ایران: چند هفته قبل از آن که طلوع پنجاه و سه سالگی زندگیاش
را ببیند زندگی را بدرود گفت. به قول گلشیری و آن مقالهای که از نویسندگان
جوانمرگ شده ادبیات نوشت، او هم جوانمرگ شد و رفت. البته جوانمرگی کوروش اسدی قدری
با تشبیه گلشیری فرق داشت و تنها به قلمش ختم نمیشد. متولد هجده مرداد ماه جنوب
بود و کودکیهایش میان نخلهای سر به آسمان کشیده خرمشهر و آبادان سپری شد. جنگ را
با اعماق گوشت و استخوانش حس کرد، شاید به همین خاطر بود که وقتی از آن هشت سال و
آوارگیهایش مینوشت مخاطب با داستانهایی شعارزده روبهرو نمیشد. با این همه در
سرزمینی متولد شد که ادبیات به لطف کتابخانههای شرکت نفت و تأثیری که در معرفی
آثار ادبیات جهان داشت به عمق روح و جان مردمانش نفوذ کرده بود. ادبیات ایران و
جهان را میشناخت و آنقدر اهل مطالعه بود که علاوه بر نویسندگی بهعنوان منتقد
ادبی هم فعالیت داشت. با این همه نه بهدنبال ژستهای روشنفکری بود و نه تفکرهای
افراطی این طرفی و آن طرفی. وقتی از انتشار نخستین مجموعه داستانش در اواخر دهه
شصت و به لطف مسئولان ارشاد وقت ناامید شد باز هم دست از نوشتن نکشید. «باغ
ملی»دومین مجموعه داستانیاش بود که روانه بازار شد و همین یک کتاب بس بود تا به
گفته اهالی ادبیات روح امیدواری تازه به جامعه ادبی دمیده شود. از مکتب خوزستان برخاسته
بود اما سر از مکتب اصفهان و حلقه شاگردان هوشنگ گلشیری درآورد. آنجا را خانه
داستان میدانست، آنقدر رفت، داستان خواند و به آثار دیگران گوش فرا داد که در آخر
به یکی از شاگردان محبوب استاد تبدیل شد. آنقدر که به قول اسدالله امرایی کمتر پیش
میآمد گلشیری از کسی تعریف کند اما وقتی بحث کوروش اسدی به میان میآمد، میگفت:«او
شش دانگ نویسنده است.»بعد از «پوکه باز» و«باغ ملی» برای انتشار آثار بعدیاش
نزدیک به یک دهه اسیر راهروهای ممیزی ارشاد شد. خاک خوردن چندین ساله کتابهایش در
ارشاد و وضعیت نابسامان نشر سرخوردهاش کرد، آن هم در شرایطی که تنها به نوشتن
اشتغال داشت. اسدی را میتوان از آن دست نویسندههایی دانست که هیچگاه زادگاهشان را
فراموش نمیکنند، با اینکه حول و حوش سال ۵۹ به همراه خانواده عازم تهران شد اما تا آخر عمر به آبادان
وفادار بود و ردپای پررنگی از جنوب ایران در داستانهایش دیده میشد. توصیفهای
بکر، نثری پاکیزه و خلق شخصیتهایی برخاسته از اعماق جامعه و مشکلات آن را میتوان
از جمله ویژگیهای داستانهایش دانست. به غیر از رمان بلند«کوچه ابرهای گمشده»
دیگر کتابهایی که از او منتشر شدند میتوان به «گنبد کبود» و «پایان محل رؤیت است»
اشاره کرد که مجموعه داستان کوتاه بودند. حالا یک سالی میشود که رفته، شاید اگر
اهل جنگیدن بود، روزگار مجال بیشتری برای بودن و زندگی کردن به او میداد و همچنان
شاهد انتشار آثار دیگری از او بودیم. هنوز هم بسیاری از دوستان و همکارانش باور
ندارند که رفته، دیگر نه خبری از اثری تازه از اوست و نه کلاسها و کارگاههای
داستاننویسیاش، پنجشنبهای که گذشت کوروش اسدی پنجاه و چهارساله شد،
زادروزت مبارک.
زمانه با او بنای ناسازگاری داشت
علی خدایی
نویسنده
بعد از انتشار «پوکه باز» و «باغ ملی» کوروش اسدی در
انتظار آثار بعدیاش بودیم که متأسفانه کتابهایش اسیر ممیزی و مشکلاتی شد که پیشروی
اهالی کتاب قرار دارد. گیر و گرفتهای ممیزی آنقدر نوشتههای این نویسنده جنوبی را
اسیر کرد که سالها منتظر ماندیم. با این وجود همین دو مجموعه داستان کوتاه کافی
بود تا کوروش اسدی به نویسندهای محبوب میان کتابخوانان تبدیل شود، بعد از چندین
سال وقفه و انتظار دو مجموعه داستان دیگر هم از او روانه بازار نشر شد. با این حال
هیچ کدام به اندازه رمان بلند «کوچه ابرهای گمشده» توجه همگان را به خود جلب نکرد،
این رمان باعث شد که علاقهمندان و از سویی ادبیاتدوستان دوباره به نوشتههای
گذشتهاش مراجعه کنند و آنها را بخوانند.
اسدی تعبیرهای جالبی در نوشتههایش به کار میبرد و
فضاهای بکری را به تصویر قلم میکشید که تجربه خواندنش برای هر انسانی لذتبخش و حتی
گاه تعجببرانگیز است. این نویسنده آبادانی نشان داد که مخلوقات ادبیاش تنها به
یک نسل تعلق ندارد. از همین رو به جوانان توصیه میکنم حتماً کتابهایش را
بخوانند، نوشتههایی که میتوان آنها را نقبی به دنیای ادبیات ایرانی دانست. از
سوی دیگر نثر پاکیزه اسدی در کتابهایش هم ستودنیست، نگاه مسلطی به داستانها،
ساختار و از سویی کاراکترهای آثارش داشت که همه اینها را میتوان امتیازی برای
داستانهای کوتاه و رمان او دانست.
اسدی تحت تأثیر دو مکتب ادبی جنوب و اصفهان دست به خلق
آثاری زد که هماکنون از وی به یادگار باقی مانده، او توانست این دو مکتب را بسیار
هنرمندانه کنار هم بگذارد و هر آنچه برای تألیف آثاری خوب احتیاج داشت را از آنها
وام بگیرد.
اگر به سراغ آثار ادبی عرضه شده در بازار نشر بروید کم
نیستند کتابهایی که بافت جملات و نثر آنها به مرور زمان کهنه میشود، آنچنان که
ممکن است حتی متوجه برخی سطرها و کلمات آنها نشوید. اما همان طور که گفتم در
ارتباط با کارهای کوروش اسدی ماجرا به گونهای دیگر است و نوشتههایش برخوردار از
نثری قوی است. با وجود تمام نقاط قوتی که میتوان در ارتباط با آثار او به آنها
اشاره کرد برخی اصرار دارند بگویند که ردپای پررنگی از هوشنگ گلشیری در داستانهای
کوروش دیده میشود، من این را قبول ندارم. کوروش خودش بود، هر چند از مکتب ادبی
اصفهان و جنوب تأثیر پذیرفته بود اما نوشتههایش هویتی مختص خود او داشت. در این
رابطه به گفته گلشیری اشاره میکنم که خودش را ایستاده بر شانه نویسندگان دیگر
خوانده بود. در ارتباط با اسدی هم همین طور بود، او نیز نویسندهای بود که بر شانه
نویسندگان قبل خود ایستاده بود با این حال خودش بود و هویت ادبی مستقلی داشت.
حالا که سالروز کوروش است بد نیست اشارهای هم به اخلاقش
داشته باشم، وقتی خبر درگذشت او را شنیدم گفتم که مردی بود مهربان. دیگران به من ایراد
گرفتند که چرا میگویم مهربان! مگر مهربان بود؟ حالا شاید فرصتی باشد برای پاسخ به
آن گفتهها. در تمام این سالهایی که اسدی را میشناختم، در دیدارهایی که داشتیم
رفتاری دوستانه داشت. رفتار دوستانه مگر از چیزی به غیر از مهربانی میآید! اصلاً
مگر میشود دوستی و مهربانی را از هم جدا کرد؟ متأسفانه زمانه با او بنای
ناسازگاری داشت و طبع رندانهاش را به کوروش نشان داد. روزگار نامهربان او را از
میان ما برد، حالا که سالروز تولد این نویسنده و دوست آبادانیام شده به همه
جوانان و علاقهمندان ادبیات داستانی توصیه میکنم که کتابهای او را بخوانند.
تمایل به خودنمایی نداشت
اسدالله امرایی
نویسنده و مترجم
صحبت از کوروش اسدی و نوشتههایش که به میان میآید تمام
سالهایی که برای ادبیات و این حوزه فعالیت کرد در ذهنم تداعی میشود. اواسط دهه
هفتاد بود که به واسطه علی اصغر شیرزادی، نویسنده رمان «طبل آتش» با کوروش اسدی
آشنا شدم. آن سالها شیرزادی در روزنامه اطلاعات کار میکرد و مسئولیت صفحهای با
عنوان «در وادی ادبیات» را برعهده داشت. طی رفت و آمدهایم به این روزنامه با اسدی
هم آشنا شدم. برخی اوقات هم به همراه دیگر دوستان در جلسات داستانخوانی این نشریه
شرکت میکرد؛ جلساتی که در لابی روزنامه برگزار میشد و بعدها هم به دفتر مجله
کارنامه و نشریههای دیگر کشیده شد.
کوروش اسدی آن سالها هم نویسندهای گوشهگیر بود و
علاقه چندانی به جنجال و سر و صدا کار کردن نداشت. اغلب ترجیح میداد گوشهای
بنشیند و به گفتهها و داستانهای دیگران گوش بدهد حتی معتقد بود که گوش شنوا
تأثیر بسیار مثبتی در خلق آثار داستانی دارد. پس از مدتی با هوشنگ گلشیری آشنا شد
و در کلاسهای او شرکت کرد. داستانهای اسدی از آن جنس نوشتههایی است که از بطن جامعه
میآیند. داستانهایش درباره آدمهایی درد کشیده و برآمده از اعماق جامعه است. از
مضمون و محتوای نوشتههایش که بگذریم نثر داستانهای اسدی بسیار پخته است، این نثر
پخته را میتوان نشأت گرفته از ارتباط و همنشینی با آدمهایی همچون گلشیری دانست
که به واسطه فعالیت در نشریات ادبی آن روزگار با آنان رفت و آمد داشت.
هوشنگ گلشیری آنقدر اسدی و نوشتههایش را قبول داشت که
همواره با این جمله که او شش دانگ نویسنده است از اسدی یاد میکرد. آنهایی که
گلشیری را میشناسند میدانند که او به ندرت از کسی اینگونه تعریف میکرد. از
دیگر مؤلفههایی که باعث درخشش نوشتههای اسدی شد مطلع بودن او بود. هیچگاه دانستههایش
را به رخ کسی نمیکشید و برخلاف دیگران تمایلی به خودنمایی نداشت. کوروش از خطه
آبادان برخاست، از مکتب جنوب و بعد هم از آموختههای مکتب اصفهان بهرهمند شد، بر
این اساس نمیتوان او را از هیچکدام از این دو مکتب جدا کرد. جنگ را درک کرده بود
و با آوارگی و تبعات ناشی از آن بخوبی آشنا بود، از همین رو در نوشتههایش ورود و
پرداختی موفق به موضوع جنگ داشت. در نهایت کوروش اسدی نویسندهای خود آموخته بود
که با وجود تمام ناملایمات مرسومی که متوجه کتاب و اهالیاش است کار و علایقش را
پی گرفت و نوشت. هنوز فرصت بسیاری برای نوشتن داشت؛ اما آنقدر بیمهری دید و آثارش
در گرفتوگیرهای کسب مجوز نشر ماند که تاب نیاورد.
