مهر: در متن ذیل که اقتباسی است از کتاب Clare Saunders, David Mossley, George MacDonald Ross, Danielle Lamb; "Doing Philosophy: a Practical Guide for Students پیشنهاداتی برای خواندن متون فلسفی ارائه شده است؛
چگونه متون فلسفی را فیلسوفانه بخوانیم؟ معمولاً مخاطبان غیرمتخصص فلسفه، از پیچیدگی و اصطلاحات تخصصی متون فلسفی گریزان هستند. در این متن
نویسنده به آموزش خواندن متون فلسفی پرداخته است:
فرآیند فیلسوفانه خواندن، متشکل از سه فعالیت اصلی است:
به دست آوردن نمای کلی متن، ساختار آن و مسائل فلسفی مورد بحث در آن.
فهمیدن استدلالهای بکار رفته و نتایج حاصل شده- یعنی تحلیل جزئیات ساختار متن.
تفسیر معنای سرتاسر متن- فهم مفاهیم و آموزههای آن و چگونگی تأثیر آنها بر آموزههایی که فیلسوفان دیگر در متون دیگر در باره آنها بحث کردهاند.
این مهم است که هیچ کدام از این فعالیّت ها را کنار نگذاریم زیرا هر کدام از آنها به دیگری کمک میرسانند و مبنای درستی برای خواندن فیلسوفانه -در برابر خواندن متون فلسفی- فراهم میکنند.
خواندن سازمان یافته
نمای کلّی خوبی از متن به دست آورید:
عنوان چیست؟ آیا عنوان به شما میگوید که متن درباره چیست؟
اندازه متن چه مقدار است؟ چه مقدار زمان برای خواندن این متن باید در نظر بگیرید؟
آیا این متن مقدمهای دارد که مسئله یا استدلالهای مورد بحث را در آن توضیح دهد؟
آیا این متن خاتمهای دارد که در آن، استدلال و نحوه ارتباط آن با دیگر آموزهها را خلاصه کند؟
عناوین بخشها یا فصول آن چیستند؟ آیا الگو یا ساختاری میتوان در آن دید؟
درباره آنچه از متن میخواهید، بیاندیشید: درک خوبی از استدلالها؟ چارچوبی برای فهم چیزی دیگر؟ فهم مفهومی جدید؟
برای هدایت خواندن متن از شکل خود متن استفاده کنید: ساختار آن متن دلیلی دارد.
برای خواندن زمان صرف کنید: آهسته بودن مشکل نیست و در فلسفه غالباً مزیت است.
یادداشت برداری کنید و همزمان ایدههای خودتان را نیز بنویسید: از همان ابتدا با ایدهها دست و پنجه نرم کنید، آنها را مورد تردید قرار دهید و بیازمایید.
شناسایی مسائل فلسفی
در خواندن متون فلسفی اولین چالش، شناسایی مسئلهای است که نویسنده به آن میپردازد.
شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که این نکته به اندازه کافی روشن است و نیازمند بیان نیست: موضوع مورد بحث معمولاً در عنوان مشخص است و معمولاً متن با توضیح پرسشهایی آغاز میشود که نویسنده در پی پاسخ به آن است. چه چیز دیگری مورد نیاز است؟
باید آنچه در باره این موضوع مسئله ساز است و پرسشهای فلسفی ناشی از آن را دقیقاً شناسایی کنید. دلیل عمده برای این ضرورت، این است که فلسفه با ایدهها و مفاهیم انتزاعی سروکار دارد. شناسایی ایدههای انتزاعی متن- مسئله فلسفی مورد بحث- نیازمند خواندن نقادانه است.
در آغاز ایدههای کلیدی را در عنوان و بخش آغازین متن جستجو کنید؛ اما در نظر داشته باشید که این طرح اولیه غالباً موقتی است و فهم شما از آن، در ادامه اصلاح میشود.
لازم است که متن را منفعلانه نخوانید، بلکه با آن تعامل کنید- هنگام خواندن با ایدهها گفت و شنود کنید.
