کد مطلب: ۱۴۶۸۶
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷

شاعر مشاهده

غلامرضا زوزنی

شهرآرا: شعرهایش را در نقاشی بازمی‌تاباند و با شعر، نقاشی می‌کرد. «سهراب ســپهری» (۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان-۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاید شاعرترین نقاش یا نقاش‌ترین شاعر معاصر ایرانی است که سروده‌هایش برای مخاطبانی در دیگر نقاط کره زمین به زبان‌هایی چون انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی برگردانده شده است. در میان پیروان شعر نو فارسی او را باید از برجسته‌ترین‌ها برشمرد و تأثیرش نیز بر این جریان انکارنشدنی است. او با ادامه دادن راهی که آغازگرش را نیما یوشیج -پدر شعر نو- خوانده‌اند و آراستن شعر معاصر ایران به فضاها و تصاویری خلاقانه از جنس شعر سهراب، به جریان یادشده قوام بخشید تا شعر نیمایی با سبک او دوام و بقا پیدا کند. تنهایی و کمال‌طلبی از بن‌مایه‌هایی است که در کنار دیدگاه انسان‌مدارانه‌اش بر سروده‌های سپهری تأثیر گذاشته و باعث فراگیری آن در میان مخاطبان ادبیات فارسی شده است.
امروز، نودمین زادروز سپهری است و فرصتی است تا کمی آنچه را میراث او برای ما و شعر نو است بررسی کنیم. با دکتر مریم صالح‌نیا، استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، که صاحب پژوهش‌هایی درباره زندگی و آثار سهراب سپهری است و مقالاتی را هم در این زمینه منتشر کرده است از سهراب و آنچه اشعارش را بر سر زبان‌ها انداخته است گفته‌ایم و شنیده‌ایم.

  با توجه به اقبالی که به سروده‌های سهراب نشان داده می‌شود به نظر می‌رسد اشعار او پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ بیشتر مورد توجه قرار گرفت، نظر شما دراین‌باره چیست؟
این را به‌طور قطع نمی‌توان گفت، چراکه مخاطبان اشعار سهراب همان‌هایی هستند که پیش از انقلاب هم مخاطبش بودند. این خاصیت شعر اوست. ولی به‌طور کلی هرچه از زمان حیات شاعر و زمان سرایش اشعارش می‌گذرد، ارزش این سروده‌ها بیشتر دریافته می‌شود و نفوذ بیشتری در جامعه پیدا می‌کند.
  یعنی، نزدیکی درگذشت سپهری به سال پیروزی انقلاب این تصور را در ذهن ما ایجاد کرده است؟
بعید نیست. ببینید، مسئله سپهری، مسئله دردها و رنج‌های بشر است؛ درد مرگ، درد تنهایی. چیزهایی از این دست که در همه ادوار کاربرد دارد و بشریت با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند. این جهان‌بینی سپهری در سروده‌هایش آن‌ها را نو و با طراوت نگه داشته است. البته او مسائلی را در اشعارش رعایت می‌کرده است که شاید هم‌دوره‌ای‌هایش کمتر به آن‌ها توجه داشتند. ولی استقبال از اشعار را نمی‌شود محدود به این مسائل کرد.

  بااین‌همه این‌گونه می‌نماید که نوسُرایی سپهری باعث شده است عمق و غنای اشعارش مغفول بماند.
خیلی از بزرگان معاصر ادبیات به او علاقه داشتند. مثلاً شفیعی کدکنی در کتاب «ادوار شعر فارسی» می‌گوید یکی از صداهایی که از گذشته ادبی ایران به گوش می‌رسد، صدای شعر سهراب است. خود من سر کلاس‌هایم از دانشجویانم خواستم که بگویند از میان شاعران معاصر ادبیات فارسی نام چه کسانی را بیشتر در ذهن دارند، نتیجه این شد که نام سهراب یکی از پربسامدترین نام‌هایی بود که آن‌ها به زبان آوردند هرچند روی‌هم‌رفته شاید افرادی که به آینده و به زندگی امید ندارند با اشعار او مخالفت کنند.

  این ماندگاری از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد؟ اساساً چه چیزی جایگاه سهراب سپهری را در میان شاعران نوپرداز متمایز کرده است؟

همه‌چیز به جهان‌بینی او برمی‌گردد. مسئله‌ای که پیشتر هم بحث شد. نمود دردهای بشریت است که او را جهان‌شمول کرده و باعث شده است اشعارش به چندین زبان ترجمه شود. در کنار پرداختن به مسائل مشترک بشری، دیدگاه شهودی و نگاه اشراقی و دید جهان‌وطنی او را از دیگران متمایز می‌کند. وقتی سهراب از آب، درخت، طبیعت صحبت می‌کند، گویی از بهشت روایت می‌کند و این روایت برای همه
خوشایند است.

  به نظر می‌رسد یکی دیگر از وجوه تمایز اشعار سهراب با شعر دیگر شاعران نوپرداز تأثیرپذیری او از سبک هندی است.
این تأثیرپذیری، خیلی مسئله مهمی است. حتی نیما که پدر شعر نو ایران است، شعر سبک هندی را حد و غایت شعر می‌داند و خب سهراب هم که از دنباله‌روهای نیماست و از او متأثر است. ازطرفی ویژگی‌های سبک هندی، بسیار با ویژگی‌ها و حتی روحیات سهراب همخوانی دارد. کشف صور خیال، غیر واقعی بودن، تازگی صورت‌های زبانی و جنبه‌های زبانی و استفاده از زبان عامیانه و به‌اصطلاح کوچه‌بازاری، ویژگی‌هایی است که از سبک هندی به شعرهای سهراب سرایت کرده است و حتی او درباره ویژگی‌های سبک هندی صحبت کرده است. او سؤال‌هایش را با مشفق کاشانی در میان می‌گذاشته و همواره دنبال این بوده است تا ویژگی‌های سبک هندی را که گفتیم در اشعارش بازبتاباند.

  سپهری چه بدعت‌ها و نوآوری‌هایی در شعر نیمایی می‌گذارد؟

سهراب سپهری، با اینکه وزن نیمایی سروده‌هایش غالب است، همچون شاعر محبوبش، مولوی، دغدغه معنا داشته است. همواره می‌خواسته است جهان‌بینی‌اش را در اشعارش منعکس و معنا کند. دردهای مشترک بشری را با دیگران به اشتراک بگذارد. این‌ها را اضافه کنید به اینکه هم از عناصر سبک هندی بهره برده و هم آن را با زبان عامیانه تلفیق
کرده است.

  با وجود رویکرد عارفانه و اشراقی به اشعار سهراب سپهری گاهی رگه‌هایی از اعتراض هم در سروده‌هایش به چشم می‌خورد. برای نمونه می‌توان آن شعر «شب سردی است و من افسرده...» را درنظر گرفت، به عقیده شما، در این اعتراض‌ها، سویه‌های معرفتی پررنگ‌تری وجود دارد یا سویه‌های اجتماعی‌اش قوی‌تر است؟
سهراب شاعر حساسی بوده است، نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرده، نسبت به آدم‌های دوروبرش، نسبت به زندگی و اتفاقات زندگی حساسیت داشته و همه این‌ها را در اشعارش هم بازتاب داده است. با این تفاوت که اعتراضش را به زبان خودش مطرح کرده است. مثلاً در خاطراتش آمده است در سفری که به فرانسه داشته است، به خاطر شباهتش به الجزایری‌ها، او را بازجویی کرده‌اند و او از این اتفاقات تأثیر می‌گرفته است. البته همه اعتراض‌هایش به خاطر تجربه‌های شخصی‌اش نبوده است. او با زبانی عریان اعتراض نمی‌کرده است و این کار را به شیوه و زبانی که در اشعارش موج می‌زند صورت می‌دهد؛ «من قطاری دیدم که سیاست می‌برد/ و چه خالی می‌رفت». پایش را پیشتر از این نگذاشته، خودش را ورای این عوالم می‌دیده است. به‌دلیل همان جهان‌بینی، به‌دلیل اینکه آن‌قدر برای بشریت و انسانیت عظمت قائل بوده که اعتراض عریان و از این دست معانی را در شعرش جا نمی‌داده است. درواقع سراغ سرچشمه رفته است، همان چیزی که التیام‌دهنده دردهای انسان باشد. روی‌هم‌رفته سویه اعتراضی‌اش کمتر به چشم می‌آید ولی وجود دارد.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST