تهران امروز ـ نسترن صادقی: ظاهرا مد شده است که به وبلاگها و سایتهای شخصی که سر میزنی، کمی از رسمالخط انتخابیشان تعجب میکنی. اینکه «حتما» را «حتمن» مینویسند و «حتی» را «حتا». این مسئله تقریبا چند سالی است که خیلی فراگیر شده. البته به همین جا ختم نمیشود. چون الان روزنامهها و مجلات و کتابهایی را میبینیم که تقریبا با چنین رسمالخطی منتشر میشوند. این به این معناست که این نوع خط از حالت شخصی خارج شده و حالت عمومی پیدا کرده است. هر مجله و کتابی مخاطب خاص خودش را دارد و وقتی به این شیوه منتشر میشوند، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خواننده از این متون تاثیر میگیرد. چه اعتقاد داشته باشد و چه نداشته باشد، در هر صورت ذهنش درگیر میشود.
یکی از این نمونهها، مجلهای است به نام «پیک آستارا». سر دبیر این مجله داوود ملکزاده، کارشناس ارشد ادبیات فارسی است و پیش از این هم سردبیری مجله دیگری را به اسم «بلم» بر عهده داشت که رسمالخط آن هم شبیه همین بود.
وقتی از خود ملکزاده در مورد تفاوتهای رسمالخط انتخابیش با فرهنگستان زبان یا کتابهای درسی میپرسیم، میگوید: «تفاوت چندانی ندارد. ما به جای تنوین، «نون» مینویسیم و دیگر اینکه «ی» دوم بعد از مصوت بلند «-ی» گذاشته و مینویسیم: «تنهایی من». سوم گذاشتن «ه» بعد از کلماتی مثل زندهگی، بیحوصلهگی، خستهگی، ستارهگان و.... تفاوت دیگر هم در الف مقصوره است. ما «حتی» را «حتا» مینویسیم و نکته دیگر اینکه کتابهای درسی مینویسد: «دستم»، «دستتان»، «دستت»؛ ما مینویسیم: «دستام»، «دستتان»، «دستات». برای اینکه شناسه فعل با ضمیرهایی که به آخر اسمها اضافه میشود اشتباه نشود، این شکل نوشتن پیشنهاد میشود. البته در جدانویسی هم اندکی اختلافنظر هست. برای مثال ما اعتقاد داریم کلماتی مثل ِ «بیکار، بیهوده» باید جدا نوشته شود. یا کلمههای «چیست»، «نیست»، «کیست» و... جدا نوشته شود تا دانشآموز بداند که کلمهای مثل «بیهوده» مرکب است حال آنکه خیلیها تصورشان بر این است که «بیهوده» یک کلمه بسیط است در حالی که اینطور نیست.»
با این تفاسیر، داوود ملکزاده همچنان اعتقاد دارد که تفاوت چندانی در رسمالخطش نداده است. البته داوود ملکزاده و مجلهاش تنها نیستند. بسیاری از نویسندگان و شاعران هم، نه دقیقا بر این اعتقاد ولی به رسمالخطی متفاوت اعتقاد دارند و کتابهایشان را بر همین اساس چاپ کردهاند. از این میان میتوان رضا امیرخانی و حسین سناپور را نام برد. در نوشتههای امیرخانی میتوان «حتا، لبخند و تلفن همراه» را دید و اما در کارهای سناپور «سخنران، و حتا» را میتوانی ببینی اما «حکمن و قطعن» در هیچکدام از آثار این دو دیده نمیشود.
البته آنقدر مهم نیست که دقیقا تفاوتها چه هستند؟ بحث کلیتر است. بحث در حال حاضر بر سر اینست که به فرض چرا ملکزاده رسمالخطی را که به آن اعتقاد دارد، استفاده میکند و چرا امیرخانی و سناپور رسمالخطهای انتخابی خودشان را با هزار و یک دلیل محکم پشت آنها. چرا مثلا روزنامهها بنابر سلیقه، خطی را انتخاب میکنند؟
بحث بر سر اینست که اگر باز میان کتابها و مجلات بگردیم کم نیستند از این دست تفاوتها در خط که نویسندههایشان دلایل قاطع و محکمی دارند. ولی مشکل اینجاست که به تعداد افراد ایران نه، به تعداد باسوادان هم نه، به تعداد نویسندگان هم نه، به فرض که در ایران فقط ۵۰۰ نفر باشند که نسبت به رسمالخط حساس هستند و تحقیقات گسترده انجام دادهاند و رسمالخط مورد نظر خودشان را در روزنامهها و کتابها و مجلات استفاده میکنند، این یعنی در واقع ۵۰۰ نوع سلیقه مختلف.
این همه پراکندگی واقعا لازم است؟ برای جمعیتی که متوسط میزان روزانه مطالعهاش در سال گذشته ۳۹ دقیقه بیشتر نبوده است، حتما لازم است این همه سرگردان شود یا فقط از همان ۳۹ دقیقه لذت ببرد؟
در اینکه خط فارسی اشکالاتی دارد و باید این اشکالات به مرور زمان رفع شود، شکی نیست. همانگونه که دکتر باطنی در مقالهای در کتاب «زبان و تفکر» اشاره کرده است. مشکلاتی که بیشتر ناشی از وجود کلمات قرضی عربی در زبان است مانند چند نویسه بودن یک آوا (مثلا س، ص، ث) یا تلفظ دوگانه کلمات عربی (مثل مُحبت و مَحبت) یا جمعهای با قاعده و بیقاعده عربی که در زبان ما به شدت رسوخ کرده و چند مشکل دیگر.
اما دکتر باطنی در بخشی از مقالهاش اشاره کرده است: «اصلاح خط کار آسانی نیست زیرا گذشته از اشکالات فنی، موضوعی است که در باره آن سوءتفاهمهای زیادی وجود دارد و با احساسات شخصی و ملی افراد بر خورد پیدا میکند. مسئله اصلاح خط امری است زبانشناسی، اقتصادی، اجتماعی، روانی، ملی، و آمیختگی این جنبهها، بحث آن را در هر کشوری به جدالی پرهیجان تبدیل میکند.... ولی بهرغم همه این گرفتاریها و مخالفتها خط فارسی باید تغییر کند یا اصلاح شود. خط امروز ما بسیار نارساست و برای منظورهای علمی و دقیق، قابل اطمینان نیست.»
افشین دشتی هم چند سال پیش مقالهای با عنوان «حتا مثلن خاهر» در روزنامه شرق به چاپ رسانده بود و در این مقاله سه پیشنهاد داده بود، همان پیشنهادهایی که در عنوان مقاله به خوبی دیده میشود و در پشت هر پیشنهاد استدلالهای قوی و محکمی در این بابت ارائه داده است.
افشین دشتی پس از طرح پیشنهادهایش چند مورد را متذکر میشود. مواردی که شاید بسیاری از ادیبان به آن اشاره داشتهاند تا خط را از هرگونه تغییر برهانند.
«در انتها مایلم به چند نکته اشاره کنم که ممکن است تکرارى هم باشد.
اول اینکه تمام این پیشنهادها قبلا توسط دیگران به کار گرفته شده و من اینک خواستهام اصلاحى منطقى را دوباره در ویترین بگذارم بلکه دیگران نیز با من همصدا بشوند.
دوم اینکه سنتى غلط وجود دارد در انگ زدن به هر کسى که در راه اصلاح یا تغییر خط پیشنهادهاى خود را ارائه مىدهد. در نتیجه ناگزیرم که صراحتا اعلام کنم نه عربستیزم و نه غربزده و این هر دو را انگى مىدانم ناشى از جهل مرکب. واقعیت این است که وقتى کسى عربى بیاموزد، لابد الف مقصوره و تنوین را نیز خواهد آموخت. از طرفى براى غربزدگى، راهى آسانتر و نزدیکتر از اصلاح خط فارسى، آن هم مثلا حذف واو معدوله وجود دارد. مىدانم که خط میراث ماست و هر کس بنا بر استفادهاش رویکردى متفاوت نسبت به آن دارد. بعضى نسبت به این پیشنهادها حساسیت فوقالعادهاى از خود نشان مىدهند و این اصلاحات را چون فحشى توهینآمیز مىدانند. اما متاسفانه یا خوشبختانه، نه دفاع آنان به پایدارى خط خواهد افزود و نه این پیشنهادها چیزى از آن خواهد کاست. پس اصل مطلب خط است و ضرورت نگاهى منطقى بر آن.
سوم آنکه اعمال این تغییرات به شکل فردى راه حل ما نیست و باید همگى نسبت به این اصلاحات حساس باشیم. نگاه منطقى به خط، برداشتها و استدلالهاى خود را دارد و تا ابراز این نظرها باید در اعمال این اصلاحات مردد بود.