یافتن استدلالها
استدلالها اصل فلسفهاند. استدلال میتواند به اشکال مختلف و با محتواهای کاملاً مختلفی ظاهر شود، اما نتیجهای وجود خواهد داشت که مقصود اصلیِ استدلال ورزیدن است. امور واقع یا ایدههایی که مبنای اصلی استدلال را شکل میدهند معمولاً مقدمات نامیده میشوند. به این استدلال نگاه کنید:
آزادی نمیتواند بر حسب واژگان ایجابی تعریف شود (و) تعریفی کارآمد از آزادی برای نظریه پردازی سیاسی لازم است. (بنابراین) میبایست آزادی را به نحو سلبی این گونه تعریف کنیم: نبود محدودیت بر رفتار.
به وضوح در این استدلال، کلمه کلیدی «بنابراین» است که قبل از نتیجه جای گرفته است. این علامتی است برای مقصود اصلی استدلال. در سیر خواندن آثار فلسفی خواهید یافت که کلمه «بنابراین» معمولاً اظهار نمیشود، بلکه صرفاً به طور ضمنی وجود دارد. کلمه اضافه شده «و» به ملاحظه این امر کمک میکند که دلیل مرکب از دو چیز است.
در شکل متعارف دیگری از استدلالها، جایگاه نتیجه و مقدمات تغییر میکند، مقصود اصلی در آغاز قرار میگیرد: کلمهای که میتوانیم در این جا اضافه کنیم «زیرا» پس از نتیجه است. [همان استدلال را به این شکل بازسازی میکنیم
میبایست آزادی را به نحو سلبی این گونه تعریف کنیم: نبود محدودیت بر رفتار. (زیرا:) تعریفی کارآمد برای نظریه پردازی سیاسی لازم است. (و) آزادی را نمیتوان بر حسب واژگان ایجابی تعریف کرد.
تعیین نتیجه همیشه آسان نیست و میبایست به دقت بیاندیشید: استدلالهای مرکبی وجود دارند که در آنها نتجیه یک استدلال فرعی مقدمه استدلال دیگری میشود. البته این دقت، آغاز فرآیند درگیر شدن با ایدههای متن است که چیزی بیش از خواندن سطحی آن است. راهبردهای دیگری نیاز است که ما را به عمق بیشتر متن ببرند.
تحلیل استدلالها
رویکردی راهبری برای تحلیل استدلالها در این مرحله میتواند، طرح این پرسشها باشد:
مقصود اصلی نویسنده چیست؟ نتیجه استدلال ارائه شده چیست؟ آیا واضح است که نتیجهای وجود دارد؟
مقدمات استدلال چیستند؟ نویسنده چه موادی را برای رسیدن به نتیجه بکار میبرد؟
ساختار استدلال چیست؟ آیا یک استدلال طولانی است یا استدلالهای کوچکتری همراه با نتیجهاند که آن نتیجه، در مرحلهای مقدمه استدلال دیگری قرار میگیرد؟
این پرسشها کمک میکند که بفهمیم چگونه میتوانیم ارزیابی سه چیز را آغاز کنیم؟
صدق مقدمات
منطقِ رسیدن به نتیجه از مقدمات، یعنی شکل استدلال
صدق نتیجه.
وقتی نتیجه استدلال منطقاً میبایست پیامد مقدمات باشد، این استدلال را معتبر مینامیم. البته این ضرورتاً بدین معنی نیست که نتیجه صادق است، زیرا ممکن است مقدمات صادق نباشند. در جایی که استدلال معتبر است، و مقدمات صادقاند، نتیجه صادق است. این استدلال درست نامیده میشود. این عبارت را از ارسطو فیلسوف مشهور یونان باستان بخوانید که از آغاز کتاب اخلاق وی اقتباس شده است:
این اندیشه وجود دارد که هر هنر و هر تحقیقی و به طور مشابه هر عمل و جستجویی، خیری را هدف گیری میکند و به این دلیل، به درستی گفتهاند که خیر چیزی است که هدف همه امور است:
میتوانیم این استدلال را به شکل زیر بیان کنیم:
هر هنر و تحقیقی به هدف خیری انجام میشود.
هر عمل و جستجویی به هدف خیری انجام میشود.
بنابراین خیر چیزی است که هدف همه امور است.
این استدلالی در باره خیر است، اما آیا استدلال خوبی است؟ میتوانیم در صدق مقدمات تردید کنیم، اما به خاطر تحلیل استدلال، خوب است فرض کنیم که مقدمات را میپذیریم. آیا نتیجه پیامد مقدمات است؟ به نظر میرسد که نتیجه مستلزم وجود «خیر» عینی است که با خیر درونی مقدمات -«خیری»- متفاوت است. آیا منطق ارسطو در اینجا معیوب است؟ آیا مقدماتی مخفی یا مغفول در اینجا وجو دارند؟ یا اینکه آیا ما مقصود ارسطو را به درستی نفهمیدهایم؟
این تنها درآمدی است به گونهای که شما میتوانید تحلیل متون را با آن آغاز کنید و شما با گونههای بسیار دیگری مواجه خواهید شد. به علاوه، مقدمات و نتایجه یک استدلال ممکن است جدا باشند، مجموعه بندها ممکن است مقدمات باشند و صورتهای منطقی استدلال متنوعی ممکن است بکار روند. البته میتوانید ببنید که در خواندن متون فلسفی، ممکن است تحلیل دقیق ایدههای بکار رفته و مفروض نویسنده را میتوان با توجه به استدلالهای مرکز متن آغاز کرد. میتوان مفاهیم و نقائص منطقی را با این راهبرد عامّ نشان داد.
به کارگیری منطق
برخی فیلسوفان نمادهای منطقی را برای بیان استدلالها یا روشن ساختن آنها بکار میبرند. این بخشی مهم و زنده از فلسفه معاصر است. شاید از شما بخواهند که منطق صوری را جداگانه فراگیرید و در آنجا به شما نحوه خواندن و نوشتن علائم منطقی را یاد میدهند. به علاوه ممکن است در سیاق خواندن متون دیگر ـ مخصوصاً در فلسفه معاصر ذهن، زبان و متافیزیک ـ با منطق مواجه شوید. ما در اینجا نمیخواهیم وارد جزئیات منطق صوری شویم بلکه به جای آن میخواهیم به شما نشان دهیم که چگونه میتوانید این اصول اساسی منطق را برای روشن کردن استدلالها برای خودتان و تأیید تحلیلتان از متون فلسفی بکار گیرید.
حتی اگر حس میکنید که مهارتهای منطقی در سطح ریاضی را ندارید، چیزی برای ترس وجود ندارد. در واقع، منطق به خواننده فرصتی میدهد تا سطحی از فهم روابط میان مفاهیم و استدلالها را بدست آورد که به طور معمول در دیگر سیاقها در دسترس خواننده نیستند. به این معنی که میتوانیم تفاوتهای ریز میان مواضع نویسندگان را بیابیم و دقیقاً کشف کنیم که کجا استدلالی ناموفق یا مبهم است. منطق بیشتر شبیه تشریح استخوان بندی استدلال است؛ یافتن یک استخوان شکسته میتواند تبیین خوبی از این بدست دهد که چرا یک عضو به گونهای که به گمان ما بایسته است، عمل نمیکند. منطق، وقتی به درستی بکار رود، قدرتمند است و میتواند فهم شما را از جنبههای زیادی از آثار جاری فلسفه به نحو چشمگیر افزایش دهد.
منطق راهی برای نشان دادن این است که چگونه مقدمات به نتیجه مربوط میشوند. منطق شما را قادر میسازد که فراتر از کلمات و مفاهیم بکار رفته در موارد خاص به ساختار خود استدلال توجه کنید و استدلال را بیازمائید.
بکار بردن منطق شما را قادر میسازد که به اظهار شکل استدلال به نحو منطقی محض - مبتنی بر نسبت و نه بر خواص معین- جهش کنید. خواه در باره طول و خواه در باره عمر سخن بگوییم، استدلال ما [به طور مثال] این ساختار را دارد:
اگر m>n
و n>o
و 0=p
آنگاه m>p
بنابراین اگر متنی را میخوانید و به این شکل استدلال بر خورید، می دانید که صرف نظر از صدق مقدمات، این استدلال معتبر است.
منطق در باره ساختار نسبتهایی است که میتوانند میان جملهها، مفاهیم، ایدهها یا امور عمل کنند. این جایی است که قدرت منطق در آن نهفته است. این نکته حیاتی است. اگر - چنان که معمولاً چنین است - ما با استدلالهای بسیار انتزاعی و پیچیده در فلسفه، سروکار داریم، منطق ابزاری برای توجه کردن به شکل آن استدلالها است. بیشتر مثالهایی که در فراگیری منطق به کار میرود، بسیار دور از این کاربرد اند اما این به خاطر کمک به فراگیری است. قدرت به خواندن و نوشتن در منطق مزیت بزرگی در فلسفه معاصر است