کد مطلب: ۱۴۱۴۸
تاریخ انتشار: شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷

دورِ بالکان در هشت روز (۸)

سیدحسین طباطبایی

ژول ورن نویسنده نامدار فرانسوی که زمانی قبله آمال دوست داران ادبیات تخیلی بود در رمان معروف خود، دور دنیا در هشتاد روز، روایتی تخیلی و البته آمیخته به طنز دارد از سفری هشتاد روزه به دور دنیا. من اما در عالم واقع فرصتی یافتم تا در هشت روز، بخشی از بالکان را ببینم و آنچه در پی می‌آید، سفرنامه‌ای است از این سیر هشت روزه به سه کشور بوسنی و هرزگوین، بلغارستان و صربستان.

 

از فرودگاه مستقیم به سوی مرکز شهر روان می‌شویم و تا ساعت ۶ بعداز ظهر که با صفری در دانشگاه قرار گذاشته‌ایم، کاله مگدان یا همان قلعه میدان که از جاذبه‌های گردشگری بلگراد است، می‌بینیم. به تعبیر یکی از بازدیدکنندگان این قلعه، بازدید از این محل و قدم زدن در دژ بلگراد، مانند سفر به گذشته است. قلعه‌ای که هم دژهای مربوط به دوران پیش از میلاد در آن واقع است، هم دیوارهایی از صربستان دوران قرون وسطی و هم آثاری از امپراتوری اتریش مجارستان را در خود جا داده است. شمار قابل توجهی توریست هم که اغلب آن‌ها از شرق آسیا هستند در حال گشت و گذار در این ارگ تاریخی‌اند.

اِشراف این ارگ به دو رود ساوا و دانوب و ساخت آن در ملتقای این دو رودخانه، زیبایی خاصی به ان داده است. با همه این‌ها به نظرم می‌رسد با وجود ارزش و اهمیت تاریخی این مکان، آنگونه که شایسته است به عنوان یک مرکز مهم تاریخی و جاذبه جهانگردی، به آن توجه نشده است. شاید زمان بازدید ما نشان نداد آن چه را که انتظار می‌رود در مکانی شبیه این محل و با این ارزش و اهمیت به نمایش گذاشته شود.  البته جای یک راهنمای حرفه‌ای هم خالی بود تا از جزئیات ساخت این قلعه، تاریخ پر نشیب و فراز آن و روزهایی که بلگراد با این قلعه در تاریخ درازِ خود دیده است بیشتر و دقیق‌تر بگوید.

از قلعه میدان به خیابان کنِز میخائیلووا رهسپار می‌شویم. خیابانی که یادآور پیاده‌راه‌های پایتخت‌های بزرگ اروپایی مثل شانزه‌لیزه پاریس، کرتنِر اشتراسه وین و یا آربات مسکو است. از آربات مسکو عریض‌تر است و البته بافت و شکلی متفاوت دارد. شاید آربات بیشتر نماد روسیه با آن تعداد پر شمار مغازه‌های صنایع دستی‌اش باشد ولی اینجا کنز میخائیلووا تشخص بیشتری دارد و شاید از این روست که آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها مراکز فرهنگی‌شان را در این خیابان به مامنی برای حضور پرشمار آنانی که به تفرج در این خیابان زیبا می‌پردازند مبدل ساخته‌اند. شمار نسبتاً زیاد کتابفروشی هم در این خیابان جلب توجه می‌کند بر عکس فرهادیه سارایوو که حداقل من در آن کتابفروشی‌ای ندیدم. بنا به کنجکاوی همیشگی‌ام سعی می‌کنم سری به اکثر کتابفروشی‌ها بزنم و نمی‌توانم علاقه خود به دانستن آثاری در باره ایران یا از ایران را پنهان کنم. با کمال تأسف جز یک کتابفروشی که ترجمه صربی قصه‌های سبلان محمدرضا بایرامی را به زور در آن پیدا می‌کنم، در دیگر کتابفروشی‌ها اثری از ادبیات کلاسیک یا معاصر ایران به چشم نمی‌خورد. بگذریم از این که پرسپولیسِ مرجان ساتراپی در چند کتابفروشی در بهترین جا و ملاء عام قرار داشت. این‌ها همه علایم این است که فضای فرهنگی و ادبی صربستان در تسخیر جریان غالب بر جهان نشر است. این از دیگر آثاری که در ویترین‌های کتابفروشی ها خودنمایی می‌کند نیز پیداست.

به موعدمان با صفری نزدیک شده‌ایم. سری به اتاق ایران در دانشگاه بلگراد می‌زنیم. همانجایی که در دانشکده زبان‌های شرقی دانشگاه بلگراد به اهتمام زنده یاد سلیمانی به آموزش و پژوهش در باره زبان و ادبیات فارسی اختصاص یافته است. به یاد پیگیری‌های پرشمار آن عزیز می افتم و خون دلی که خورد و کم لطفی‌هایی که در حقش شد و مسیری که این اتاق که در ابتدا قرار بود در یکی از بهترین موقعیت‌های مکانی دانشکده قرار داشته باشد پیمود و نهایتاً با تأخیر و اهمال در تأمین بودجه لازم، به مکان فعلی، که البته موقعیت مکان قبلی را ندارد، منتقل شد.

اتاق در نظر گرفته شده که شکل مستطیلی و دراز آن در نگاه اول حسابی توی ذوق می زند و امید می‌رود که با طراحی، تجهیز و چینش مناسب که با توضیحات صفری و انصاری قرار هم بر این است، این شکل تعدیل شود، در حوزه ریاست دانشکده واقع شده و تلاش دوستان معطوف بر این است که تا آغاز سال تحصیلی جدید، بهره برداری از آن آغاز شود.

به همراه صفری و انصاری از کلاس زبان فارسی که در گوشه‌ای دور افتاده از دانشکده برپاست بازدید می‌کنیم. جمع قابل توجهی از علاقمندان زبان فارسی دور هم جمع شده‌اند و زین قند پارسی که به بالکانه می‌رود شکرشکن‌اند. گپ‌وگفتی کوتاه با فارسی‌آموزان داریم و جمع صمیمی‌شان را همراه با استاد مهربانشان که زمزمه محبتش آنان را حتی دیر وقتِ روز به مکتب زبان عشق و زیبایی آورده است، ترک می‌کنیم. حضور صفری با این میزان از اشتیاق و ابتکار عمل و ذوق و علاقه، نعمتی است نادر در حوزه آموزش زبان فارسی در خارج از کشور. امید که آنان که باید، قدرش را بدانند...

در ادامه گشت و گذارمان در پیاده راه کنز میخایلووا همراه با انصاری از نمایندگی موسسه گوته که جایی خوب در این خیابان زیباست دیدن می‌کنیم و گپ و گفتی کوتاه با یکی از کارکنان این موسسه داریم. بر خلاف مرکز فرهنگی فرانسه که قدری بالاتر از این موسسه است، در گوته خبری از مراجعه کننده آنچنانی نیست. البته محل کلاس‌های آموزش زبان آلمانی در طبقات فوقانی است و نمی‌توان به صِرف وضعیت فعلی، قضاوت دقیقی از میزان استقبال صرب‌ها از فرهنگ و زبان آلمانی نمود. توضیحات مسئول مربوطه حاکی از اقبال خوبِ صرب‌ها به زبان آلمانی و برنامه‌های متنوع و مرتب موسسه گوته در زمینه معرفی فرهنگ، زبان و ادبیات آلمانی در بلگراد و دیگر شهرهای صربستان بود.

ازدحام علاقمندان در مرکز فرهنگی فرانسه که در همین راسته واقع شده است و همزمان در حال برگزاری دو برنامه با مخاطبان انبوه است توجهم را جلب می‌کند. کاش فرصتی بود از نزدیک و دقیق با شیوه اجرای برنامه‌های این مرکز آشنا می‌شدیم که بی‌تردید درس‌های زیادی برای آموختن دارد و در بردارنده الگوها و شیوه‌های کارآمدی در معرفی فرهنگ و هنر کشوری خارجی به مردمان کشور میزبان است.

صرف شام در یکی از اندک کافه‌های حلال شهر، در حالی که صفری هم به ما پیوسته است و باب بحث و گفتگو در خصوص مسائل مختلف در فضایی صمیمی باز شده و میزبانی و و پذیرایی ویژه صاحب کافه هم مزید بر علت شده است، پایان بخش روزی خاطره انگیز و طولانی است که از هتلی در قلب صوفیه شروع و به هتل M در بلگراد ختم شد.

چهار شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷

امروز آخرین روز گشت و گذار هشت روزه‌ام به بالکان است و تا پیش از پرواز به استانبول، طبق برنامه‌ریزی انصاری، در ساعات آغازین صبح عازم نووی ساد می‌شویم. شهری در کمتر از صد کیلومتری بلگراد اما با دنیایی تفاوت. به زاگرب خیلی شبیه است البته در اندازه هایی به مراتب کوچک‌تر و جالب است که در اروپا تفاوت تمدن ارتدوکس با کاتولیک آشکارا به چشم می‌آید و این را حتی در فضای عمومی و معماری شهرها نیز می‌توان به عینه حس کرد.

میدان قدیمی و تاریخی شهر با کلیساهای کاتولیک و ارتدوکس که گویای هویت متنوع این شهرند، از جمله اماکن دیدنی نووی ساد به شمار می‌روند.

جنبه‌هایی از تفاوت دو مذهب ارتدوکس و کاتولیک را در شکل و شمایل کلیساهایشان، تزئینات داخلی و حتی صندلی هایی که در کلیسای کاتولیک، مومنان را به نشستن و گوش سپردن به آوای ماورایی پیچیده در کلیسا دعوت می‌کند می‌بینیم. در آن سوی، در کلیسای ارتدوکس، ادای احترام عمیق شما باید حتماً در حالت ایستده انجام پذیرد و نیمکت‌ها جز برای استراحت سالخوردگان و یا آنانی که توان ایستادن ندارند تعبیه نشده است.

میدان آرام مرکزی شهر با کافه‌هایی که گوشه گوشه میدان شما را به لختی غنودن فرا می‌خوانند، جلوه‌ای خاص به این بخش زیبای شهر نووی ساد بخشیده است.

موسسه فرهنگی ماتیتسا صرپسکا که یکی از مهم‌ترین و معتبرترین نهادهای علمی و فرهنگی صربستان است مقصد بعدی ماست. نهادی که در سال ۱۸۲۶ همزمان با رهایی صربستان از قرن‌ها اشغال توسط عثمانی‌ها در بوداپست مجارستان بنا نهاده شده و در سال ۱۸۶۴ به نووی ساد منتقل شده است. دوره نزدیک به چهل ساله استقرار این موسسه در بوداپست هم انگار دوره تعامل و تطابق با ذهنیت و فرهنگ اروپایی بوده است تا روند انتقال فرهنگی صرب‌های قرن‌ها تحت سیطره امپراتوری عثمانی به مردمانی در تراز تمدن اروپایی به خوبی طی شود و شده است.

دراگان استانیچ رئیس موسسه ماتیتسا صرپسکا با رویی گشاده و شوق و علاقه‌ای فراوان از زمینه‌ها و ضرورت‌های همکاری‌های فرهنگی و هنری ایران و صربستان می‌گوید. سفرش به ایران همزمان با نمایشگاه بین‌المللی کتاب امسال و در ذیل هیئت نمایندگی رسمی صربستان که میهمان ویژه نمایشگاه بود، علاقه‌اش به ایران را بیش از پیش افزوده است و به تقویت این همکاری‌ها توجه و اهتمام جدی دارد.

اهل شعر و ادب است و پیگیر شدید انتشار آنتولوژی شعر معاصر ایران و قول مساعدت و همکاری لازم در این زمینه را می‌دهد. در مذاکره آشکارا نشان می‌دهد که تحت تأثیر سفرش به ایران قرار گرفته و از این رو از هر اقدامی برای تقویت مناسبات فرهنگی دو کشور استقبال می‌کند.

من هم تقریباً به تفصیل به طرح کارهای مشترکی که می‌توانیم به ویژه در حوزه ادبیات و هنر معاصر ایران در صربستان انجام دهیم می‌پردازم و قدری از تجربه‌های موفقی که در روسیه داشته‌ایم می‌گویم.

بازدید مفصلی از مجموعه تحت مدیریتش می‌کنیم. در بردارنده بیش از سه نیم میلیون جلد کتاب است و از آنجا که در جریان جنگ دوم جهانی کمتر از بلگراد در معرض آسیب واقع شده است، به نوعی مرکز خود را مخزن منحصر به فرد آثار مکتوب صربستان می‌داند و البته حق هم دارد.

موسسه ماتیتسا صرپسکا به گفته وی تقریباً نزدیک به به دو هزار عضو پیوسته دارد که در دپارتمان‌های مختلف از جمله زبان و ادبیات، علوم اجتماعی، علوم طبیعی، هنرهای زیبا، هنرهای کاربردی، موسیقی و نسخه‌شناسی مشغول به فعالیت هستند. حاصل کار این پژوهشگران در قالب مقالاتی در ده نشریه علمی موسسه به چاپ رسیده یا در تدوین دایره‌المعارف صربستان، دایره‌المعارف زبان صربی و ... به‌کار گرفته می‌شود. به مجلات منتشره از سوی موسسه می‌بالد و یک نسخه از مجلات SYNAXA و LITERARY LINKS & MATICA SRPSKA را به من هدیه می‌دهد. دو مجله‌ای که فصلنامه و به زبان انگلیسی‌اند و در تورق اولیه، مجلاتی وزین و با محتوا به نظر می‌رسند.

بازدید و ملاقات خوبی بود و از زمینه‌های گسترده کار عمیق و ماندگار در حوزه فرهنگی در صربستان حکایت می‌کرد.

به بلگراد بر می‌گردیم تا طبق برنامه‌ریزی صورت گرفته از کتابخانه ملی صربستان در این شهر دیداری داشته باشیم. زودتر از موعد مقرر می‌رسیم و فرصتی فراهم می‌شود تا کلیسای ساوای مقدس که مهم‌ترین کلیسای صربستان است را ببینیم. فضای کلیسا عجیب به کلیسای مسیح منجی در مسکو شبیه است. و جالب است که می گویند روسیه در حال بازسازی این کلیساست و بخش زیرزمین آن آماده شده که چندی پیش با حضور لاوروف افتتاح شده است. با دوستان به زیرزمین کلیسا می‌رویم و شدت تشابه آن با فضای همانند آن در کلیسای مسیح منجی به شگفتی‌ام وا می‌دارد. تشابهی عجیب که البته قدری امروزی‌تر و مدرن‌تر از گونه مسکویی آن است و طبیعی هم هست.

در کلیساهای فاخر و فخیم مسیحی اعم از ارتدوکس و کاتولیک همیشه این سؤال در ذهنم موج می زند که این هیمنه و شکوه ظاهری چگونه می‌تواند و می‌خواهد معنویت و دین و خداجویی را ترویج نماید.

زمان دیدار از کتابخانه ملی صربستان فرارسیده است. کتابخانه‌ای که به تعبیر زیبای انصاری، چونان ققنوسی برخاسته از دل آتش بالکان، یادگار بخشی از آن چیزی است که در گذر ایام به ویژه در خلال جنگ خانمان سوز دوم جهانی، بر سر صربستان و فرهنگ و دانش آن آمده است. کتابخانه‌ای است با بیش از شش میلیون جلد کتاب و اثر مکتوب که ذخیره ارزشمندی برای فرهنگ این کشور به شمار می‌رود. راهنما که بانویی است جوان و جذاب، با حوصله و مهر تمام به خوبی تاریخ تحول و شکل گیری این بنای معظم و زیبا را برایمان توضیح می‌دهد. دردآور آنجاست که می‌شنویم در جریان جنگ دوم جهانی تمام آثار موجود در این کتابخانه از بین رفته است که نمونه هایی از آثار سوخته در ویترین‌هایی در مدخل ورودی کتابخانه، بازدید کننده را با ابعاد فاجعه‌ای که فرهنگ این مردم را در مقطعی از زمان دستخوش سخت‌ترین تلاطم‌ها کرده است آشنا می‌سازد.

طراحی نمادین ورودی این کتابخانه و مسیر حرکت که از یک سو در بالا با نمادهای عصر دیجیتال و در زیرِ پا موکت مندرس کفِ مسیر، که شاید در خود این پیام را دارد که در تقابل عصر دیجیتال با کتاب کاغذی یا به تعبیری عام‌تر سنت با مدرنیسم دست بالا را مدرنیسم دارد و خواه ناخواه غلبه با نمادهای مدرن است.

تقسیم‌بندی کتابخانه موضوعی است و تالارهای مطالعه آن با صندلی‌های مخصوصی که ویژه همین کتابخانه طراحی شده‌اند و به تعبیر ظریف و طنزآمیز راهنما ضد ‌واب‌اند، فضایی ویژه را در کتابخانه ملی صربستان به وجود آورده است.

راهنما می‌گوید کتابخانه روزی نزدیک به هزار نفر بازدید کننده دارد که به صورت حضوری و مجازی به منابع آن دسترسی دارند.

گُله به گُله و در هر بخش هم، یادمان مشاهیر و نویسندگان معروف صرب، مراجعه کننده را با گذشته شکوهمند ادبی و فرهنگی این کشور آشنا می‌سازد. جایی میز کار و قلم ودوات و وسائل شخصی ایوو آندریچ که افتخار ادبیات صرب است خودنمایی می‌کند و جایی دیگر از یکی دیگر از شعرا و نویسندگان بزرگ با به نمایش گذاردن اتاق کار و مطالعه‌اش یاد می‌شود.

همانگونه که ورود به کتابخانه در فضایی نمادین صورت می‌پذیرد، طراحی خروجی آن نیز به نحوی است که برای رسیدن به درب خروجی باید از دالانی بگذرید که با ماسه‌های سفید پر شده و جای پاهای روی ماسه‌ها نماد نخستین گام‌های دوستداران دانش و فرزانگی و طالبان علم و ادب این سرزمین است که در آینده، چه بسا به ستارگانی درخشان درعالم ادب و هنر مبدل شوند.

انصافاً ساختمان کتابخانه، طراحی نمادین و منحصر به فرد آن و حس خوبی که راهنما در بازدید از آن القاء می‌کرد، معرفی جذابی از فرهنگ‌دوستی صرب‌ها را فراهم کرده بود و حس احترام و شوق را در بازدید کننده بر می‌انگیخت.

دیدار با سفیر کشورمان در صربستان و طرح برخی مسائل کاری، آخرین برگ سفر به این کشور است. کشوری که برای منِ ایرانی هم احترام بر می‌انگیزد و شوق و علاقه و خونگرمی مردمانش جلب توجه می‌کند و هم به سختی می‌توان آن را از تاریخی که احاطه‌اش کرده است و به ویژه در سال‌های دهه نود میلادی شکل و شمایلی خاص به آن بخشیده است جدا کرد.

از سفارت که بیرون می آییم خیرخواه پیشنهاد بازدید از آرامگاه تیتو که در جوار سفارت قرار گرفته است را می‌دهد و انصاری به سبب زمان اندکی که تا پرواز مانده است آن را رد می‌کند و من هنوز از این پشیمانم که چرا نخواستم حتی برای دقایقی فرصت دیدار از آرامگاه مردی که مدل و نمونه‌ای جدید از کشورداری را در سال‌های اوج جنگ سرد به جهانیان معرفی کرد را داشته باشم....

بالکان مجمع‌الجزایر اقوام و ادیان در دل اروپا و از جهات مختلف همانند قفقاز با همه پیچیدگی‌های سیاسی، فرهنگی، قومی و مذهبی است. فرصت هشت روزه سفر به گوشه‌ای از این سرزمین پر رمز و راز، جز آن که به ثبت تصاویری لحظه‌ای از ابعاد گوناگون زیست مردمان این منطقه بینجامد، حاصلی دیگر نداشت که البته امید آن دارم توصیف این تصاویر در سفرنامه حاضر (اگر بتوان نام آن را سفرنامه گذاشت)، به کار آنان که دل در گرو شناخت عمیق‌تر جنبه‌های مختلف فرهنگ، سیاست و اجتماع این مردم دارد بیاید.

صحنه‌ای در بلگراد، هنوز در ذهنم مانده است و اثراتش تا امروز نیز باقی است. پس از بازگشت از نووی ساد، به همراه انصاری برای خوشامدگویی به بازیکنان تیم ملی والیبال کشورمان که برای برگزاری جام جهانی به صربستان آمده بودند به فرودگاه رفتیم. تیم ملی والیبال به همراه مربیان و سرپرست و عوامل اجرایی پس از توفقی کوتاه در فرودگاه به محلی خارج از بلگراد می‌رفتند. دختری کوچک با چهره‌ای معصومانه و زیبا، در جمع استقبال‌کنندگان بود که کاشف به عمل آمد دختر کمک مربی صرب تیم ملی والیبال کشورمان است. دیدار دختر و پدر پس از مدت‌ها دوری شوق انگیز بود و دیدنی و اشک‌های لغزان بر گونه‌های مرمرین دخترک در لحظه‌ای که پدر پس از ساعتی بودن با دختر، او را برای همراهی با تیم ترک می‌کرد دیدنی‌تر و تأثر برانگیزتر. ناخودآگاه در ذهنم اشک‌های کودکان بی‌گناه بوسنیایی در سال‌های تلخ و سیاه جنگ فجیع بوسنی نقش بست که خود به چشم خویشتن می‌دیدند که جانشان می‌رود ...

 

به پایان آمد این دفتر

حکایت همچنان باقی است

 

 

 

 

کلید واژه ها: سیدحسین طباطبایی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST