به راستی خواستهی زنان چیست؟ احتمالاً این بنیادیترین پرسشی است که فعالان این حوزه و حتی خود زنان مطرح میکنند و سعی در فراهم آوردن پاسخی مناسب و بهجا برای آن کردهاند.
جد و جهد اغلب جنبشها در مسیر ثبات وضعیت زنان بوده و نه صرفاً تغییر شرایط و همواره بهترین نتایج هم از آن گرفته شدهاست. کاویدن واژههای تفاوت و تساوی را میتوان در راستای همین بحث دانست که بهراستی زنان باید بر سر تساوی حقوق با مردان مبارزه کنند یا به تفاوتهایشان بها بدهند؟
اساساً میتوان گفت؛ «استفاده از واژهی فمینیسم برای برجسته کردن ستمدیدگی خاص زنان در ارتباط با مردان بود تا مانع از محو شدن آن در انبوه روابط نابرابر موجود دیگر در جامعه شود. بنابراین فمینیسم گاهی تنها به مبارزات زنان بر ضد ظلم و ستم حاکم بر مناسبات جنسیتی اطلاق میشود. حال آنکه عملاً فعالیت زنان چه در زمان حال و چه در گذشته غالباً بر ضد مناسبات نابرابری بوده که به همدیگر مرتبطاند و جنبههای بسیاری از مقاومت در عرصهی فرهنگ و زندگی روزمره را که فقط مربوط به جنسیت هم نیست دربرداشته است.» (روباتام، ۱۳۹۰: ۷)
«بسیاری از فمینیستها چنین استدلال کردهاند که درحالیکه جنس زیستشناختی تفاوتی است که بهطور طبیعی پیش میآید همهی نقشها و اشکال رفتاری ملازم با زن بودن را جوامع مختلف و به طور تاریخی تولید کردهاند. این تفاوتگذاری میان جنس زیستشناختی و جنسیت اجتماعی در کتابی که تأثیر جدی بر تفکر فمینیستی داشته، یعنی جنس دوم سیمون دوبووار (۱۹۴۹) هرچند به صراحت با این واژهها بیان نشده، آشکارا موجود است. این تأکید مشهور سیمون دوبووار که "آدمی زن زاده نمیشود: آدمی زن میشود." حاوی استدلالی بر این مبنا است که موقعیت فرودست زنان یک امر طبیعی یا زیستشناختی نیست بلکه جامعه آن را بوجود آوردهاست. ممکن است آدمی یک مؤنث از نژاد انسان زاده شود اما این تمدن است که زن میآفریند که تعریف میکند زنانه چیست، و از پیش تعیین میکند که زنان چطور باید رفتار کنند. و نکتهی مهم اینکه معنی این ساخت اجتماعی زن سرکوب دائمی زنان بوده است. نقشهای اجتماعی و شیوههای رفتاری که تمدنها به زنان محول کردهاند آنها را نسبت به مردان در موقعیت فرودستتری نگه داشتهاست.» (فریدمن، ۱۳۸۹: ۲۵)
اگر ایران بعد از حملهی عرب و مغول را کشوری فرورفته در انزوا و سکون بدانیم که هرنوع علایم حیاتی دوران شکوه و اقتدار امپراطوری ماقبل از ساسانی را از دست دادهبود و از بیشرمیهای روزگار بر استخوانهای شکسته و سرهای بریده تکیه دادهبود، میتوان مشروطه را همچون رودی زلال و پرآب دانست که بر پیکر گُرّان و بیتاب ایران جاری شد و این واماندگی را با چرخی سریعالسیر به جلو راند و به موجودیت انسانِ ایرانیِ جدامانده از تجدد معنایی تازه بخشید.
در سال ۱۲۸۵ که شاه تحت فشار، فرمانِ مشروطیت را امضا کرد تا سال ۱۲۸۸که در پی جنگ و کشتار بسیار مجلس شورای ملی دوم تأسیس شد این زنان و مردان مشروطه بودند که دوشادوش برای پروردن این نهال برومند خون دلها خوردهبودند؛ زیرا «مشروطه از نظر زبانی جنسیتی و تغییرات اجتماعی تحولاتی مهم در بافت فکری جامعه ایران پدید آورد.» (ص ۱۰) پس از اینکه ساختمان مجلس تأسیس شد و نظامنامهی انتخابات در تهران و سپس در تمام شهرها نوشتهشد و نمایندگی مجلس شورای ملی ابلاغ شد، این زنان بودند که باز به فراموششدگان تاریخ پیوستند و نه تنها در مفهوم ملت جایی نداشتند بلکه برای حق اظهارنظر در زمرهی مجانین و دیوانگان و طفلان قرار گرفتند.