آخرین نکته را با دوستانى در میان مىگذارم که در به کار بستن پیشنهادهایى که در نهایت پس از مدتى بحث و بررسى به نظر مىرسد منطقى هستند، تعلل مىورزند، بعضى براساس دلایل واهى و بعضى بر اساس سلیقه شخصى (و بنا بر عادت خود) و بعضى نیز بدون این هر دو! متاسفانه مقاومت نافرجام در برابر امرى منطقى، فقط روند تغییرات را کند مىکند. نتیجه این مقاومت چه از سوى نهادهاى فرهنگى مستقل و وابسته باشد و چه از سوى اشخاص حقیقى و چه با استدلالهاى واهى و چه بر اساس سلیقههای محترم افراد، اتلاف وقت و انرژى خواهد بود. چون آنچه پیشنهادى منطقى باشد، اعمال آن بهترین کارى است که مىتوان انجام داد و نباید از شکل جدید و ناآشناى آن ترسید.»
تمام این مسائل گفته شده با در نظر گرفتن همه جوانب صحیح است و شکی برآنها نیست. تمام افرادیکه به نحوی مشغول اعمال تغییرات در خط هستند، همگی در صدد ساده و روان و یکدست کردن خط فارسی هستند. چه پیشنهادهای دکتر باطنی که در بالا ذکر شد، چه پیشنهادهای افشین دشتی و چه پیشنهادهای داوود ملکزاده. همه فارسیدوست هستند چون اگر غیر از این بود این همه سرسختی نمیکردند و این همه حرف و حدیث را به جان نمیخریدند.
اما آیا واقعا راهی بهتر از این شیوه برای اصلاح خط فارسی وجود ندارد؟ اینکه هرکس بنا بر دلایل خود، یک جور خط فارسی را داد بزند، به نتیجه میرسد؟
آنچه که شاید از قلم افتاده باشد، این است که این تغییرات بهتر است در فرآیندی پیش رود به نام برنامهریزی زبانی.
برنامهریزی زبانی به قول دکتر باطنی هر نوع دستکاری آگاهانه در زبان توسط سازمانی است که از طرف دولت حمایت میشود. حالا از انتخاب یک زبان گرفته تا اصلاحات کوچکی در خط.
«دستکاری و مداخله در سیر طبیعی زبان کار بسیار مشکل و ظریفی است. در گذشته بسیاری از زبانشناسان مخالف مداخله عمدی در کار زبان بودند. ولی امروزه بسیاری از آنان به طرحریزی و رهبری زبان در جهت نیازمندیهای اجتماعی معتقدند. لغتسازی، یا تحریم و تشویق واژهها یا وضع قاعده یا بر هم زدن روالهای گذشته زبان، یک کار فردی نیست. بلکه وظیفه دستگاه مطلعی است که از پشتیبانی دولت نیز بر خوردار باشد و تصمیمات آن ضمانت اجرایی داشته باشد. به نظر نگارنده تا زمانی که از طرف دولت رسما دراینباره تصمیمی گرفته نشود و اصلاحات لازم جنبه عمومی به خود نگیرد، باید از روالهای عادی زبان پیروی کرد. زیرا تکروی و اصلاحات فردی نه تنها با موفقیت مواجه نخواهد شد بلکه به آشفتگی و نابسامانی زبان میانجامد و بیش از آنکه مفید باشد، مضر واقع میشود. بنابراین باید فرهنگستانی مرکب از افراد مطلع تشکیل شود و خط مشی زبان را در قبال مسائل بسیاری روشن نماید.»
اینکه قطعا متولی خط و زبان فارسی فرهنگستان زبان است شکی نیست ولی اینکه آیا فرهنگستان تا چه حد برای خط فارسی دل میسوزاند و آیا به فکر اعمال اصلاحاتی که در بالا گفته شد بر میآید و اصولا حتی اگر بدون در نظر گرفتن همین اصلاحات، آیا ضمانت اجرایی پشت تصمیماتی که اتخاذ میکند، وجود دارد یا نه یا مثل واژهگزینی که پیشتر در مورد آن بحث شد، فرهنگستان تلاش خود را میکند ولی آن نتیجهای را که باید، نمیگیرد. این مباحث را در هفته دیگر ادامه خواهیم داد.