شهرآرا: گفته بود: چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت.
این را به محمدبنوصیف گفته بود که شعری به زبان عربی در ستایش او
سروده بود. محمد وصیف
رفته و با شعری فارسی دوباره در محضر حاکم حاضر شده بود تا اینگونه بعد از گذشت ۲۰۰ سال از
ورود اسلام به ایران، دوباره زبان رسمی کشور فارسی شود.
این فرمانِ یعقوب لیث صفاری، چنان در گوش تاریخ ایرانیان پیچید که ما
تا بهامروز مدیون همان جملهاش ماندهایم. او نجاتبخش زبان فارسی در دورهای بود
که زبان رسمی کشور، عربی شده بود.
مسگرزادهای که به روایت تاریخ، با طبع والا و دلاوریهایش، بین مردم زمانهاش
بسیار محبوب بود.
امروز سالروز اعلام زبان فارسی به عنوان زبان رسمی ایرانیان از سوی
یعقوبلیث صفاری است. به مناسبت چنین روز فرخندهای با دکتر عباس خیرآبادی، استاد
بازنشسته دانشگاه گفتوگو کردیم. او دریغش آمد در میان گفتوگو به آرامگاه این
شهریار ایرانی در حوالی جاده دزفول اشاره نکند که غریب افتاده است. اینکه از بیرون
باید آن را نگریست چرا که رفت و آمدی به داخلش انجام نمیشود. آن هم در فضایی
آلوده و کثیف. استاد میگوید با دیدن چنین منظرهای اشکش درآمده است و با حسرت این
کلمات را بر زبان میراند که: کاشقدر این مرد بزرگ دانسته شود که بسیار به ما
خدمت کرد. او یکی از بزرگترین پادشاهان این مملکت بود.
زمانی که
یعقوبلیث فرمان داد شاعران به فارسی شعر بگویند، آیا فقط زبان دیوانی عربی شده
بود یا زبان بومی ایرانیان هم به عربی تغییر کرده بود؟
در خراسان مردم به فارسی دری حرف میزدند-همین زبانی که ما امروز با
آن صحبت میکنیم- و در دیگر نقاط ایران کم و بیش زبان پهلوی رایج بود. درواقع در هیچ دورهای
زبان مرسوم مردم، عربی نبوده است و این زبان، زبان دیوانی و مرسوم پادشاهان بود.
آنها میخواستند که شاعران دربار، سرودههای خود را به زبان عربی بگویند. مخصوصاً
در دربار طاهریان که در نیشابور حکومت
داشتند.
آیا در
همان سده سوم، تأثیر حمله اعراب بر زبان فارسی باعث کمرنگشدن آن شده بود یا آمیزش
زبان فارسی و عربی بر غنای زبان فارسی افزوده بود؟
وقتی اعراب به ایران وارد شدند، مردم ناچار شدند کمی عربی هم یاد
بگیرند، چون حاکمان عرب بودند و مراجعهکنندگانِ به آنها مجبور بودند از زبان
عربی استفاده کنند. این موضوع باعث شد کلمات عربی به زبان فارسی وارد شوند که تأثیر
بسیاری در غنای این زبان داشت. فردوسی در شاهنامه از زبان فارسی استفاده کرده و
کمترین استفاده را از واژههای عربی برده است، چیزی کمتر از ۵درصد. اما در دیگر شاعران اینطور نیست. بین ۶۰تا ۷۰درصد واژگان در گلستان سعدی، عربی است و به
نظر من هیچ اشکالی هم ندارد. یعنی نباید اینطور باشد که واژگان عربی را از زبان
فارسی حذف کنیم. هیچ زبانی بیکمک زبانهای دیگر نمیتواند غنای لازم را داشته
باشد. مثلاً زبان انگلیسی حدود ۳۵درصد لغات فرانسوی دارد که اگر حذف شود، زبان انگلیسی بیمصرف و بیفایده
میشود. اما طبیعی است در جاهایی که واژه فارسی زیباتر از واژه عربی است، استفادهکردن
از زبان عربی بیانصافی است.
سامانیان
در پاسداشت و حفظ زبان فارسی تا چه اندازه نقش داشتند و چقدر از حرکت یعقوبلیث
تأثیر گرفتند؟
سامانیان فرزندان مردی به نام سامانخدا و از دودمانهای ایران کهن
بودند. آنها خودبهخود تحتتأثیر یعقوب و یعقوبیان بودند و شکی در این موضوع
نیست. اما گرچه بهترین و بزرگترین پاسدار و بنیادگذار حفظ زبان فارسی، همان یعقوب
لیث بود، سامانیان هم به زبان فارسی خدمت بسیاری کردند. ارزشهای آنان را واقعاً
نمیتوان شمرد. آنها نخستین حکومتی بودند که قرآن را به زبان فارسی ترجمه کردند.
تا آن زمان تفکر عموم این بود که ترجمه قرآن به دیگر زبانها حرام است. در دوران
حکومت سامانیان بود که بلعمی، تاریخ طبری را به فارسی برگرداند. بهنظرم خادمترین
خاندانی که به هنر و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران کمک کردند همین سامانیان بودند.
سلسلههایی
همانند صفاریان و سامانیان که به ترویج زبان و فرهنگ ایرانی علاقهمند بودند، چقدر
از اندیشههای شعوبیه متأثر بودند؟
شعوبیه یک حزب سیاسی بود که در برابر نژادپرستی اعرابی که ایرانیها
را تحقیر میکردند، برخاستند. آنها نژاد ایرانی را برتر میدانستند نه زبان را.
حتی شعر به عربی میگفتند و بعضی از بزرگان شعوبیه هم عرب بودند. فردوسی در شاهنامه
تا حد زیادی متأثر از شعوبیه است. پدر فردوسی هم شعوبی بود. اما طبیعتاً سامانیان
و صفاریان از شعوبیه تأثیر نگرفته بودند. آنها در راستای زبان و فرهنگ فارسی کار
میکردند به طوری که در زمان ابوالحسن نصر بن احمد سامانی بخارا مرکز و قطب فرهنگ
و دانش جهان شده بود. همه افرادی که در سراسر دنیا اهل فرهنگ و ادب بودند، امید و
آرزویشان این بود که به بخارا بیایند، درحالیکه مرکز فرهنگ تا پیش از این بغداد
بود. بزرگانی همچون فردوسی، ابنسینا، زکریای رازی و فارابی که از قلمرو سامانیان
برخاستند، هنوز هم بینظیرند. ما هنوز از بذری که سامانیان کاشتند بهره میگیریم.
طاهریان
از نظر تاریخ سیاسی، نخستین دولت ایرانی را بعد از اسلام تشکیل دادند، نحوه مواجهه
آنان با زبان فارسی و گسترش آن چگونه بود؟
تا آنجا که در تاریخ آمده است طاهریان به زبان فارسی هیچ علاقهای
نداشتند، شاید سیاستشان ایجاب میکرد. آنها طرفدار اعراب بودند، یعنی
طاهرذوالیمینین فردی بود که مأمون حکومت را به او داد. حتی معروف است که عبدا...
بنطاهر در سفری که به بغداد داشت، آن طرف کجاوهاش یک شاعر عرب را نشانده بود که تا
مقصد برایش شعر عربی میخواند. بعد از اینکه یعقوب آمد و خراسان را فتح کرد، زبان
فارسی رایج شد.
روحیه
میهنپرستی و تلاش یعقوبلیث برای زندهنگهداشتن زبان فارسی از کجا نشئت میگرفت؟
آیا به دلیل روحیه فردی او بود یا دلایل دیگری داشت؟
بعضی پادشاهان و حکمرانان بودند که ازسوی خلیفه به حکمرانی انتخاب میشدند،
اما برخی از آنها از میان مردم بلند شدند. آن زمان ایدهآل مردم این بود که حکومت
اعراب را براندازند، زبان فارسی را فراگیر کنند و به تمدنهای پیش از اسلام بازگشت
کنند. یعقوب هم شخصیتی مردمی بود و هیچ فردی حکومت را به او تفویض نکرد. حتی وقتی خراسان
را گرفت در نیشابور زمزمه بود که عهد و لوای یعقوب کجاست و تا آن را نداشته باشد
ما او را نمیپذیریم. او خودش به قدرت رسید و اقدامات ارزندهای را در دوران
حکومتش انجام داد. بعد هم درحالیکه هنوز توان بسیاری داشت، از دنیا رفت که به
احتمال قوی با توطئه خلیفه مسموم
شده بود.
پس از
یعقوب چه افراد و سلسلههایی در طول تاریخ ایران، تأثیرات چشمگیر در حفظ و گسترش
زبان فارسی داشتند؟
بعد از یعقوب، همانطور که در صحبتهای قبل اشاره کردم، سامانیان بینظیر
بودند و زبان فارسی را گستراندند. بعد که این زبان جاافتاد، گرچه پادشاهان بعدی
مثل غزنویان و سلجوقیان ترک بودند تسلیم زبان فارسی شدند و خودشان هم فارسی صحبت
میکردند.