطهی صورت و معنا لایهلایه و فرایندی است. اینجا نشانه در دال و مدلول متوقف نمیشود و مرز میان صورت و مفهوم مرتب جابهجا میشود و بدین ترتیب امکان دیالوگ میان آنها برقرار میشود. در نهایت، فرایندی بودن گلوسماتیکز اجازه میدهد سیر افزایش و گستردگی مفهوم در زبان را مورد بررسی قرار دهیم.
او توضیح داد که یکی از سرچشمههای مطالعات نشانه و معنا در مکتب پاریس سوسور و دیگری یلمزلف است. دیدگاه سوسور به سمیولوژی میرسد که تا ۱۹۶۰ ادامه دارد و از ۱۹۷۰ با چرخشی در رویکرد و محور قرار گرفتن یلمزلف، با سمیوتیک جایگزین میشود. او علت این چرخش در رویکرد را ترجیح نگاه فرایندی بر نگاه سیستماتیک بیان کرد که در فرهنگ نشانهمعناشناسی پاریس نیز به آن اشاره شده است. همچنین با بیان اینکه ادامه یافتن این مکتب منجر به سمیوتیکهای متفاوتی از سمیوتیک بدن گرفته تا اکوسموتیک، سمیوآنتروپولوژی، سمیواتیکز، سمیوپداگوژی در دههی اخیر شده است، در خصوص کتاب اظهار داشت: حرف اساسی در اینجا رابطهی همبستهی میان پلان معنا و پلان صورت است. در اینجا، یلمزلف سنت اومانیستی را کنار میگذارد، چرا که اعتقاد دارد زبان دارای کفایت و ابزار لازم برای پاسخ به نیازهای خود است. پس نگاه بیرون به زبان را رد میکند.
او تصریح کرد: با توجه به دو اصلاح immanence و transcendence میتوان به کل مفهوم کتاب دست یافت. سوسور ترانسندنس را رد میکند و ایمننس را میپذیرد. برگردان «درونماندگار» برای ایمننس نارسا است، چرا که یلمزلف از آن «خودبسندگی» و «قائم به ذات بودن» زبان را مراد میکند. یلمزلف در گلوسمشناسی بهدنبال نشان دادن این خودبسندگی است. این ایمننس در تقابل با ترانسدنس قرار میگیرد. همچنین «استعلا» برگردان رایج واژهی ترانسندنس در فارسی است، اما شاید «دگرسویی» بهمعنای پرتاب به بیرون از خود برگردان بهتری باشد.
او ضمن اشاره به اینکه مکتب پاریس امروز دوباره به دگرسویی برگشته است و خودبسندگی و دگرسویی را در مقابل هم ضروری میانگارد. برخی از معادلهای انتخابی دیگر مترجم را به بحث گذاشت و با مرور بخشهایی از متن کتاب بر پیچیدگیهای نظری آن و ترجمهی روان متن تأکید ورزید.