کد مطلب: ۱۴۲۹۸
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷

نیمه پنهان کار

دکتر رضا ماحوزی

ایران: برو کار می‌کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانی است کار به قدر آنکه علم و کار داری / بدان ارزی، بدان مقدار داری از آن دستی که ناید هیچ کاری / بود بر تن عجب بیهوده باری

به رغم استفاده عام از واژه «کار» در ابیات فوق و قابلیت تعمیم آن به تمامی فعالیت‌های افرادی که جست‌وجوگر حقیقی سرمایه جاودانی هستند و آن را راهی برای تعالی و رمزی برای نیل به پیشرفت و سعادت می‌دانستند، در ایران معاصر، این واژه عمدتاً برای خطاب قرار دادن طیف خاصی از فعالان حوزه صنعت و خدمات مورد استفاده قرار گرفته است که ذیل نظارت مدیرانی به ظاهر دانش‌دیده فعالیت‌هایی را انجام می‌دهند و محصولاتی یا خدماتی چند عرضه می‌دارند.
کار؛ کلید مدرن شدن
کانت در رساله «آموزش و پرورش» همان‌گونه که مرحوم شکوهی مترجم توانای این اثر نیز در مقدمه خود بر آن، بیان داشته است، «کار» را کلید مدرن شدن - به معنای شکوفا کردن تمامی استعدادهای آدمی- اعلام داشته است. به این معنا که آدمی از مجرای کار فردی و جمعی است که می‌تواند استعدادهای متعدد خود را شکوفا سازد. آدمی «خرد» دارد و این خرد را در جریان کار- که کامل‌ترین شکل آن فعالیت دسته‌جمعی است- به منصه ظهور و بلوغ می‌رساند.
 این فرآیند برای کانت، همانا بر پای خود ایستادن و خروج از وضعیت نابالغی خودخواسته است. در این چارچوب، آنکه از کار کم می‌گذارد، خودخواسته در نابالغی توقف می‌کند؛ درست همان‌گونه که افلاطون می‌گفت: «آنکه می‌داند، خطا نمی‌کند.»
برای افلاطون، دانستن عین عمل کردن است و لذا آنکه می‌داند و عملش را گام به گام مطابق معرفت پیش برده و تکمیل کرده است، خطا نمی‌کند. به‌دیگر سخن، آنکه در راه دانستن حقیقی مکث می‌کند و قدم در راه صعب و سخت آن نمی‌نهد و از توأمانگی حکمت نظری و عملی گریزان است، در واقع خود را در معرض نقص و خطا و در نتیجه عدم نیل به عقلانیت و آزادی و سعادت قرار داده است.
نسبت میان «کار» و «تحقق انسانیت»
با وجود این پشتوانه معرفتی و فکری در باب نسبت میان «کار» و «تحقق انسانیت» در شرایط فعلی این واژه نه در چارچوب معنای فوق، بلکه برای تفکیک دو رده از شاغلین، یعنی رده «کارگران» و «مدیران» استفاده می‌شود. گویی کار کردن ویژه دسته‌ای از انسان‌ها است و دسته‌ای دیگر، نه «کار» بلکه «مدیریت» می‌کنند. این تفکیک را در کلام متولیان ارشد امور هم می‌توان مشاهده کرد. در این چارچوب باید برای کار کارگران ارزش قائل بود و کالاهای تولیدی آنان را به نیت حمایت از تولید داخلی خریداری کرد. در وضعیتی مکمل از مدیران هم خواسته می‌شود به رفاه کارگران و معیشت آنان توجه داشته باشند و همچون مدیری لایق از اشرافیت فاصله گرفته و همسفره کارگران شوند. این تقلیل‌یابی مفهوم در ایران معاصر سبب شده تا مجموعه ارزش‌هایی که همواره نگه دارنده جامعه و ضامن بقا و حیات ایرانیان و استمرار اصناف بوده‌اند، به زمانه معاصر کشیده نشود و شاغلان رسمی و غیررسمی، در یک دسته‌بندی طبقاتی، «کار» را متوجه طبقه‌ای خاص بدانند و خود را عضو آن طبقه بدانند یا ندانند، یا آن طبقه را دوست بدارند یا ندارند.
 توأمانگی کار و شخصیت
 این دوری از نسبت میان «کار» و «شخصیت» را می‌توان در حیات آکادمیک هم مشاهده کرد. حسب اینکه فعالیت در حوزه آکادمی را برای استادان دانشگاه یا پژوهشگران پژوهشگاه‌ها و پژوهشکده‌ها به مثابه محلی برای دریافت مقرری (حقوق ماهانه) به حساب آوریم یا به‌عنوان یک پیشه - که به‌نوعی به زندگی استاد یا پژوهشگر دانشگاهی تبدیل شده است- می‌توانیم از شغل دانشگاهی دو روایت کاملاً متفاوت ارائه دهیم؛ «شغلی برای اخذ مقرری» و «شغلی همچون پیشه».
«فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ» فیلسوف آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم، در رساله کوچک خود در باب «دانشگاه» از هویت دانشگاهی به مثابه هویتی ممتاز که مبتنی بر جان و روحی پویا است سخن گفته است. این جان و روح از خلال پژوهش‌های اصیل و آموزش‌های درجه یک به‌دست می‌آید. به عقیده شلینگ، برای حصول این دو، کنشگران دانشگاهی باید با پژوهش‌ها و آموزش‌های خود چنان دمخور باشند که گویی بین آنان ثنویتی نیست. این همان «توأمانگی کار و شخصیت» در آدمی است؛ تحلیلی که نزد فیلسوفان و اندیشمندان پس از وی نیز همچون هگل، وبر و دیگران به صورت‌های متعددی تبیین و تقریر شده است.
بر این اساس می‌توان یکی از علل ضعف دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی ایران معاصر و بی‌رمقی آن و در نتیجه ایجاد بحران‌ها و کج‌رفتاری‌های علمی را فقدان تعریف نسبت توأمان میان «کار» و «شخصیت دانشگاهی» دانست. کنشگران دانشگاهی امروز ایران- همچون مدیرانی که کار را وظیفه طبقه خاص کارگر می‌دانند و از نسبت میان فعالیت و همت و کار با رشد شخصیت و سعادت غافل‌اند- عمدتاً به دانشگاه و مراکز پژوهشی به دیده مکانی برای دریافت مقرری می‌نگرند. از همین رو است که روح از دانشگاه‌ها رخت بربسته یا در حال رفتن است.
ما به‌صورت جدی به بازتعریف نسبت میان «کار» و «شخصیت» و دعوت از ادبیات غنایی و غیرغنایی فارسی برای ترویج این نسبت، همسو با نظام‌های اداری و آموزشی و پژوهشی جدید نیازمندیم. دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی باید در بازخوانی و ریشه‌یابی علل ضعف خود به این مشکل بنیادین توجه کنند و فقدان روح آکادمی را به‌مثابه یک مشکل فرهنگی جدی مورد توجه قرار دهند.
چیستی و ماهیت کار دانشگاهی
ما دانشگاهیان با فعالیت‌های دانشگاهی خود نسبت روشنی نداریم؛ نمی‌دانیم برای چه تدریس می‌کنیم و چرا پژوهش می‌کنیم؟ نسبت میان تدریس‌ها و تحقیقات ما با کشور و تاریخ این سرزمین چیست؟ نسبت میان آنها با آزادی فرد و انسان چیست؟ اصلاً چرا باید نهادهای آموزشی و پژوهشی باشند و جایگاه من در پاسخ به تمامی پرسش‌های اخیر کجا است؟
باید توجه داشت که سوژه اندیشنده این پرسش‌ها نه فقط استادان، بلکه سایر کسانی هستند که حیات آکادمیک را پذیرفته‌اند؛ دانشجویان، کارشناسان، مدیران، کارکنان، نیروهای خدماتی و تمام کسانی که دانشگاه را به‌مثابه حیطه و مکان فعالیت خود انتخاب کرده‌اند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST