نشر کرگدن بهتازگی نمایشنامهی «احمدِ فیلسوف» آلن بدیو را با ترجمهی فرحناز عطاریان منتشر کرده است. نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه هفدهم مهر به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور حسین شیخرضایی، افسر موموندیکاظمی، رضا عبدی و فرحناز عطاریان برگزار شد.
مفاهیم بدیویی در احمدِ فیلسوف
حسین شیخرضایی، استاد فلسفه تحلیلی، اظهار داشت: آلن بدیو (۱۹۳۷، مراکش)، متفکر و فیلسوف شناختهشدهی فرانسوی، از نظر گرایش سیاسی، در طیف چپ قرار دارد. او متفکری رادیکال است که نه فقط سوسیالیزم که نوعی کمونیزم را طرفداری میکند. پدر بدیو ریاضیدان، شخصیتی سیاسی و در جنگ جهانی دوم جزو نهضت مقاومت فرانسه بوده است. خود بدیو، نیز در دورهی جوانی عضو احزاب سیاسی متعددی بود و در ماجرای می ۶۸ همراه دوستانش گروه دانشجویی چپگرای مائوئیستیای تأسیس کرد. از دیگر کارهای مهم وی، میتوان به تأسیس دپارتمان یا دانشکدهی فلسفه در پاریس هشت به همراهی فوکو، دلوز، لیوتار و دیگران اشاره کرد که یکی از کانونهای اصلی رشد متفکران پساساختگرا بوده است، گرچه بدیو هیچگاه خودش را پستمدرن نمیدانست.
او افزود: اولین رمان بدیو در ۱۹۶۴ منتشر شد و بعد از آن، مرتب دربارهی هنر نوشت و آثاری هنری تولید کرد. در تعدادی از نمایشنامههای او شخصیت مطرح احمد است. همچنین، ترکیب امر سیاسی و امر ابزورد یا پوچ در این نمایشنامهها بسیار برجسته است. احمد فرانسوی الجزایری تباری از حاشیهی فرانسهی مدرن است که در این نمایشنامهها اتفاقات با محوریت او رخ میدهد. در این کتاب، تعدادی شخصیت ثابت حضور دارند، که بدیو برای نامگذاریشان اسامی ویژهای بهکارمیبرد. او از یک تکنیک کمدی کلاسیک استفاده میکند و به شخصیتهایی که دوست نمیدارد نام بد میدهد. مثلاً شخصیت «سیبیلو» نژادپرست است. «مادام افاده» نمایندهی مجلس بورژوا و «ریواس» روشنفکری لافزن و متظاهر است. در این کتاب دو شخصیت برای اولین بار وارد میشوند. یکی پیرزنی عرب به اسم فاطیما که مادر احمد است و دیگری شخصیتی با نام اهریمن شهر که در دو نمایشنامه ظاهر میشود و حرفهاش خبرچینی است.
وی ادامه داد: در نظام فکری بدیو مفاهیمی چون رویداد، حقیقت یا صدق، واقعیت، موقعیت، وجود معرفی شده است که بعضی از آنها در تاروپود این نمایشنامهها هست و برخی از زبان شخصیتها گفته میشود. یکی از نکاتی که بدیو نظریهپردازیاش را از آن شروع میکند، مفهوم «کثرت» است. سنت بسیار قدیمیای که به یونان باستان برمیگردد و در آن اندیشمندان به برگرداندن منشأ عالم به نوعی وحدت یا آغاز شدن عالم از چیزی-آب، آتش یا هوا - متمایلاند که کثرت از آن ناشی میشود، بهعنوان چارچوب ذهنی در دوران مدرن حفظ میشود. بر خلاف آن، بدیو در سنت فکری کسانی قرار میگیرد که بنا را بر کثرت میگذارند و معتقد است که اتفاقاً وحدت امری عارضی و ساختگی است. این موضوع در نمایشنامهی «کثرت» بهصورت هجو تهوعآوری بیان میشود. بدیو بیان میکند که این ماییم که با در کنار هم گذاشتن کثرتها به آنها وحدت میبخشیم، چیزی به نام «وضعیت» یا «موقعیت» میسازیم و میپنداریم که این «وضعیت» یکی است. مثلاً در ابتدای این نمایشنامه گفته میشود که من یکیام. به تعبیر بدیو، این یک «موقعیت» است. «موقعیت» یعنی چیزی که فکر میکنیم یکی است و در بافت خاصی یک چیز در نظرش میگیریم، ولی متشکل از خیلی چیزهای دیگر است. وقتی در این موقعیتها بهسرمیبریم، چیز پیشبینیناپذیر یا شگفتانگیزی برایمان وجود ندارد. به یک معنا، در «موقعیت» عادت میکنیم، با واقعیتها سروکار داریم و چیزی بهمنزلهی حقیقتی که کشف میکنیم برایمان وجود ندارد. کشف حقیقت زمانی صورت میگیرد که چیزی که به آن عادت کردهایم یا «وضعیت» پاره یا سوراخ میشود یا به هر دلیلی از هم میگسلد و ما دوباره متوجه میشویم که آنچه واحد، بدونمساله و بههمپیوسته میپنداشتیم، در واقع متشکل از خیلی عناصر است و این برایمان مسالهساز میشود. بدینترتیب، در موقعیت «رویداد» قرار خواهیم داشت. بنابراین، «رویداد» که مهمترین مفهوم در نظام بدیو است؛ یعنی مسالهساز و قابلتوجهشدن چیزهایی که برایمان پیشبینیپذیر و به چشم نیامدنی بودند.