برای نویسندهای که با خون و دل بسیار در این حوزه فعال
است و اثر ادبی خلق میکند خیلی سخت است که ببیند نوشتههایش برای سالیان دراز پشت
در ممیزی مانده است. با این که یک سالی از مرگ او میگذرد اما هنوز هم نتوانستهام
با رفتنش کنار بیایم.
جنوب، منظر یک گفتمان داستانی
محمود معتقدی
شاعر و منتقد ادبی
بی شک در قلمرو ادبیات معاصر بویژه در حوزه داستاننویسی،
دهه ۷۰ یکی از دهههای ماندگار و به
یادماندنی از صداهای تازه و آثار ساختمندی است که در چشمانداز آن، چهرههای جوان
و صاحب سبکی به میدان آمده بودند.
در این بین از میان حلقه داستانی زنده یاد هوشنگ
گلشیری، نویسندگان جوان و تازه نفسی پا به عرصه نوشتن گذاشته بودند که یکی از آنان
زنده یاد کوروش اسدی است؛ جوانی در حوالی دهه ۶۰ ضمن خوانش آثار دیگران به قلمرو نقد و نظر، در مجله مفید و
کارنامه با گلشیری آشنا شد و مورد توجه وی قرار گرفته بود.
کوروش اسدی اهل جنوب بود و در آثارش پیوسته به ادبیات و
یافتههای فرهنگی جنوب(خوزستان) علاقه فراوانی نشان میداد. از همین جهت است که میبینیم
بیشتر شخصیتها و مکانهای داستانهای اسدی از همین خطه هستند و حضوری جدی در
نوشتههایش دارند.
رویکرد اسدی به فضای قصهنویسی اغلب بر محور داستان
کوتاه شکل گرفتند. بنابراین در حوزه داستانهای کوتاه، اسدی از چشمانداز فرم و
محتوا جایگاههای خاصی را تجربه میکرد. اغلب فضاهای وهم انگیز، رازهای گمشده و
شخصیتهای غیر متعارف و مالیخولیایی در قصههای وی به رنگ بومی در میآمدند و
فضاهای شهری نوشتههایش نیز نشان از دغدغه او از این نوع روایتها داشت. شاید
بتوان گفت که نقطه عزیمت داستانهای اسدی اغلب با زبان عاطفی و با نوعی فرمگرایی
یادآور ردپای آثار گلشیری و ساعدی است. اسدی نخستین اثرش را در دهه ۷۰ با عنوان «پوکه باز» نوشت که مورد
توجه اهالی ادبیات قرار گرفت. در این مجموعه فضاهای مه آلود و نوعی تعلیق شخصیتها
در قلمرو مقوله جنگ، از زاویهها و زبانهای مختلف به گوش میرسد.
زمان واقعی اغلب دور از واقعیتها حضور دارند و بیگمان
فضاهای سیار و لغزنده به کمک فرمهای خاص، نویسنده را به تجربههای تازه تری نزدیک
میکند. شاید بتوان گفت که فضای قصههای اسدی تلفیقی از چشمانداز بومی و کلاسیک،
در پیوند با نوعی مدرنیسم را بهدنبال دارد. بنابراین موتیفهای داستانی اغلب در
منظر روایت به خوانش بینامتنیت به تأثیر نگرشهای تلفیقی محل گفتوگوست.
ایهام و ابهام در آثار اسدی، در بیان و نشانه شناسی
پیوسته مخاطب را به گونهای درونی درگیر میکند، همچون مد و مه که دیگران هم به شکلی
به نشان دادن آن پرداخته و میپردازند. بیشک، نشان دادن زندگی و عرصههای متفاوت
از جنبههای نوعی«شکست» و «گریز»، خود فرصتی است برای نویسنده تا از بعد جامعه
شناختی و مردم شناسی هم دست به تجربههای خاصی بزند که خود در حوزه ادبیات جنوب میتواند
یک صدای تازه باشد. البته در برخی متنهای نویسنده نوعی روایت چند وجهی و چند
صدایی هم دیده میشود. اما دو خط موازی در این فضاها به گونهای دیگر در هدایت هم
به نمایش گذاشته میشوند.
در نهایت میتوان گفت چهرهها و شخصیتها در آثار اسدی
از نظر بنیادی، دچار گسست از خود هستند و با نوعی دورماندگی از واقعیتهای زندگی درگیر
نگرش فراواقعی خودند. شاید بشود گفت بخشی از چشمانداز قصهها از تجربههای شخصی و
دغدغههای فردی خود نویسنده مایه میگیرد، چراکه مرز خاطرهها از یک سو و تقابل با
هستیهای گمشده از سوی دیگر، نوعی فضاهای برزخی همراه با فشارهای زیستن جاری، همه
و همه خود نشان از آدمها، مکانها و ناسازگاریها به مخاطبان آثارش را یادآور میشود.
در این پازل بزرگ، که منظر روزگاران جنوب را به
نمایش میگذارد، در هر زاویهاش نویسنده بر اساس بسیاری ماجراها و سرخوردگیها از
آتش اتفاقهای فراوانی سخن میگوید.
نکته اساسی دیگر در آثار اسدی، شیوههای روایتی آن است
که محصول شرایط بیرونی و آسیبهای خاص اجتماعی و فردی روزگارش است. این مسأله در
زمینه آسیب شناسی جنگ، خود محمل گفتوگوست.
هراس آدمها و عکس العملهای آنان را شاید بتوان گفت که
نویسنده نوع فراری از خود را به میان میکشاند و این هستی وقایع است که به کمک
ساختار قصهها به میدان میآیند.
«باغ ملی»(۱۳۸۲) دومین اثر داستانی کوتاه اسدی را با خود دارد در این متن فرم
و موضوع به گونه تازهتر و شسته تری عرضه میشود. به همین خاطر، جایزه گلشیری در
این سال به کوروش اسدی تعلق گرفت و این متن بزودی مورد توجه رسانهها، منتقدان
قرار گرفت.
بوی جنوب(خوزستان) در نوشتههای کوروش اسدی به روشنی دیده
و شنیده میشود. او نشان نسل سوم نویسندگان جنوبی را بر شانه دارد و پرداختن به
آدمهای شهری و اوهام و دغدغههای آنان در آثارش با جغرافیای خاصی همراه است.
در «باغ ملی» نویسنده از شرایط دشوار اجتماعی در جهت نشان
دادن مشکلات و مطالبات مردمی حرف زیادی میزند و از این رهگذر بزودی دنیای (جنگ)
با گذشت زمان از ابعاد دیگری به قصه راه پیدا میکند. چراکه مقوله «مهاجرت» و
آوارگی و سرگردانی و بیکاری جنگ زدهها به چشمانداز نامکرری، معناهای زندگی و
زیستن را که به مردم این خطه تحمیل میکند که خود بازتاب مصائب و دردهای فراوانی
را در اینجا و آنجا، به واگویی مینشیند.
صد البته در آثار کوروش اسدی بسیاری از لحظهها گاه با
تلخیهای زیادی همراه است اما زمان یک لبخند باستانی هم از دل تاریخ در اینجا و
آنجا خود را به نمایش میگذارد. کوروش اسدی متولد آبادان است(مرداد۱۳۴۳) و خاموشیاش هم در تهران(۱۳۹۶). وی زندگانی دشوار و پر پیچ و خمی
را تجربه کرده بود و همواره در پی فرصتهای گمشده میگشت و در دل این جستوجوها
بود که به مرزهای بیحاصلی رسید و بار سفری ابدی را بر دوش کشید.
هنوز فرصت بسیاری برای خلق آثار شاخص داشت
حسن میرعابدینی
پژوهشگر و منتقد ادبی
وقتی بحث کوروش اسدی به میان میآید یاد آن مقاله مشهور
گلشیری درباره جوانمرگی نویسندگان کشورمان میافتم، مقصودم ازجوانمرگی، نویسندگانی
است که برخلاف کارهای ابتداییشان وقتی پا به سن میگذارند دیگر اثر شاخصی خلق نمیکنند. هر چند که
جوانمرگی اسدی قدری متفاوت از این گفته گلشیری است، او وقتی دیده بر جهان بست که
هنوز فرصت بسیاری برای خلق آثار شاخص داشت؛ مرگ به او مجالی برای زندگی نداد.
به گمانم اسدی در داستان کوتاه بسیار موفقتر از
رمان بود، او را میتوان نویسنده بسیار زبدهای دانست که کارش را علیرغم تمام
مشکلاتی که با آن روبهرو بود بسیار جدی گرفت و طی سالهای فعالیتش کارهایی نوشت
که از نظر هنری و فکری درونمایهای قابل تأمل داشتند.
اگر دست به بررسی آثار او در دستهبندیهای رایج جریانشناسی
ادبیات معاصر بزنیم خواهیم دید که تأثیر بسیاری از فضای داستاننویسی اصفهان و
بویژه گلشیری پذیرفته است، از آن شیوه خاص داستاننویسانی پیروی کرده که معمولاً حول
و حوش مضمونی که مد نظرشان است میچرخند بیآن که بهطور مشخص چیزی دربارهاش
بنویسند. اسدی درک بسیاری از دقایق داستانهایش را به عهده خواننده میگذاشت و تا
حد بسیاری مخاطب را در نوشتههایش دخیل میکرد که این را میتوان یکی از بارزترین
ویژگیهای کتابهایش دانست.
اما اگر از نظر فرم و ساختار به سراغ نوشتههایش برویم
خواهیم دید که مایه بسیاری از شیوه داستاننویسی گلشیری و از سویی مدرنیسم داستاننویسان
جنوب گرفته است؛ آن هم مدرنیستی که از دهه چهل به بعد در خوزستان متولد شد.
کوروش اسدی متولد آبادان بود و در منطقهای رشد یافت که
به دلیل ویژگیهای خاص آن خطه و از سویی نقشی که شرکت نفت و کتابخانههایش در
معرفی نویسندگان مطرح امریکایی همچون همینگوی و فاکنر ایفا میکرد با ادبیات خو
گرفته بود.
او فرزند جنوب ایران بود و مضمونها و تصویرهای بسیار
خوبی هم از زادگاهش در داستانهایی که نوشت به مخاطبان عرضه کرد و همچون دیگر
نویسندگان همشهریاش مدرنیسم جنوب را ادامه داد. با این حال او حتی از کار خلاق
نویسندگان اصفهان که جدا از میراث مدرنیسم جنوب نبود هم بهره گرفت.
اسدی نویسندهای بود که با همان تعداد معدود آثاری که
نوشت امیدواری بسیاری به آینده نوشتههایش در جامعه ادبی ایجاد کرد. با این حال
درست در لحظهای که همه در انتظار خلق آثاری به مراتب شکوفاتر و خلاقانهتر از او
بودیم اسیر دنیای نابهنجار امروز شد و ما را ترک کرد.
داشتههایش را از جوانان دریغ نمیکرد
محمدعلی جعفریه
مدیر مسئول نشر ثالث
سابقه دوستی و آشناییام با او به بیست سال قبل بازمیگردد،
با منوچهر عدنانی که چند کتابی را با همکاری نشر ما منتشر کرده نسبت فامیلی داشت و
در رفت و آمد به خانه عدنانی بود که باب آشناییمان گذاشته شد. کوروش شخصیت بسیار خاصی
داشت، درست مانند نوشتهها و داستانهایی که خلق میکرد و همگی به خودش تعلق
داشتند. با این که تنها یکی از کتابهای او با همکاری نشر ما روانه بازار کتاب شد
اما چند سالی در جمع همکارانمان حضور داشت و ویراستاری برخی از کتابهایمان را
انجام میداد. اگر مسئولیت کاری را برعهده میگرفت دقت بسیاری به خرج میداد و
حداکثر توانش را به کار میبست.
زمان دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد یکی از کتابهایش(بعدها
نشر نیماژ آن را منتشر کرد) را برای انتشار به ما داد، آن را برای کسب مجوز به
ارشاد سپردیم اما متأسفانه بیش از پنج- شش سالی گذشت ولی موفق به دریافت مجوز نشر
آن نشدیم.
طی یک دهه آخر زندگیاش از بابت وضعیت نشر کتابهایش و
گرفت و گیرهای ممیزان آزار بسیاری دید که بیشک در سرخوردگی او بیتأثیر نبود. در تمام
دنیا نویسندگان از سطح قابل قبولی برای زندگی برخوردار هستند، اگر کوروش هم در
جامعه و زمانهای مهربانتر میزیست شاید به چنین سرنوشتی دچار نمیشد و ما باز هم
شاهد خیل آثار دیگری از او بودیم.
با وجود آن که شخصیت گوشهگیری داشت و اهل هیاهو نبود
اما هیچ گاه به خاطر ندارم که جوان علاقهمندی به سراغ او رفته باشد و ناامید
بازگشته باشد. از در اختیار گذاشتن داشتههایش دریغ نمیکرد و بهترین مصداق آن را
هم میتوان برپایی کارگاهها و کلاسهای نویسندگیاش دانست، شاید به این خاطر که
خودش هم نوشتن را در حلقه شاگردان هوشنگ گلشیری آغاز کرده بود و حالا میدانست که چنین
وظیفهای هم در قبال جوانترهایی دارد که مشتاقانه به سمت او و امثالش میروند.
نویسندهای زبده با قلمی توانا
امیرحسن چهلتن
نویسنده
معاشرت چندانی با کوروش اسدی نداشتم و عمده شناختم از او
به نوشتهها و کتاب هایش بازمی گردد. شاید تعداد کتابهایی که نوشت چندان زیاد
نبود اما همان چند کتاب هم آثاری قابل تأمل بودند و نمیتوان به آنها بیتوجه بود.
ناراحتم از اینکه او را در آن شرایط از دست دادیم، اگر روزگارمان قدری با او مهربانتر
بود باز هم فرصت این را داشتیم که اثری دیگر از او بخوانیم. مسئولانمان باید از خود بپرسند چرا
نویسندگان ایرانی برخلاف اهالی قلم در سایر کشورهای جهان از بیپناهترین اقشار
جامعه به شمار میآیند. از فردی که قدم به عرصه کتاب میگذارد هیچ حمایتی نمیشود
مگر آنکه نویسنده حاضر به خلق آثاری شود که مدنظر فلان سازمان و مدیر است، مسألهای
که در ارتباط با اسدی صدق پیدا نمیکرد چراکه او تا انتها مستقل باقی ماند. کارهای
اسدی را خواندهام و بیهیچ اغراقی تأکید میکنم که او نویسندهای بسیار زبده و قابل
بود، اسدی توانست دست به خلق آثاری بزند که توجه جامعه ادبی را به خود جلب کرد. ای
کاش دغدغه معیشت و گرفتاری مشکلات به او امان بیشتری برای زندگی میداد. شاید
نتوانم به نکتهای در خصوص شخصیت و اخلاق او اشاره کنم اما درباره قلمش میتوانم
بگویم که نویسندهای بسیار توانا بود. البته از فردی که در زمره شاگردان گلشیری
قرار داشته هم نمیتوان انتظاری کمتر از این داشت، ایکاش اینچنین بیمهری نمیدید
و رفتنش اینچنین تلخ به ثبت نمیرسید.