«عنصر تجددطلب ملیگرایی با پویایی خاصی به آزادی زنان ارتباط پیدا میکرد در این پویایی تمرکز اصلی بر دگرگونی جنبههای عمومی زندگی زنان ممتاز و ایجاد حوزهای نو از زندگی خانوادگی و فعالیت خانگی اصلاح شده بود. اما زن جدید خانه میبایست به تکمیل مرد ملیگرای خانواده میپرداخت، نه اینکه او را به مبارزه بطلبد.» (صباغی، ۱۵۵)
آنچه از این سلسله محرومیتها حاصل شد نه تنها عقبگرد زنان نبود؛ بلکه آهنگ پیش رفتن و پیش راندن عموم زنهای جامعه بود. زنانی چون طایره و بیبیخانم با آغاز نگارش مقالاتی با عنوان «مکتوب خانم دانشمند» و «مکتوب یکی از نسوان» به مطرح کردن مسائل مدنی و حقوقی پیش روی زنان پرداختند. این مطالبات از ممنوعیت تعدد زوجات و حق تحصیل برای زنان آغاز شد و تا بهبود وضع بهداشت زنان و زایمان، اشتغال زنان بیرون از منزل و حق رأی پیش رفت. «در این زمان با تغییر ساختهای زبانی و حذف اصطلاحاتی چون ضعیفه، ذلیله و کمینه واژگانی چون مخدرات و نسوان و بعدتر زنان برای معرفی "جنس زن" برگزیده میشود.» (ص ۱۱) و این اتفاق بزرگی بود که در مسیر اجتماعی شدن زنان میافتاد. در واقع مشروطه به همان میزان که در گفتمان سیاسی جامعه ایران تحول ایجاد کرد تغییرات اجتماعی عظیمی در رابطه با مسائل زنان به وجود آورد.
نخستین بخش کتاب مقدمهای کوتاه دربارهی مشروطه و اهمیت حضور زنان در آن است.
بخش دوم «مسئلهی نابرابری اجتماعی در زبانِ عصر مشروطه است» که در کتابهای درسی و مکتوبات آن دوره مشهود بود. همانطور که اغلب فمینیستها بر این اعتقاداند که فرودستی زنان حاصل سلطهی مردان در توزیع مزایای اجتماعی است که جنسیت زن را استثمار میکند و این مسئله به هیچروی ارتباطی به فیزیولوژی زن ندارد؛ بلکه به خاطر تقسیم ناعادلانهی موقعیتهای اجتماعی است. در دوران مشروطه هم بر آنچه تأکید میشد نقش مادری زن بود و در واقع هویت اصلی و مشغولیت عمدهی دختران پنداشتهشد. متأسفانه در زبان جنسیتزدهی مشروطه دولت برابر با پدر و کشور ایران برابر با مادر بود و آنقدر که بر نقش مادر شدن تأکید شدهبود، بر نقش پدر شدن و پدر بودن اصراری نبود و این نگاه تمام زوایای زندگی زنان را تحت تأثیر قرار میداد، از جمله اشتغال در بیرون از خانه و حتی تفریح دختران که تنها منحصر به خانه بود و آنها را از هر نوع تعامل بازمیداشت. این مسئله حتی در محتوای کتابهای درسی راه یافتهبود و با بازتاب در آنها در حال ساختن یک فرهنگ بود؛ فرهنگ عادی جلوه دادن نابرابریهای نقشهای اجتماعی.
بخش سوم «زنان و مسئلهی حقوق شهروندی در دورهی مشروطه» است. «اصلیترین تلاشهای زنان ایرانی در دورهی مشروطه را میتوان اقدامات آنان برای دستیابی به مسئلهی تحقیق حقوق شهروندیشان دانست. این دوره را میتوان به عنوان نقطهگاه آغاز حضور اجتماعی زنان به عنوان نیمی از اعضای جامعه معرفی کرد. در این دوره شباهت اقدامات زنان ایرانی با نوع مطالبات اجتماعی زنان کشورهای دیگر و الگوگیری نسبی آنان از خیزشهای اجتماعی قابل تأمل بود.» (ص۵۳) در واقع میتوان گفت تمام تلاش زنِ عصرِ مشروطه رهایی از دیگری بودن است.
تأسیس مدارس دخترانه در دورهی مشروطه، رویداد مهم دیگری است که میتوان از آن بهعنوان والاترین دستاورد زنان یاد کرد. درست در زمان مشروطه است که سیستم آموزش و پرورش ایران مدرن میشود و این خود زنان هستند که با نگارش نامه برای مطبوعات با نثری ساده و نزدیک به زبان گفتار حق تحصیل و تأسیس مدرسه برای زنان را اصلیترین دغدغهی خود میدانند.
قبل از مشروطه دختران در مکتبخانه درس میخواندند که در آنجا هم سهم بسیار کمی متعلق به آنها بود. نخستین مدارس دخترانه در ایران از سوی مبلغان مسیحی لازاریست و پس از آن مدارس آلیانس که وابسته به یهودیان بود در ارومیه و همدان ایجاد شدهبود که البته مسلمانان به این مدارس نمیرفتند، پس از آن میرزاحسن رشدیه و دخترش طوبی رشدیه تلاشهایی برای تأسیس مدارس دخترانه را آغاز کردند که با مخالفت سنتیها خاموش شد؛ اما در سال ۱۲۸۲ش تلاشهای دیگری شکل گرفت که مأموران دولتی با آن برخورد کردند. در سال ۱۲۸۵ش بیبیخانم وزیرف که یکی از مدافعان جدی تأسیس مدارس بود به وزارت معارف شکایت کرد که در نهایت با پیگیریهای ایشان مجلس شورای ملی تقاضای او برای تأسیس مدرسهی دخترانه را پذیرفت.
بخش چهارم «مسئلهی حفظالصحهی زنان در دورهی مشروطه» است که دومین مسئلهی مهمی بود که زنان بعد از حق تحصیل به دنبال تحقق آن بودند که به دنبال تعدیل درمانهای سنتی و به کنار زدن درمانهای خرافی بود و این مسئله هرچند یکی از مسائل مهم در عرصهی خصوصی بود اما به دلیل نقش مادری زنان زمینهساز توجه به مسئلهی بهداشت عمومی در کل جامعه هم بودهاست که در همین راستا کتابهایی چون تأدیبالحسنات،تأدیبالبنات و حفظالصحهی نسوان تألیف شد.
بخش پنجم دربارهی «روزنامهنگاری زنان در عصر مشروطه» است که میتوان توجه به حقوق و مطالبات اجتماعی زنان را برای نخستین بار در روزنامهی فارسیزبان برون مرزی قانون که میرزا ملکمخان ناظمالدوله به چاپ میرساند، مشاهده کرد. «بعد از برقراری نسبی نظام مشروطه و طرح نخستین مطالبات مدنی، زمینه برای انتشار مطبوعاتی که خود زنان مسئولیت انتشار آنها را عهدهدار باشند، فراهم گردید. ویژگی مطبوعات زنان داشتن رویکرد و خیزش خاص نسبت به مطالبات اجتماعی جنس زن بود. بررسیهای جامعهشناختی مکتوبات مندرج از زنان در جراید وابسته به خود آنان نشان میدهد که میتوان سیر تحول متون مندرج در این روزنامهها را در قالب خیزش یک خرده جنبش به معنای همکاری زنان با جنبش عمومی (مشروطهخواهی) در کشور معرفی کرد.» (ص ۹۰)
این همان حرکت مدرن زن ایرانی در جریان مشروطه بود. زنانی که خود سردبیری و حتی صاحبامتیازی نشریات را داشتند و در آن از نویسندگان زن یاری میجستند که بعضی به مسائل خانهداری میپرداختند، بعضی به بهداشت زنان، بعضی به ادبیات و تاریخ و بعضی نیز به موضوع آزادی و استبداد و حقوقی که در این میان از زنان پایمال میشد. مهمترین مطالبهی روزنامهنگاران تأسیس مدرسهی دخترانه و بهداشت زنان بود.
بخش ششم «مطالبات اجتماعی زنان و استفاده از پردازشهای دینی» است. فعالان جنبش در این دوره با به میان کشیدن رویکردهای برابریطلبانهی قرآن و با چنگ انداختن به احادیث و روایات سعی داشتند به مبانی اعتقادی خود مشروعیت دینی ببخشند. در این راه از دو الگو استفاده کردند: نخست تأکید بر نقش مادری و تربیت فرزند و دوم تأکید بر پیشینهی تاریخی حضور زنان در عرصهی اجتماع.
در بخش آخر هم مقایسهی مطالبات اجتماعی زنان ایرانی با زنان کشورهای دیگر از جمله فرانسه و مصر و ژاپن آمدهاست.
ایدهی برجستهی مؤلف کتاب را میتوان در انتهای آن یافت که برای مطالعه و لمس نزدیکتر خواننده با مطالبات و حتی سبک نویسنگی زنان در آن دوره اقدام به ارائهی ۲۵ نگاره از زنان کردهاست که برخی مقاله و برخی نامه از شهرهای مختلف است، زننگارههایی که مطالبات زنان را به آگاهی مسئولان و عموم میرساند. شکل خطاب به زنان از واژگان مجللات و مخدرات و خواتین و نسوان به زنان تغییر شکل میدهد و هویتی که به دلیل سیاستهای منفعتطلبانهی مردان در پستو گرفتار آمدهبود با تقلای خود میتواند بر پرتوی طلایی خورشید دست ساید.
آوردن بخش کوچکی از یکی از این نامهها خالی از لطف نیست، نامهای با عنوان «الماضی ما مضی اجله» از مزینالسلطنه که در روزنامهی شکوفه، شماهی ۱۲ به سال ۱۳۳۲ق چاپ شدهاست: «امپراطور ژاپون پابرهنه راه رفت تا وقتی کفش از کارخانهی کشور خودش بیرون آمد پوشید عجیب این است که چنان بیحسیم که عیوب کار و وضع زندگی و رفتار خود را که نمیدانیم به علاوه خود را متمدن و تربیت شده و صاحب اخلاق صحیح میپنداریم. همچه گمان میکنیم که متمدن به ملتی اطلاق میشود که یخه و فکل داشته باشد و مشغولیات به الکل یا دارای چوب دستی و عینک و با کفش در روی فرش راه برود اگرچه در ]ناخوانا[ باشد تند راه برود و ابدا بر روی زمین ننشیند و از دین و آیین مذهبی خویش که بنیان تمدن و تدین در اوست نسیان نماید مداح خارجه و پلتیک خارجیه آنها را رواج دهد و به صنایع و منسوجات وطن عزیز پشت پا زند و مذمت نماید و عادت و قومیت و اهلیت و ایرانیت خود را از دست بدهد.» (ص۱۸۷)
مشروطه، زنان و تغییرات اجتماعی که به تلاش علی باغداردلگشا و نشر پیشتاز «روشنگران» به چاپ رسیده است از حیث منابع غنی است و جای این دست پژوهشهای ارزشمند را همیشه میتوان در آرشیو نشرهای ایران خالی دانست.
چند خرده میتوان به کتاب گرفت که مهمترین آن تکرار و گاهی خلط مباحث است. مثلاً در بخش مطالبات اجتماعی زنان و استفاده از پردازش دینی باز به شرح مقدمهای در باب مطالبات اجتماعی زنان پرداختهاست که در واقع از ابتدای کتاب به مراتب و به تفضیل دربارهی همین مطالبات بحث شدهاست، اگر کتاب از رخوت تکرار رهایی مییافت و به بخشی مثل روزنامهنگاری زنان که کمتر شناخته شدهاست گشادگی بیشتری اختصاص میداد، درخشندگی اثر بیشتر بود. گاهی نیز اتفاق افتاده که علاوه بر تاریخ قمری تاریخ میلادی و گاهی تاریخ شمسی آمده که این عدم هماهنگی خواننده را دچار سرگردانی میکند. بهتر بود با ویرایش دقیق این کتابِ ارزشمند همان چند اشتباه کوچک تایپی و دستورخطی هم وجود نداشتهباشد.
علی باغداردلگشا (۱۳۹۷) مشروطه، زنان و تغییرات اجتماعی، تهران، روشنگران
شیلا روباتام (۱۳۹۰) زنان در تکاپو، ترجمهی حشمتالله صباغی، تهران، شیرازه
جین فریدمن (۱۳۸۹) فمینیسم، ترجمهی فیروزه مهاجر، تهران، آشیان