شیخرضایی توضیح داد: در نمایشنامهی «رخداد» احمد روی صحنه میآید، میگوید خسته شده و منتظر اتفاقی است. به این طرف و آن طرف سرک میکشد و مونولوگی طولانی میگوید. سرآخر خسته میشود و میگوید ظاهراً قرار نیست اتفاقی بیفتد. بابت اینکه اتفاقی نیفتاده عذرخواهی میکند. در همین زمان، در توضیح صحنه نوشته شده است که احمد صحنه را ترک میکند و انفجاری عظیم رخ میدهد که باید همهی تماشاچیان را از وحشت از جای بپراند. پس از انفجار پَر قرمز و بزرگی آرامآرام از بالا به پایین میآید. گویی نسیمی آن را هدایت میکند. پر شناور در نهایت کف صحنه مینشیند و... . سپس احمد روی صحنه برمیگردد و دیالوگی بیان میکند که در آن رخداد بهمعنایِ تکنیکی مورد نظر بدیو بهکار نمیرود، ولی مفهوم رخداد بدیویی را میرساند؛ یعنی شکستهشدن توالی عادتشدهی رویدادها، هنگامی که پیشبینیاش نمیکنید.
او افزود: مفهوم بعدی سوژه است. از نظر بدیو سوژه چیزی غنیتر از انسان است. انسان کسی است که در حوزهی وضعیت و موقعیت است؛ یعنی به امور بهشکل عادتشده نگاه میکند. سوژه کسی است که در متن و بطن یک رخداد ناگهان شروع میکند به دیدن چیزهایی که حالا برایش ناآشنا است. فقط کسی به مقام سوژه بودن نائل میشود که در بطن یک رخداد ملموس و انضمامی شروع کند به نگاه کردن متفاوت به چیزی که تا کنون برایش مساله نبوده است. بنابراین، به این معنا شاید حیوان سوژه نیست و انسان سوژه است. افزون بر این، «حقیقت» از نظر بدیو در بطن یک رخداد و توسط یک سوژه کشف میشود. در نمایشنامهی «حقیقت»، ریواس با زبان پرطمطراقی توضیح میدهد که در جلسهی شهری راجع به حقوق کارگران صحبت میکرده، اما یکی از مهاجران ترک ایستاده در گوشهی سالن هیچ حرکت تأییدکنندهای انجام نمیدهد. در اینجا ریواس حرفهایی در دفاع از حقوق کارگر میزند که در باطن ظلم به کارگر است. مواجهه با کارگر، در اینجا موقعیت «رخداد» است. چرا که مغایر به عادت ریواس به تأیید شدن و سرتکاندادن همگی است. یک چیزی در حال عوض شدن است. احمد به او میگوید: «آن ترک حقیقت تو است.» این در واقع، به تصویرکشیدن دراماتیک در موقعیت قرار گرفتن در آن رخداد و حقیقت است.
وی توضیح داد: بدیو نظر جالب و خاصی راجع به فلسفه دارد. در نمایشنامهی «فلسفه» تمام شخصیتها در آن حضور دارند. احمد آنها را نشانده و میخواهد که یکییکی تعریفشان از فلسفه را بگویند. هر شخصیتی تعریفی از فلسفه ارائه میکند. در این تعریفها، اشارههای جنسی و طعنهزنی به یکدیگر به چشم میخورد. در نهایت، احمد تعریفی ارائه میکند که مطابق تعریف بدیو است. او میگوید: «فلسفه شاگردان عزیز من دقیقاً این است. تفکری که محتوای واقعیاش خود اندیشه است یا بهتر اینکه محتوایش اندیشهها است. چرا که انواع مختلف اندیشیدن داریم: تفکر ریاضی، تفکر شعری، تفکر عشقی و تفکر سیاسی. البته وقتی سیاستی وجود داشته باشد که اغلب وجود ندارد. و فلسفه وقتی رخ میدهد که تفکر توانایی روبهرو شدن با همهی انواع این اندیشه را داشته باشد. رودررویی اندیشه با اندیشههای متعدد. این است فلسفه. در تفکر چیزهایی هست که ناگهان رخ میدهد. چیزهایی که از گذشته تا به حال مانده و چیزهایی که باید رویش کار کرد.» بدیو هنر، سیاست، عشق و علم را چهار رویه، عرصه یا نظام درستکردن حقیقت معرفی میکند و کار فلسفه را پرداختن به این چهار حوزه میداند. در نظر او، فلسفه تفکری انتزاعی نیست و مسالهاش را از خودش نمیآورد. بلکه، مسالهاش را از نظامهای حقیقتساز میآورد و نشان میدهد که این نظامها چگونه حقیقت را میسازند.
این استاد فلسفه اظهار داشت: بدیو همیشه خودش را مخالف متفکران پستمدرن میداند؛ یعنی مخالف کسانی که عمدتاً وزن را به زبان و گفتمان میدهند و ادعا میکنند که چیزی جز زبان، نظامهای نشانهای و دال وجود ندارد. هر چه هست نظامهای نشانهای، زبان و بازیهای زبانی مختلف است. ما هیچ دسترسیای به جهان نداریم و فقط در این چارچوبهای مفهومی یا نظامهای نشانهای حرکت میکنیم. بدیو با این رویکرد مخالف است. بخشی از نظام فلسفی بدیو انتولوژی (هستیشناسی) است؛ یعنی میخواهد دربارهی جهان حرف بزند. بدیوی ریاضیدان برای ساختن هستیشناسیاش از نظریهی مجموعهها و ریاضیات استفاده میکند. منتقدان و شارحان او اینها را بخشهای دیر و دشوار فهم نظر او میدانند. اینکه ما فقط در زبان حرکت نمیکنیم و فقط زبان نیست که ما را از لفظی به لفظ دیگر، از نظامی به نظام دیگر میرساند، در نمایشنامهی «زبان» منعکس شده است. در اینجا، ریواس میخواهد انجمنی تأسیس کند و برای نامگذاری آن از احمد کمک میخواهد. احمد ریواس را دستمیاندازد و نتیجهی همفکری اسمی بسیار طولانی میشود. از چند حرف ربط سرنامی میسازند و احمد به ریواس توصیه میکند چیزی از ابعاد اسم جا نیندازد. ریواس بارها سرنام را تکرار میکند و اینقدر جا میاندازد که بالاخره به عبارت «طبع عاج شدم» میرسد. احمد از همین اسم تعریف میکند. در ادامه ریواس درحالیکه وانمود به دانستن میکند، میگوید: «گاهی این کلمه است که چیزی را خلق میکند. از پشت صحنه صدای آواز شنیدن ریواس را میشنویم که دور و دورتر میشود: طبع عاج شدم. طبع عاج شدم. احمد میگوید: بین کلمه و شیء چیزی نیست. اگر هم باشد یک الاغ درازگوش است. صدای ریواس میآید که: طبع عاج شدم. احمد میگوید: من فکر میکنم نه کلمهای هست نه شیئی، فقط یک الاغ هست.»
بدیو در تلهی کانولار
رضا عبدی اظهار داشت: میتوان گفت، در این کتاب موضوعی نیست که بدیو در مقابلش موضع نداشته باشد. بدیو در این کتاب، در مقابل راستترین تا چپترین موضوعات سیاسی و اجتماعی موضع تندی گرفته است، چنانکه منتقدان هر دو طیف را سرکیف میآورد. همانطور که لیبرالها و منتقدان چپ میتوانند آن را سندی بر رسوایی چپ بگیرند و ادعا کنند اندیشمندان چپ به همین بیآبرویی، فحاشی و بیادبیاند، منتقدان لیبرال و متمایلان به نحلههای فکری چپ نیز میتوانند بگویند این جهانِ ساختهی سرمایهداری و لیبرالیسم است و ما در این جهان برساختهی حضرات چارهای نداریم جز آنکه اعتراض و خشممان را با سخنان هجوآمیز و فحاشی بیان کنیم. نویسنده در این طیف فکری طرف چپها ایستاده است، ولی بهخوبی این درس را میدهد که میشود فحاشی را هم به شکل هنرمندانه و بسیار زیبا انجام داد.
او ادامه داد: به نظرم به جز یکی دو مورد، فلاسفه تاکنون نشان دادهاند که داستاننویس یا نمایشنامهنویسان خوبی نیستند و تلاشهایشان برای انتقال مفاهیم فلسفی توسط رسانهای مثل ادبیات یا نمایشنامه چندان موفقیتآمیز نبوده است. بدیوی نمایشنامهنویس دچار اطناب، پرگویی، زیادهگویی و هذیانگویی میشود. و هذیان در یک متن ناخوداگاه آن را نشان میدهد. مسالهی عمدهی این نمایشنامه به زعم من زبان است. هذیان رفتاریای که بدیو در این متن دچارش شده است ـ به فرض اینکه مترجمان با موفقیت آن را منتقل کرده باشندـ نشان میدهد که نویسندهمان معترض نیست، عصبانی است. اینقدر عصبانی که آن را به شکل بمباران مخاطب در متن ارائه میکند و جایی برای تأمل و تفکر مخاطب نمیگذارد. اینقدر پرگو و شدید فریاد میزند که مخاطب راهی جز سکوت و گوش دادن به فریاد او ندارد. این امر، به انتقاد مکتب لکانی یا مکتب فکری فرانسه برمیگردد که از دههی هشتاد به شکل رادیکال در مجامع فلسفی و دانشگاهی مطرح شد. بدیو هم بهعنوان یکی از صاحبنظران این مکتب خودش را مخاطب این انتقادها میدانست. واکنش او در مقابل این انتقادها عصبی و توأم با هذیان و عصبیت در این متن است.
وی افزود: برای روشن شدن چیستی فرنچ تئوری، اتفاقی که با انتقاد از فرنچ تئوری میافتد، نگاه مترجمان و متفکران ایرانی به آن و اهمیت حساس شدن به این مساله به مقدمهی کتاب «آلن بدیو: فلسفه، سیاست، هنر، عشق» ارجاعتان میدهم. مترجمان و ویراستاران ایرانی در مقدمهی این کتاب با لحنی بهشدت ستایشآمیز دربارهی اهمیت بدیو مینویسند. پس از چند صفحه قلم زدن در وصف عظمت بدیو و اندیشه و نحلهی اندیشهورزی او، یگانه رقیب جدی دلوز و دریدا و قلمدادش میکنند. این متن ستایشآمیز خود بررسی بیشتری میطلبد. اما در مقابل این حجم از ستایشهای اینچنینی تا سال ۲۰۰۱ در جامعهی فلسفی انگلیسیزبان مطلقاً نامی از بدیو برده نشده است. پس، طبیعی است که بدیو در مواجهه با این بیتفاوتی و نقد لحنی عصبی و اعتراضی به خود بگیرد و این اعتراض را با متن و رسانههای مختلف بیان کند. در این میان، بدیوی متفکر تبدیل به چهرهی رسانهای معروف و مشهور میشود که حولوحوش آن مدام جنجالهای فکری است. از سال ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۱ که بدیو با تلاشهای همراه و همفکرش اسلاوی ژیژک تبدیل به چهره و متفکری رسانهای میشود، دیگر جامعهی انگلیسیزبان و متفکران جهانی او را جدی میگیرند و در میان نقد او درمییابند که تفکر بدیویی که به چپترین طیف چپهای موجود دلبستگی دارد، از کجا میآید و چه ضعف و نارساییهایی در آن وجود دارد.
عبدی اظهار کرد: بدیو در میان بداههگویی احمد دربارهی عشق به نقاب در متن «سوژه» لکان را نقابداری مدرن میخواند. در مقابل، روانکاوان پستمدرن یا وابستگان به مکتب فکری لکان با بدیو بازی معناداری ترتیب میدهند. در فرهنگ غرب، متفکر یا نویسنده را به دو صورت هجو میکنند: کیکمالی و کانولار. در کانولار، هجوکننده نقابی به صورت، اندیشه یا قلم خود میزند و اندیشمند یا نویسنده را به بازی میگیرد. یکی از معروفترین کانولارها «چرندیات پستمدرن» است که یاوههایی در مورد پژوهش پستمدرن است که آلن سوکال در سال ۹۶ در نشریهی امریکایی مطالعات فرهنگی منتشر میکند. در پی آن سروصدای بزرگی به راه میافتد. در اوایل آوریل ۲۰۱۶ نیز انوک باربروس، استاد دانشگاه پاریس، و فیلیپ هونمان، پژوهشگر مرکز ملی مطالعات اجتماعی، در برنامهای رادیویی فاش میکنند که با امضای فیلسوفی قلابی، بنهدتا تریپودی، در پای متنی بسیار قلنبهسلنبه و توخالی ـ به سبک آلن بدیوـ توانستهاند مقالهای را در نشریهی مطالعات بدیویی چاپ کنند و به این ترتیب بدیو را رسوا کنند. بعد از این افشاگری، بدیو آنها را مورد شدیدترین انتقاد و اعتراضها قرار میدهد و دونپایهی فلسفی آکادمیک مینامدشان. ژیژک نیز میگوید این دستانداختن و اقدام به کانولا ناپذیرفتنی است. در مقابل سوکال و این دو در سال ۲۰۱۶ مقالهای در روزنامهی لیبراسیون مینویسند و در آن با ارجاع به هجویهی جاناتان سویفت با عنوان «پیشنهاد متواضعانه» چنین تلهگذاریهای هجوآمیزی را یگانه راه باز نگهداشتن راه گفتوگو میدانند. این تحقیقات روزنامهنگاری را برایتان گفتم تا کنجکاو شوید بدانید حق با کیست، با آلن بدیوی معترض و پرخاشگر در این متن یا منتقدانی که او را بهعنوان یک فیلسوف جدی نگرفتهاند و وقتی بهمنزلهی نظریهپرداز مطرح شد چنین دستش انداختند.
خندیدن به نگاه قدرت
افسر موموندیکاظمی، روزنامهنگار و کارشناس مطالعات راهبردی در فرهنگ و هنر، اظهار داشت: فکر میکنم در تمام صحنههای این کتاب، خود بدیو است که بر روی صحنهی نمایش قدم میزند، با خودش گفتوگو میکند و ذهنیتش را به خواننده منتقل میکند. گویی او امیدوار است کارگردان این نمایشنامهها بتواند ذهنیت او را به مخاطبش منتقل کند و هجویهی او علیه مدرنیزاسیون را بهصورت اثری خندهآور بازنمایی کند. البته شاید وقتی کتاب فارسی را میخوانید خیلی شما را نخنداند و دائماً در ذهنتان تصویرهایی از اتفاقات پیرامونی تداعی شود. در حین خواندن کتاب با خبری مواجه شدم. ایندیپندنت در سوم اکتبر نوشت: «چند جوان آلمانی به یک خبرنگار چاقو زدند و سپس سلام هیتلری دادند. در همین حال، مقامات آلمانی نگران تندرویهای گروههای دست راستی در شرق این کشور شدند.» گمان میکنم شخصیتهایی که از زمان جنگ جهانی دوم به بعد پای به جهان گذاشتهاند، در حال خلق این اثر بدیو بودهاند. تفکرات فلاسفهی آلمانی و دگرگونیها در حوزهی سیاست آلمان، جنگی جهانی را رقم زد که میلیونها نفر در آن کشته و آواره شدند و مرزهای سیاسی و جغرافیایی کرهی زمین جابهجا شد. این اندیشه پررنگ بود که تفکر و قدرت میتواند ماندگاری هر گروه یا فردی را در جامعهی امروزی رقم بزند. اما این اتفاقات و داعیهی مدرنیزاسیون و توسعهی خطی در جوامع درراهماندهی صنعتی داشت، چندان موفق نشد و بحرانهای اجتماعی را حتی در کشورهای امریکایی و اروپایی رقم زد.
او افزود: این کتاب در زمانی نوشته شده است که بعد از تجارب فاجعهبار جنگ جهانی دوم، مجامع جهانی به تنوع خلاق «ما» و به تنوع فرهنگی فکر میکردند. اما خبری که در ابتدای سخن خواندم نشان میدهد که بازنماییهای تعارضات نژادی، طبقاتی و شهروندی در تمام جهان قابل مشاهده است و ما هنوز نتوانستهایم آن دیگری را از ذهنمان حذف کنیم. همیشه در ذهنمان دیگریای وجود دارد که منافعش با ما در تضاد است. این آن بیگانگیای است که انسان در دنیای مدرن هم به آن دچار شده است. آلن بدیو معتقد است که دموکراسی و حق رأی عمومی برآمده از قوانین و سیاستهای لیبرالیستی و سرمایهداری هم نتوانسته این بیگانگی و دیگریستیزی را در انسان حل کند و او را به آرامش همزیستی بر مبنای تنوع فرهنگی برساند. آلن بدیو، سرمایهداری و تمام دستاوردهای نگرش و انگارههای لیبرالیستی را در این نمایشنامه به تمسخر میگیرد. او تمام کنشهای سیاسی و حتی کنشهای اجتماعی را بهمانند صنعتی مینگرد که فقط میتواند منافع کنشگران آن صنعت را رقم بزند. صنعتی به نام خیریه یا صنعتی به نام دموکراسی که از دل آنها فقط توجیه وضع موجود بیرون میآید و برای مشکل انسانی که در این صحنهی نمایش جایی ندارد فکری نمیکند. او معتقد است که انسان در جمع مفهوم پیدا میکند، در حالیکه نظام سلطه میگوید که من مشخص میکنم یک انسان باید در کجا قرار بگیرد و فقط از آن منظر و مکانی که من به او نگاه میکنم، میتواند وجود داشته باشد. اگر آن انسان در جماعتی هم حضور داشته باشد، آن نگاه سلطه و برتریطلبی نظامهای حاکم بر جهان او را نادیده میگیرند و سمتوسوی نگاه قدرتمند است که هستی و بودن را تعیین میکند. اینکه آلن بدیو ژانر کمدی را در هنر تئاتر انتخاب میکند، به باور او به همنشینی طولانی مدت تئاتر و فلسفه برمیگردد. او معتقد است که افلاطون هم با دیالوگهایش بهنوعی تفکرات و اندیشههای خود را در قالب نمایشنامه و تئاتر ارائه میکرد. معتقد است که کمدی میتواند همانطور که فلسفه و فیلسوف را به تمسخر میگیرد، کلیهی دستاوردهای نظام لیبرالی را هم مسخره کند و این خنداندن مخاطب خودش مفاهیم را منتقل کند و آن بودهها و امر واقع را بر صحنهی تئاتر بازنمایی کند.
برگردان خندهی اعتراضی
فرحناز عطاریان، مترجم، اظهار داشت: با شروع مطالعهی نمایشنامهها، شوکه و سپس گیج شدم. متنی سهلوممتنع پیش رویم بود. متنی ساده که به زعم من ترجمهناپذیر بود. اگر تقسیمبندی زبان به دو جنبهی زیباشناختی و ارتباطی را قبول داشته باشیم، از نظر من آلن بدیو تمامی ظرفیت زبان فرانسه را برای نوشتن این کتاب بهکار گرفته است. او از ظرفیتهای نحوی، صرفی، جملات بینامتنی، جناسهای دشوار، ایهام و ... استفاده کرده است و متنی بسیار زیبا و در اوج سختی خلق کرده است. در جاهایی از متن با ترجمهناپذیری برخورد میکردم. علت این بود که ظرفیتهای زبانهای گوناگون با هم فرق میکنند. بهخصوص در حوزهی فلسفه زبان فرانسه بسیار غنی است و زبان فارسی چنین نیست. بدیو پیشگفتاری ده صفحهای بر برگردان انگلیسی اثر نوشته است. همچنین جو لیتواک، مترجم انگلیسی، مقدمهای بیست و چند صفحهای بر کتاب نوشته است. این دو کوشیدهاند بافت موقعیت ایجاد کنند و هدف از انتخاب این زبان را برای خواننده روشن کنند.
او تصریح کرد: اگر در صحبتهایم به متن فرانسه استناد میکنم، به پشتوانهی تأکید بدیو بر نزدیک بودن ترجمهی انگلیسی به متن اصیل کتاب اوست. افزون بر این، سه نمایشنامهی بدیو با همکاری لیتواک اجرا شده است که احتمال ترجمهی تنگاتنگ را تقویت میکند. دشواری کار در این بود که در ترجمه باید چند جنبه را رعایت میکردم: یکی جنبهی کمیک و دیگری زبان سخت اثر. بدیو خنده را ابزاری برای نشان دادن شورش و طغیان و اعتراض میداند. پس متن ترجمه باید بهخوبی متن اصلی میخنداند.