کد مطلب: ۱۴۵۷۳
تاریخ انتشار: شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷

تولید کارخانه‌ای خیانت در حق داستان‌نویسی است

مریم شهبازی

ایران: برای خیلی از ما دهه شصتی‌هایی که کارمطبوعاتی آرزویمان بود فقط امثال «اوریانا فالاچی» نبودند که رؤیای قدم گذاشتن‌مان به این عرصه را شکل دادند، در همین مرز و بوم هم کم نبودند فریدون عموزاده خلیلی‌هایی که عاشقانه در نشریات کار کردند و شدند الگویی برای نسل‌های بعد خود. برای خیلی از ما هفته نامه «چلچراغ»، گزارش‌ها و حتی تصاویر متفاوتی که از همسن و سالانمان منتشر می‌کرد بهانه‌ای بود برای پیگیری مدام کیوسک محله‌مان. حالا بعد از سال‌ها به سراغ عموزاده خلیلی رفتم تا از او درباره سال‌ها کار در حوزه ادبیات، مطبوعات و حتی سیاست بپرسم. مردی که سال‌های جوانی‌اش به این امید سپری شد که بتواند آینده را تغییر دهد، فعال سیاسی که در دولت احمدی‌نژاد نام او همواره جزو  خط قرمزهای نشریات منسوب به طیف اصولگرا بود. همزمان در سه حوزه ادبیات، مطبوعات و سیاست کار کرده و با اینکه همواره از او به‌عنوان یکی از اصلاح‌طلبان نزدیک به رئیس دولت اصلاحات یاد می‌شود اما تأکید دارد که تنها نویسندگی است که راضی‌اش می‌کند و به سیاست و مطبوعات از سر ضرورت پرداخته. خودش می‌گوید سن و سالی از او گذشته، نامهربانی‌ها و شرایط خسته‌اش کرده، چشمانش مملو از این حسرت است که دیگر اراده‌ای جدی برای سرپا نگه داشتن مطبوعات نمی‌بیند؛ با این حال باز هم ایده‌هایی برای بهبود حال ادبیات و مطبوعات دارد. نام فریدون عموزاده خلیلی به خیلی از اولین‌های مطبوعات گره خورده، اولین نشریه کودک و نوجوان(سروش نوجوان)، اولین روزنامه ویژه کودکان و نوجوانان(آفتابگردان) و هفته نامه‌ای که مخاطبان هدفش نوجوانان و جوانان بود(چلچراغ)  منتشر شد تا شالوده شکنی کند. به همراه قیصر امین‌پور و حسن حسینی از مؤسسان اولیه حوزه هنری بودند، هرچند که بواسطه برخی اختلافات با آن خداحافظی کردند، ازمؤسسان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز به شمار می‌آید. از او به‌عنوان یکی از نویسندگان اثرگذار کودک و نوجوان هم یاد می‌شود، از انتشار نخستین کتابش به‌عنوان «فریاد کوهستان» ۳۶ سالی می‌گذرد و همان نزدیک به ۲۰ جلد کتابی که برای کودکان و نوجوانان نوشته هم توانسته جوایز داخلی و خارجی متعددی از جمله عنوان کتاب برگزیده سال «کتابخانه مونیخ» و جایزه «یونیسف» را برای او به ارمغان بیاورد.  با او در دفتر کارش، اتاقی که تنها زینت بخش آن کتابخانه‌ای کوچک و تصویری از استاد شجریان است به گفت‌وگو نشسته‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانیم.

نکته قابل توجه درباره شما، فعالیت‌های چند وجهی‌تان است، هم به‌طور جدی در عرصه روزنامه نگاری کار کرده‌اید و هم از سویی به‌عنوان نویسنده‌ای مطرح در حوزه کودک و نوجوان، از سویی از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب هم هستید. خودتان فریدون عموزاده خلیلی را بیشتر به فعالیت در کدام یک از این حوزه‌ها می‌شناسید؟

ترجیحم براین است که تنها نویسنده باشم، این تنها شغلی است که راضی‌ام می‌کند و برایم در بالاترین مرتبه قرار دارد، بعد از آن روزنامه‌نگاری و در آخر هم فعالیت‌های سیاسی‌ام قرار دارد.«کلمه» برای من بار دارد و در تفکرم آن را همچون برداری می‌دانم که هم قادر است مثبت باشد و هم منفی یا حتی صفر! به گمانم لحن حتی از روایت هم مهم‌تر است، کلمات در سطح نخست به داستان، بعد روایت و در آخر هم به لحن تبدیل می‌شوند؛ از همین رو لحن را از همه آنها عمیق‌تر می‌دانم. به همین کلمه به ظاهر ساده«سلام» توجه کنید، قادر است بدون ایجاد تغییری در ساختارش به نماد عشق یا نفرت تبدیل شود.
 «کلمه» نه تنها در ادبیات، بلکه در روزنامه نگاری و سیاست هم از قدرت بسیاری در انتقال معانی و لحن‌های مختلف برخوردار است؛ چطور است که نویسندگی را در این مورد متفاوت از دو حرفه دیگر می‌دانید؟
در نویسندگی، کلمه‌برداری را با سه مؤلفه می‌دانم، اما در روزنامه نگاری‌برداری با دو مؤلفه و در امر سیاست به‌نظرم تنها یک مؤلفه دارد. در امر نویسندگی با مؤلفه‌های واقعیت بیرونی، فردیت نویسنده و ذهن مخاطب(دریافت) روبه‌رو هستیم. این در حالی ست که فردیت در روزنامه‌نگاری به حداقل می‌رسد و ما تنها با دو مؤلفه دیگر روبه‌رو هستیم. روزنامه نگار تنها نقش انتقال واقعیت‌های بیرونی به مخاطب را برعهده دارد و چندان در واقعیت دست نمی‌برد. این در حالی ست که نویسنده فردیت خود را در واقعیت مورد نظر ضرب کرده و اتفاق جدیدی از آن خلق کرده تا به دنیای ما اضافه کند. همان کاری که «تالکین»، نویسنده و زبان شناس بریتانیایی با تألیف «ارباب حلقه‌ها» انجام داد و جهان تازه‌ای پیش روی ادبیات داستانی قرار داد، «رولینگ» هم در ارتباط با «هری پاتر» موفق به انجام چنین کاری شد، اما وقتی ماجرایی همچون «واقعه ۱۱ سپتامبر» رخ می‌دهد، بهترین روزنامه نگار، روزنامه‌نگاری‌ست که دست به انتقال بی‌کم و کاست‌تر واقعیت به مخاطبان بزند.
‌ و در سیاست؟
آن‌چه من درک می‌کنم یا حداقل دیده‌ام، سیاستی ست که تنها به نتیجه فکر می‌کند. از همین رو تنها مؤلفه‌اش این است که شما چه تأثیری به روی مخاطب می‌گذارید. اینجا حتی واقعیت هم از اهمیت چندانی برخوردار نیست و نمی‌توان به‌عنوان مؤلفه نخست از آن یاد کرد. در ماجرایی در ارتباط با تفکر سیاسی‌تان، واقعیتی رخ می‌دهد و وقتی دست به بررسی می‌زنید متوجه می‌شوید که آن واقعیت به نفع تفکر شما نیست. به‌عنوان نمونه هم‌حزبی‌تان دست به سوءاستفاده از جایگاهی که داشته زده و شما حالا در جایگاه مبلغی برای شفاف‌سازی هستید. در چنین شرایطی باید دست به شفاف‌سازی بزنید اما به‌عنوان فردی سیاسی سر این دو راهی قرار می‌گیرید که علیه تفکر و حزب خودتان واقعیت را بیان کنید.
شما تنها از تأثیر لحن در ادبیات می‌گویید اما این مؤلفه در بحث سیاسی هم از قدرت اثرگذاری بسیاری برخوردارست؛ حتی با دامنه نفوذ وسیع‌تری!
بله، ما قادر به حذف لحن از هیچ یک از این سه حرفه نیستیم، لحن در هر یک از این موارد اهمیت و سبک استفاده خاص خود را داراست. منتهی حرف من این است که در نویسندگی شما قادر به استفاده لحنی همراستا با شخصیت خودتان هستید. در روزنامه نگاری لحن شما از سیاست رسانه‌ای که در آن مشغول هستید و چگونگی دروازه بانی خبر در آن نشأت می‌گیرد، اما وقتی مشغول تألیف یک رمان هستید با چنین مانعی روبه‌رو نیستید.
پس بحث ممیزی کتاب چه می‌شود؟ ممیزی هم نوعی دروازه بانی موضوعی پیش روی فعالان کتاب است!
بحث ممیزی کتاب از جمله اثرات محیطی است، اما وقتی می‌گویید این کتاب من است، شما قبل از آنکه عوامل محیطی لحنتان را تغییر بدهید با فراغ بال و بدون اهمیت به سانسور دست به خلق اثر می‌زنید. اما در روزنامه نگاری از همان ابتدا باید حواستان به سیاست مد نظر مسئولانتان باشد.
تأکید دارید که ادبیات برایتان اولویت دارد، اما همواره حضور فعال‌تری در ارتباط با مطبوعات و فعالیت‌های سیاسی داشته‌اید. آنقدر که نزدیک به یک دهه شاهد انتشار اثری از شما نبودیم!
ورود من به عرصه مطبوعات همزمان با فعالیتم در «حوزه اندیشه» بود که حالا از آن به‌عنوان «حوزه هنری» یاد می‌شود. در حوزه هنری با گروه اولیه‌ای از نویسندگان که آنجا مشغول فعالیت بودند کار می‌کردم، در سال‌های نخست تنها کتاب می‌نوشتم، اما بعد از آن به مجله سروش نوجوان رفتیم و آن را راه‌اندازی کردیم. آن زمان فعالیت در حوزه‌هایی که به آنها اشاره کردید برایم در حکم یک ضرورت و حتی رسالتی انقلابی بود، خودمان را موظف به انتشار نشریاتی متفاوت می‌دانستیم.
‌ این‌ها بعد از تجربه‌ای بود که در انتشار نشریه «بچه‌های مسجد» با زنده یاد قیصر امین‌پور داشتید؟
«بچه‌های مسجد» نشریه نبود، کتاب بود و وقتی که مسئولیت انتشار «بچه‌های مسجد» را به عهده گرفتم تبدیل به نشریه‌ای ادواری شد، به‌دنبال انتشار نشریه‌ای شبیه «کتاب جمعه» شاملو و «کتاب هفته»ای بودم که در دهه‌های چهل و پنجاه، به شکل ماهانه منتشر می‌شدند.
و بعد گفتید که گروه‌تان ظرفیتی بیش از فعالیت در این نشریه را دارد و به قیصر پیشنهاد دایر کردن سروش نوجوان را دادید که اتفاقاً با مخالفت او روبه‌رو شد!
ذهن قیصر بیشتر متوجه بحث کتاب و شعر بود و به من می‌گفت:«دردسر درست نکن، مگر می‌شود هر هفته و هر ماه شعر و داستان جدید داشته باشیم!» من هم شاملو و نشریه‌ای  راکه منتشر می‌کرد  مثال می‌زدم، هر چند که شاملو واقعاً شاملو بود و بحثی متفاوت از دیگران داشت. قیصر هم بالاخره پذیرفت اما تلاشمان برای راه‌اندازی سروش نوجوان با بروز اتفاقات و دعواهایی همراه شد که در حوزه هنری پیش آمد و خداحافظی‌مان را در پی داشت. این‌ها را گفتم که بدانید هم عوامل بیرونی و هم درونی منجر به فعالیت بیشتر من در حوزه‌های مورد اشاره شما شد.وقتی سروش نوجوان جان گرفت می‌دانستم که باید از فعالیت مطبوعاتی دور شوم تا به کار نوشتن برسم، اما دیگر نمی‌توانستم. البته یک نیاز دیگری هم بود که شاید به شخصیت فردی‌ام بازگردد، همیشه خواهان این بودم که به عده‌ای کمک کنم تا چیزی یاد بگیرند و سعی کردم در سروش نوجوان به آن جامه عمل بپوشانم. ما گروه خبرنگاران نوجوان را راه انداختیم و در سال ۶۷ حدود یکصد خبرنگار نوجوان پذیرفتیم و ۱۶ صفحه آن مجله را برای انتشار به دست نوجوانان دادیم. از قیصر که عضو شورای سردبیری بود تا مهدی فیروزان، مدیر مسئول آن همگی وحشت زده بودند که عاقبت این کار چه می‌شود. مژگان کلهر، آتوسا صالحی و شادی صدر خبرنگاران نوجوان ما در آن سال و در سروش نوجوان بودند که به‌عنوان سردبیر«مجله در مجله» انتخاب شدند. وقتی کار جدی شد، نه تنها قیصر بلکه باقی دوستان هم پای کار ایستادند. «مجله در مجله» تنها یک نشریه نبود، آموزشگاهی برای نوجوانان به شمار می‌آمد. هر فصل یکبار نوجوانانی را که مطلب ارسال می‌کردند  جمع می‌کردیم و برای آنان دوره‌های کوتاه آموزشی برگزار می‌کردیم، حتی خود قیصر هم از آموزش آنان دریغ نمی‌کرد.
در دنیای امروز روزنامه نگاری، ما با دو نظریه کلی روبه‌روایم، گروهی به آموزش آکادمیک اعتقادی ندارند و معتقد به کسب تجربه در کار و همچنین برخورداری از استعداد هستند، این در حالی ست که گروه دیگر تأکید بسیاری به لزوم آموزش دانشگاهی دارند. با توجه به گفته‌هایتان گمان می‌کنم در زمره گروه اول باشید!
هم برای همکارانی که با تحصیلات دانشگاهی قدم به این عرصه گذاشته‌اند و هم آنهایی که تحصیلات متفاوتی داشته‌اند احترام قائل هستم. خود من از رشته ریاضی وارد این شغل شدم، بنابراین اعتقاد چندانی به لزوم تحصیلات دانشگاهی در این حرفه ندارم. اگر این حرفم باعث دلخوری دیگر دوستان نشود باید بگویم که بارها به افرادی برخورده‌ام که از راه غیر دانشگاهی وارد این شغل شده‌اند و بیش از روزنامه نگارانی که این رشته‌ها را خوانده‌اند خلاقیت داشته‌اند.
چرا؟ نگاهتان به تحصیلات دانشگاهی بر اساس قید و بندهایی ست که ممکن است به تفکر افراد تزریق کند؟
تحصیلات دانشگاهی در روزنامه نگاری و ادبیات مانع بروز خلاقیت می‌شود، آنچنان که به ندرت از خروجی دانشکده‌های ادبیات به نویسنده یا شاعری توانا برمی خورید. قیصر همیشه می‌گفت تنها کلاسی که در زمینه ادبیات معاصر ایران در دانشگاه تهران عملکرد خوبی دارد کلاس‌های دکتر شفیعی کدکنی‌ست، او تأکید داشت از کلاس‌های ما شاعر و نویسنده به جامعه ادبی معرفی نمی‌شود و در بهترین حالت ممکن، فضای دانشگاهی قادر به تربیت نظریه پرداز ادبی ست. این اتفاق درباره روزنامه نگاری هم صدق می‌کند، این را می‌گویم چون با روزنامه نگارانی مواجه هستم که از دانشگاه‌هایی چون علامه طباطبایی برای کار یا کارآموزی به ما مراجعه می‌کنند اما تنها فن روزنامه نگاری را یادگرفته‌اند، تیتر زدن را یادگرفته‌اند اما در عین حال برای تیتر خوب خلاقیت ندارند. وضعیت کارگاه‌های نویسندگی و روزنامه نگاری هم چندان دور از فضای دانشگاهی‌مان نیست. اغلب نوشته‌های این افراد شبیه هم است. زمانی یادداشت‌های منتشر شده در مطبوعات امضا داشتند. تفاوت سبک نوشتار و نگاه نویسندگان قابل تشخیص بود و این نشأت گرفته از همان استعدادی ست که گفتم. اتفاقی که روزنامه نگاری امروزمان آن را کم دارد. در دهه چهل و پنجاه شرایط خیلی متفاوت از حالا بود، روزنامه نگاری‌مان هویت داشت، حتی اگر یادداشت فلان روزنامه نگار را از رادیو می‌خواندید  براحتی متوجه می‌شدید که قلم چه کسی ست. الان کدام یادداشت متمایزی منتشر می‌شود که قلم نویسنده‌اش منحصر به خود او باشد.
‌ شما تأکید دارید که روزنامه نگاران برخوردار از تحصیلات غیرمرتبط، خلاقیت بیشتری دارند، این در حالی ست که بخش عمده‌ای از فعالان رسانه‌های امروزمان تحصیلات آکادمیک این رشته را ندارند!
پاسخ این سؤال صفر و صدی نیست! مگر می‌شود تمام ضعف‌های روزنامه نگاری امروزمان را از دانشگاه‌ها دید؟ از طرفی همه مشکلات را هم نمی‌توان از افراد غیرمرتبط با این رشته دانست!هر دو این نظریه‌ها افراطی هستند، منتهی معتقدم که شیوه تدریس دانشگاه‌هایمان حداقل درباره این دو رشته به گونه‌ای ست که جلوی بروز خلاقیت را می‌گیرد. تصور شخصی من که شاید صحیح هم نباشد این است که روزنامه نگارانی که از ادبیات به این کار آمده‌اند می‌توانند روزنامه نگاری مؤلف ایجاد کنند و تنها تکنیسین نیستند. از سویی افرادی که از روزنامه نگاری به داستان نویسی، بویژه در حوزه اجتماعی و آثار رئالیستی قدم گذاشته‌اند آثار قابل تأملی خلق کرده‌اند. روزنامه نگاری موفق، حاصل ضرب نویسندگی در روزنامه نگاری است.
در بحث نویسندگی هم نظرات مشابهی مطرح است، عده‌ای قائل به تأثیر کارگاه‌های نویسندگی هستند حتی امثال «سلینجر» را مثال می‌زنند که از همین کارگاه‌ها به جامعه ادبی معرفی شده‌اند، کارگاه‌هایی که خود شما هم بارها برپا کرده‌اید. از طرفی برخی دیگر هم نویسندگی را اکتسابی نمی‌دانند و بر استعداد تأکید بسیاری دارند. در ارتباط با این مباحث چه نظری دارید؟
من بعد از چند دهه تدریس داستان‌نویسی علیه کارگاه‌ها و کلاس‌های نویسندگی شورش کردم. از همان ابتدای ورودم به حوزه هنری در اوایل دهه شصت، همراه با دیگر همکاران، کلاس‌های آموزش داستان‌نویسی برپا می‌کردیم، من شخصیت‌پردازی آموزش می‌دادم، محسن مخملباف، حسن حسینی، محسن سلیمانی و قیصر هم مباحث دیگری را تدریس می‌کردند. تا اینکه در دهه هشتاد و بعد از پانزده سال تدریس داستان‌نویسی به این نتیجه رسیدم که با این کلاس‌ها چه خیانتی در حق ادبیات مرتکب می‌شویم!اغلب نوشته‌ها شبیه هم بودند، نه تنها کلاس‌های من و همکارانم، حتی کارگاه‌های بهترین مدرسان همین طور بوده و هستند. پیش خودم گفتم اگر من برای علاقه مندان کلاس بگذارم، خروجی کلاس‌ها نویسندگانی شبیه خودم می‌شود، تازه مگر عموزاده خلیلی کیست که افرادی مانند خودش را تکثیر کند! این خیانت است، داستان چیزی نیست که مانند کارخانه آن را تولید کنیم.
چطور مدعی شورش علیه کارگاه‌های مذکور هستید وقتی که بازهم کارگاه داستان‌نویسی برپا کردید!
تا سال ۸۹ در برپایی هیچ کارگاهی همکاری نداشتم تا اینکه یکی از دوستان از من خواست در برپایی کارگاهی آموزشی برای رمان نوجوان همکاری کنم. تأکید کردم اگر قرار به همکاری‌ام باشد به‌جای کارگاه‌های مرسوم ضد کارگاه برپا خواهم کرد. قبول کرد و قرار شد اسم کارگاهمان را «اتاق تجربه رمان نوجوان» بگذاریم. در همان جلسه اول از همه خواستم هرچه درباره زاویه دید، شخصیت، سوژه‌یابی و... خوانده‌اند را کنار گذاشته و با ذهنی فارغ از آموزش‌های داستان نویسی، تنها با یک ایده وارد کلاس شوند. در آن دوره حدود چهارده نفر شرکت کردند که خروجی‌اش تألیف هشت رمان شد. غیر از یکی- دونفر، اغلب آنان افرادی بودند که تازه قدم به عرصه نوشتن گذاشته بودند و کتابی نداشتند. از آن تعداد رمان، شش کتاب منتشر شد که همه آنها جوایزی همچون کتاب سال، کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و... را در رقابت با نویسندگان بزرگ گرفتند. فردیت تمام این افراد در آثارشان جلوه کرده بود و ما دیگر با نویسندگانی که تکثیری از مدرس آن کارگاه باشند روبه‌رو نبودیم، تنها کاری که کردم تلاش برای کنار زدن کلیشه‌ها و ترس‌های آنان از نوشتن بود.
‌ با این حساب اعتقادی به کتاب‌های آموزش داستان‌نویسی دارید؟
اگر فردی علاقه‌مند به نویسنده شدن است بهتراست سراغ این کتاب‌ها نرود و به جای آن داستان و رمان بخواند، اما اگر خواهان فعالیت به‌عنوان منتقد ادبی ست این کتاب‌ها حاوی نکات بسیار خوبی هستند. هرچقدر دانش شما نسبت به ساختارهای داستان و تکنیک‌های آن بیشتر شود با ترس بیشتری در نویسندگی روبه‌رو می‌شوید، این کتاب‌ها راه را بر خلاقیت می‌بندند. هر داستان، چیزی به جهان داستان اضافه می‌کند؛ البته تنها در صورتی که برخاسته از فردیت باشد. اصلاً مگر «سروانتس» دُن کیشوت را بر اساس آموزش‌های داستان‌نویسی نوشت؟ قطعاً نه! کتاب‌های شاخص خلق شده‌اند و بعد از حاصل تجزیه و تحلیل آنها این کتاب‌های آموزشی درآمده‌اند.
برگردیم به نشریات نوجوانی که همچون سروش راه انداختید، آفتابگردان و دوچرخه!
سروش نوجوان زمانی که راه افتاد فضای نشریات کودک و نوجوان بسیار رسمی، شعاری و ایدئولوژی زده بودند، حتی رد پای چندانی از ادبیات و هنر در این نشریات دیده نمی‌شد. سروش نوجوان، سال ۶۷ و در شرایطی منتشر شد که کشور هنوز تحت تأثیر فضای جنگ بود. بچه‌ها در آن شرایط احتیاج به فضایی مناسب سن خود داشتند و ما به سراغ انتشار نشریه‌ای صرفاً ادبی- هنری رفتیم. نکته دیگری که برایمان اهمیت بسیاری داشت تربیت نسلی کارآمد در زمینه ادبیات و روزنامه نگاری بود.
آفتابگردان، دوچرخه و چلچراغ چطور متولد شدند؟
خلق آفتابگردان به این واسطه رخ داد که پیش خودم گفتم چرا برای بچه‌ها نشریه روزانه منتشر نمی‌شود! روزنامه«آفتابگردان» در کل هشت صفحه داشت که از این بین دو صفحه به مباحث خبری و روز اختصاص پیدا کرد و مابقی آن ادبیات بود. هر روز گزارشی اجتماعی مبتنی بر مسائل روز هم داشتیم، گزارش‌نویسی اجتماعی برای نوجوانان از «آفتابگردان» شروع شد که برخی از آنها حتی در مباحثی چون بچه‌های کار اثر گذاشتند، شهردار مدرسه هم از دل همین گزارش‌ها متولد شد. تصورمان این بود که انتشار چنین نشریه‌ای به بچه‌ها شخصیت می‌دهد، اینکه بدانند نشریه‌ای خاص خودشان دارند اتفاق مهمی بود.
‌ آفتابگردان اولین نشریه جدی کودک و نوجوان جهان بود؟
در خاورمیانه بله، اما در جهان نه! روزنامه‌ای مخصوص کودکان در ژاپن منتشر می‌شد که تیراژ میلیونی داشت، با آنها مکاتباتی انجام دادیم که به ایران هم آمدند و گزارشی نیز از آفتابگردان منتشر کردند. در آلمان هم نمونه دیگری منتشر می‌شد، منتهی تنها چهار روز در هفته روی کیوسک می‌رفت.
‌ چرا اینقدر از فضای کتاب دور شدید و در عوض به کار مطبوعات مشغول شدید؟
همین حالا هم چندین سوژه برای داستان و رمان در دفتریادداشت روزنامه‌ام ثبت کرده‌ام تا بلکه فرصتی برای نوشتن آنها پیدا کنم. اما هنوز چنین وقتی پیدا نکرده‌ام، طی این سال‌ها دچار یک پارادوکس در تصمیم گیری‌ام شده‌ام، نمی‌دانم کنار کشیدن از کدام حرفه‌ای که طی این سال‌ها به آنها مشغول بوده‌ام صحیح‌تر است.
‌ در اغلب نوشته‌هایتان نگاهی واقع گرایانه به مسائل اجتماعی دارید، چقدر بحث آگاهی بخشی مدنظرتان است؟
یکی از دلایل راه‌اندازی روزنامه آفتابگردان همین بود؛ اینکه در کنارتوجه به نیاز کودکان و نوجوانان نباید ازضرورت آگاه‌سازی و آموزش آنان غافل شد. در ادبیات نمی‌توان با درجه تأثیرگذاری زیادی به این اثرگذاری دست پیدا کرد، در چنین بحثی نشریات از قدرت نفوذ بیشتری برخوردارند. نکته دیگری که نباید فراموش کرد از کنار این نشریات امکان تربیت نیروهای جوان برای کار حرفه‌ای هم فراهم می‌شود. از سروش نوجوان نویسنده‌های بسیاری معرفی شد، از آفتابگردان و چلچراغ هم روزنامه نگاران خوبی درآمد. این‌هاست که باعث شده مردد بمانم که کدام حرفه را رها کنم. گاه فکر می‌کنم همه چیز را رها کنم و بروم بنویسم اما زنجیره‌ای که به وجدانم وصل شده چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد.
‌ وقتی چلچراغ منتشر شد با نقدهای بسیاری روبه‌رو شدید، در اغلب نشریاتی که شما به نوعی آغازگر آنها بودید با لحنی متفاوت از سایر نشریات و نزدیک‌تر به زبان جوانان روبه‌رو هستیم. چطور از سد مخالفت‌هایی که این لحن را آسیبی برای زبان فارسی می‌دانستند عبور کردید؟
قبل از انتشار چلچراغ، حدود پنج-شش ماهی به همه مخالفت‌های احتمالی و حتی مشکلات پیش رو فکر کرده و برای همه آنها جواب داشتیم. مهم‌ترین هدف ما از انتشار این نشریه شالوده شکنی و آشنایی زدایی بود، این کار را هم با لوگوی مجله، سرکلیشه‌های مطالب و گرافیک آن شروع کردیم، هر چند که می‌دانستیم با مخالفت روبه‌رو می‌شود اما شیوه معمول روزنامه نگاری را برهم زدیم.
 این هنجارشکنی چقدر در بحث محتوایی گفت‌وگوها و گزارش‌ها نمود داشت؟
در چلچراغ بخشی با عنوان «برخورد نزدیک از نوع سوم» بود، با اینکه رویکرد اصلاح‌طلبانه داشتیم اما از چهره‌های مشهور اصلاح‌طلب دعوت می‌کردیم تا آنان را مقابل نسل سوم که بچه‌های دهه شصت بودند بنشانیم. هیچ ابایی هم نداشتیم که نتیجه این گفت‌وگو به اینجا ختم شود که اصلاح طلب و اصولگرا برای نسل جدید فرق ندارد و آنان به هر دوگروه نقد جدی دارند.
هم‌اکنون وضعیت نشریات ویژه کودک و نوجوان و در ابعاد کلی‌تر شرایط مطبوعات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اجازه بدهید نخست از وضعیت کلی مطبوعات بگویم، حال نشریات امروزمان خوب نیست.
به‌خاطر شرایط اقتصادی و مشکلاتی نظیر گرانی و کمبود کاغذ یا عملکرد خود اهالی رسانه؟
این مؤلفه‌ها که در جایگاه فعلی نشریاتمان تأثیری جدی داشته‌اند با این حال نمی‌توان منکر نقشی که فضای مجازی داشته هم شد، شرایط سیاسی و محدودیت‌های متعدد اهالی رسانه هم در بیان گفته‌هایشان به این مسأله دامن زده، خودمان هم سعی نکرده‌ایم نشریه‌ای با کیفیت به دست مردم بدهیم. این مسأله‌ای ست که به مدیران رسانه‌ها، سردبیران و خود روزنامه نگاران بازمی گردد و از همه مهم‌تر اینکه ما قلم نداریم! روزنامه نگارانمان دیگر تعصبی نسبت به قلم‌شان یا نشریه‌ای که در آن کار می‌کنند، ندارند. این از دو علت نشأت می‌گیرد یکی بحث نیاز مالی روزنامه نگاران است که به ناچار باید برای چند رسانه کار کنند و این منجر به افت کیفی مطالب شده. از سوی دیگر رسانه‌ها برای صاحبان آنها جایگاهی که باید را ندارد، برای اغلب مدیران، رسانه ابزاری ست تا آنان را به چیزهای دیگری از جمله، قدرت سیاسی، شهرت و منافع مادی برساند. اما در ارتباط با نشریات کودک و نوجوان معتقدم که شرایط خیلی حادتر است و آنان نیازمند یک حمایت مادی و معنوی هستند. مطبوعات کودک ونوجوان امتیازهایی را که صاحبان آنها دنبالشان هستند تأمین نمی‌کنند و پول و جایگاه سیاسی خاصی برای گردانندگانشان به‌دنبال ندارند. نه تنها آینده نشریات بزرگسال، بلکه نشریات کودک و نوجوان نیز بسیار نگران‌کننده است.
 طی سال‌های فعالیت‌تان همواره با نگاهی امیدوارانه پیش رفته‌اید، حالا هم‌چنین  نگاهی به حل مشکلات ادبیات و مطبوعات دارید؟
در ارتباط با ادبیات کودک و نوجوان نگاهم امیدوارانه‌تر است و حتی معتقدم که این بخش از حوزه کتاب‌مان ظرفیت بسیاری برای درخشش دارد.اما در ارتباط با مطبوعات چندان امیدوار نیستم. دیگر اراده‌ای جدی برای سرپا نگه داشتن مطبوعات نمی‌بینم. مطبوعاتی‌ها خیلی خسته و ناامید شده‌اند، حاکمیت هم آنقدر دغدغه دارد که توجه چندانی به رسانه‌ها ندارد.
 در درون خود فریدون عموزاده خلیلی هنوز خبری از آن جوان بیست ساله‌ای که با رویای تغییر و ساختن آینده قدم به عرصه ادبیات، مطبوعات و بعدها هم سیاست گذاشت، هست؟
شما اثری از امیدواری در چهره من می‌بینید؟ من هم خسته‌ام و هم قدری ناامید. شرایط دشوار شده، من و دوستانم در نشریه چلچراغ بعد از پانزده سال، نهایت امیدواری‌مان این است که تا هر جا زورمان برسد از تعطیلی‌اش جلوگیری کنیم. برای امثال من که سال‌هاست عاشقانه در این حوزه کار کرده‌ایم دیدن تعطیلی پی‌درپی نشریات اتفاق دردناکی ست. درست است که پیر شده‌ام اما با وجود تمام موانعی که گفتم در همین ماه‌های اخیر به چند ایده و تأسیس جدید برای مطبوعات و ادبیات فکر کرده‌ام، امیدوارم قادر به تحقق آنها بشوم، هر چند که شرایط چندان راحتی پیش رویمان نیست.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST