کتاب «سواد روایت» نوشتهی اچ. پورتر ابوت با ترجمهی رویا پورآذر و نیما اشرفی به تازگی به همت نشر اطراف منتشر شده است. نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۲۲ آبان به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور دکتر امیرعلی نجومیان، دکتر حمیدرضا شعیری و دکتر رویا پورآذر برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: در ایران، به ویژه در دههی اخیر، در کنار دیگر گرایشهای حوزهی زبانشناسی، چون نشانهشناسی و معنیشناسی، کتابهای خوبی در زمینهی روایتشناسی منتشر و کارگاههایی در این خصوص برگزار شده است. مرور پایاننامههای دکتری ادبیات ارائه شده برای جایزهی دکتر مجتبایی نشان میدهد که مطالعات روایتشناسی در این حوزه گسترش یافته است. از این نظر، چیستی روایت و چگونگی وارد شدن به این مباحث دارای اهمیت است. کتاب «سواد روایت» به نظر نقطهی شروع خوبی برای آشنایی با این مباحث است. تقسیمبندی و مباحثی انتخابی نویسنده، گویای تأثیرگذاری آن در پژوهشهای روایی است.
او ساختار منظم و بسیار خوب، متن خوشخوان و روان، سبک درخشان نویسنده و بحث پیرامون حوزههای مختلف روایت، از ادبیات و سینما و تئاتر تا زندگی روزمره، را از ویژگیهای این کتاب دانست و تصریح کرد: گرچه این کتاب بیشتر به روایت در ادبیات، فیلم و تئاتر میپردازد، اساساً روایت را پدیدهای انسانی در نظر میگیرد که محدود به ادبیات و فیلم نیست. با خواندن این چهارده فصل به نکات کلیدیای دست خواهید یافت. مثل اینکه هر جا که انسان باشد، روایت حضور دارد و اغلب در هر کاری که میکند، دخیل است. بخش اعظم سیاست و حقوق، نزاع میان روایتها است. رسانههای گوناگون تغییراتی در روایت ایجاد میکنند. روایت همواره مسیری دوطرفه است: بدون تعامل و همکاری ما روایتی وجود نخواهد داشت.
به حاشیهرانی بچه هیولاها
رویا پورآذر، مترجم و ناشر اثر، اظهار داشت: انگیزهی اصلی ما برای انتخاب این کتاب، پرکردن جای خالی فضای فکری و فرهنگی معاصر ایران بود. برای آسیبشناسی و جلوگیری از تکرار، چندین ماه آثار ترجمه و تألیف شده در حوزهی روایت را جمعآوری و بررسی کردیم. مشکل اصلیای که به آن برخوردیم، نبودن تعریفی از روایت در بسیاری از گفتوگوها، کتابها و نشستها بود. گرچه روایت مفهومی مناقشهبرانگیز است و هنوز در تمام دنیا دربارهی آن بحث میشود. ولی ما یک چارچوب نظری یا احترام به مشخص بودن تکلیف طرفین یک بحث پیرامون مسالهای خاص را نیز از دست دادهایم. گویی همه به خودمان اجازه میدهیم، تعریفی شخصی از روایت داشته باشیم و آن را ـ چه بسا قابل توجه ـ اعلام نکنیم. گاهی وارد بحث میشویم و گفتوگویمان به بنبست میخورد، برای اینکه از وارد شدن به بحث با یک تعریف غافل ماندهایم. از اینرو، ما بهدنبال کتابی بودیم که گام اول را برداشته باشد. این کار را دشوار میکرد. چرا که کتابهای گام اول معمولاً مباحث قدیمی و تکراری را بیان میکنند و در نتیجه خستهکنندهاند. کتابهای بهروز و فنّی هم جمع کثیری از مخاطبانِ رشتههای غیرادبی را به آسانی به خودشان راه نمیدهند. جیمز فلن در مقالهای میگوید، اصطلاحات روایت تبدیل به بچه هیولاهایی شدهاند که افرادی را که از رشتههای غیرمرتبط به آن وارد میشوند، از نظریه میترسانند. در این کتاب سعی شده، آن بچه هیولاها از بحث اصلی دور نگه داشته شوند. نویسنده زبانی شیرین دارد و مثالهایی بسیار آشنا یا دوستداشتنی ارائه کرده است که با دنبال کردنشان به بحث اصلی نزدیک میشویم. علیرغم فاصلهی ظاهر کتاب با کتابهای آکادمیک، در دقت و اعتبار علمی آن تردیدی نیست. در حال حاضر، این کتاب در مقطع کارشناسی و کارشناسیارشد دانشگاههای مطرح امریکا تدریس میشود. دیوید هرمن میگوید، نویسنده در فضایی کم، خودش را از گامهای اول بحث روایت به مباحث معاصر رسانده است. در عین حال، صرفاً به مرور این مباحث بسنده نکرده است، بلکه حرفی برای گفتن دارد. گرچه او در این کتاب نه نظریهپردازی میکند و نه ایدهی خاصی را صورتبندی، ساختار انتخابی آن برای مرور بحثها و ایجاد پرسشها، در میان بزرگان نظریهی روایت جایگاهی ویژه برایش فراهم آورده است. چنانکه به این کتاب ارجاع میدهند و به فضای بحث و پرسشهای آن میاندیشند. در مجموع، امیدِ من مترجم این است که افزون بر پرسشهایی که کتاب مدعی پاسخگویی به آنها است، خواندن این کتاب دستکم ما را به جایی برساند که پرسشهایی دقیق، سنجیده و معنیدار دربارهی روایت مطرح کنیم و اگر قرار است پیوندی میان روایت و حوزهی کاری خودمان ایجاد کنیم، بدانیم که باید به چه چیز خاصی توجه کنیم.
او در ادامه افزود: بعد از دههی هشتاد موجی بسیار عظیم از پژوهشها و نظریهپردازیهای جهانی دربارهی روایت شروع شد. اهمیت روایت تا حدی است که برای اولین بار، در جمعبندی گزارش بررسی نتایج انتخابات امریکا دربارهی علت رأی نیاوردن حزب ال گور در مقابل بوش پسر چنین آمد که ال گور روایتی درست نداشت که دست و پایش سر جایش باشد و به رأیدهندهی امریکایی این امکان را بدهد که امریکایی با ریاست جمهوری ال گور را تصور کند. در حالیکه بوش پسر روایتی درست ارائه کرد و موفق شد. این جمعبندی دربارهی ترامپ و انواع وطنی آن بسیار قابل تأمل است. در اینجا نیز این تحلیل مطرح بود که برای خریدار یافتن روایتتان در هر بازیای از سیاسی و جز آن، باید سازوکار روایتی بازی را بشناسید؛ یعنی باید قهرمان، ضدقهرمان و آرمانشهر را بشناسید. امروز در ایران، بعد از هوش هیجانی بحث هوش روایی مطرح شده است که یکی از قابلیتهای ناشناختهی قابل تعلیم و پرورش ذهن بشری است. مبنی بر اینکه آدمی در هر نقشی با پروراندن آن میتواند ابزاری قوی برای بهبود کار و زندگیاش بهدست آورد. در حال حاضر، کنفرانسهایی جهانی برگزار میشود که در آنها طراحان بازیهای کامپیوتری در کنار نظریهپردازان روایت به سنجیدن ساختار روایی بازیهایشان با مبنای علمی میپردازند؛ یعنی برای فروش رفتن و پذیرفته شدن بازیهایشان به مبانی علمی روایت توجه میکنند. در واقع، روایت از حوزهی ادبیات سرریز کرده و به حوزههای مجاور چون فلسفه، تاریخ، هنر، ترجمه، علوم انسانی و در مرتبهی بعدی به حوزههایی چون معماری، شهرسازی، پزشکی و حتی علوم طبیعی نشست کرده است.
او افزود: افزون بر آنکه باید به اهمیت روایت توجه کنیم، باید بدانیم که این اهمیت یافتن چه ابعادی دارد. بعد از دههی هشتاد، چرخشی در روایت صورت گرفت. پیش از چرخش روایی، در بحثهای روایتشناسی تمایزی میان قصه و گفتمان (قصه و فرم روایت) بود و همه چیز حول محور این دو قرار میگرفت. با چرخشی که در روایت صورت گرفت و آن را «تجربهمندی» نامیدند، اهمیت تجربه به قدری زیاد شد که ابوت آن را برای روایت ضروری میداند. ابوت میگوید، وقتی تصمیم میگیرید داستانی بنویسید، داستانی مینویسید. ولی هنگامیکه تصمیم میگیرید روایتی بنویسید، هیچ تضمینی برای شما وجود ندارد. روایت فقط زمانی شکل میگیرد که تجربهی یک رخداد از میان خطوط متن شما برای مخاطبتان شکل بگیرد. در این صورت برای آن فرد یک روایت نوشتهاید. در اینجا اهمیت مخاطب به قدری زیاد شده که فقط وقتی روایت نوشتهاید که مخاطبتان بتواند از میان قابهای تجارب زیستهی حقیقی یا مجازی خودش، قلابهایی در متن بیابد و معنیای از آن خلق کند. پس ساختار روایی و نقش مخاطب در هر زمینهای بسیار اهمیت یافته است.
هضم دنیای روایت
دکتر حمیدرضا شَعیری، نشانهشناس و منتقد ادبی، گفت: از دو جنبه دربارهی کتاب «سواد روایت» صحبت خواهم کرد. یکی شکل و ساختار و دیگری محتوا یا کلانمحتواهایی که در خود جای داده است. اما پیش از ورود به بحث، باید کاربرد این کتاب را روشن کنم. کتاب سواد روایت نه یک مدل خاص روایی به دست میدهد و نه یک الگوی خاص روای. نظریهپردازی روایت هم نمیکند. در عوض، برای شروع مناسب است؛ یعنی برای تازهواردی که میخواهد سازوکار روایت را با زبان ساده بفهمد، با مسائل آن آشنا شود و نمونههای سادهی آن را برای هضم دنیای روایت در دسترس داشته باشد. چرا که هم ساده و روان خوانده میشود و هم تمام مسائل روایت را مرور کرده است. «سواد روایت» مروری بسیار منسجم، کارآ و دارای ساختار و سازماندهی خوب است. گرچه نویسنده در آن نظریهپردازی نکرده، نظریههای موجود در حوزهی روایت را هوشمندانه جمع کرده و به آنها ساختار داده است، چنانکه ساده و فهمیدنی باشند. اما کتاب چند ایراد اساسی هم دارد، یکی اینکه از برخی مسائل مهم در حد اشاره گذر کرده است. نمونهی آن بحث احساس و شناخت یا عاطفه و شناخت که با چند جملهی کوتاه از آن عبور کرده است، در حالیکه حداقل فونتنی حدود سیصد صفحه در مورد نقش عاطفه در روایت نوشته است و در اینجا حتی به آن اشارهای هم نشده است. همچنین، کتاب در جدا کردن روایت کلاسیک، مدرن، پستمدرن خوب عمل نکرده است. جای مباحث مهم امروز، چون فرهنگ، من و دیگری، هویت در آن خالی است.
او افزود: نویسنده هرگز در این کتاب اعتراف نکرده است، اما به جز بخشهای پایانی کتاب بیشتر مباحث از ساختارگرایی فرانسویاند. در اینجا، اسامی گرماس، تودوروف، بارت، موس، دومزیل، ژنت، اکو به چشم میخورد. همچنین به مباحثی چون رابطهی میان فرهنگ و روایت پرداخته نشده است. این به گرایش ساختارگرایی اول فرانسه برمیگردد که بهدنبال ارائهی ساختاری جهانشمول بود و به بُعد فرهنگی آن و تغییر در سازوکار جهانی توجهی نداشت. پس بحث لوکال، تأثیر آن در روایت و چرخهی روایت، به جز بخشهای پایانی، در این کتاب خالی است.
وی ادامه داد: ساختار و مباحث اثر به کتاب درسی دانشگاهی شبیه است و مثالها بهخوبی به دریافت مباحث کمک میکنند. از تعاریف جالب کتاب دربارهی روایت میتوان به روایت بهمثابه بازنمایی رخداد یا رخدادها؛ روایت بهمثابه سازماندهی درک زمانی و توالی رخدادها؛ روایت بهمثابه ماشین تولید فکر؛ روایت بهمثابه تلفیق تفکر و احساس اشاره کرد. نویسنده بحث روایتهای تودرتو را با ارائهی نمونهی داستان هزارویک شب طرح میکند و میگوید روایت همواره قضاوت و تفسیر را به میدان میآورد. افزون بر این، بحث کمخوانی و بیشخوانی مخاطب، تعلیق بیهنجار، بحث روایت و ناروایت، بحث داستان و ناداستان، روایت بدون کشمکش، روایتپریشی، تقسیم روایت به دو نوع عمودی و افقی با دیدگاه بیرونی و درونی، تفسیر روایت به روش قصدگرا، نشانیاب و اقتباسی، بازار روایت، قرارداد روایی، نویسندهی نهفته یا پنهان، از مباحث جذاب این کتاب به شمار میروند.
این نشانهشناس اظهار داشت: «تعلیق بیهنجار» عبارتی است که برای توضیح چرایی شرایطی بهکار میرود که مخاطب برای چندمین بار تحت تأثیر یک فیلم یا داستان تکراری قرار میگیرد. کتاب در بیان تفاوت میان روایت و ناروایت و داستان و ناداستان موفق نیست. این در حالی است که ژنت بهخوبی بحث داستان، روایت و گفتمان را مطرح میکند. نزد ژنت داستان به خود وقایع اشاره دارد و گفتمان به آنچه وقایع را بهکار میگیرد. ولی اینجا از جایگاه ارجاع و شواهد تاریخی صحبت میشود. این بحث که روایت داستان را پیش میبرد یا برعکس، هنوز لاینحل مانده است. من فکر میکنم باید بپذیریم که این دو با هم کار میکنند و بدون یکی، دیگری مختل میشود.
شعیری بیان کرد: بحث روایت بدون کشمکش تناقضی ایجاد میکند. نویسنده میگوید، روایتها نیاز به کشمکش ندارند. در حالیکه در بخش دیگری از کتاب میگوید بدون وقایع، روایت نداریم بلکه با توصیف روبهروییم. به نظر من رخداد بدون کشمکش نیست. از اینرو، بینیازی روایت به کشمکش و نیازمندی آن به رخداد امری متناقض است.
او افزود: نویسنده در بحث کمخوانی و بیشخوانی مخاطب، از «مادام بواری» مثال میآورد و نویسندهی کمخوان را کسی معرفی میکند که از اصطلاح «عروسی مرثیهوار» در این رمان به سرعت عبور میکند، در حالیکه نویسندهی پُرخوان روی آن میماند و از متن سؤالهای ریزی میکند. سپس توضیح میدهد که این اصطلاحی کلیدی است که اِما هنگام قضاوت خودش از آن استفاده کرده و شالودهی اثر بر آن متکی است. چرا که تمام تراژدی زندگی او از عشقها و ناکامیها تا لحظهی خودکشی، نهفته در ازدواج مهلک او با چارلز است. در ادامه، نویسنده سه شیوه را برای تفسیر روایت مطرح کرده است: قصدگرا، نشانیاب و اقتباسی. شیوهی قصدگرا شعوری خلاقه را در پس روایت در نظر دارد. شیوهی نشانیاب، بر مغایرت آنچه خواننده فکر میکند با قصد نویسنده دست میگذارد. مثلاً اگر خوانندهی«مادام بواری» فکر کند، فلوبر هنگام نگارش این رمان، همواره نگاهی مردانه داشته است، چون اِما بواری را بیش از حد دچار مکافات کرده است و نویسندهی پنهان زجرهایی را نابهحق بر مادام بواری تحمیل کرده است، مغایر راوی حرکت کرده است. البته روایت، داستان، گفتمان همواره در طول یک متن روایتی در تعامل با هماند. امروز باور دارم که برای یک متن نمیتوان صرفاً از روایت صحبت کرد. روایت تحت تأثیر گفتمان قرار دارد. گفتمان سازوکارهای روایت را میچیند و تمام دخل و تصرفها در روایت، از طریق آن روی میدهد.
به پرسیدن در افق روایت
امیرعلی نجومیان، نظریهپرداز، نشانهشناس و منتقد ادبی، اظهار داشت: سالها است که با ترجمههای خانم پورآذر آشنایم. به نظرم، سنت خوبی است که شروع کنیم و قدر مترجمانی که بعد از خواندن رشتهای تخصصی دست به ترجمه میزنند، بدانیم و برعکس، با دیدی انتقادی به کسانی بنگریم که بدون تحصیلات و با ترجمه متخصص یک حوزه میشوند. متأسفانه در ایران، مترجمانی بدون داشتن تخصص در یک حوزه شروع به ترجمه میکنند. بعد از چاپ یکی دو کتاب به جلسات نقد و بررسی کتابها دعوت شده و آرامآرام کلاسهای آشنایی با آن حوزهها را برگزار کرده و در جای متخصص آن حوزه قرار میگیرند. فکر میکنم این مسیر باید برعکس باشد. مترجم این کتاب ادبیات انگیسی خوانده و چند سالی است که با همکاری تعدادی از دوستانشان کار ترجمه را به صورت برنامهمحور انجام میدهد؛ یعنی مجموعهای از کتابها را برای برگردان انتخاب و اولویتبندی کردهاند. من روی این خیلی تأکید دارم که کار ترجمه باید براساس یک برنامهریزی انتشاراتی انجام شود. کاری که پیش از انقلاب در انتشارات فرانکلین، انتشارات امیرکبیر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، کتاب زمان انجام میشد.
او افزود: مترجمان ترجمهی بسیار خوب و روانی ارائه کردهاند، اما میتوان دربارهی برگردانها حرفهایی زد. مثلاً برگردان ژرار ژنت به ژرارد ژنه، غلط است. واژهی deconstruction یکبار به ساختشکنی و بار دیگر به واسازی برگردان شده است. به نظر من ساختشکنی برگردان درستی نیست. برگردان اصطلاحclosure که عنوان یک فصل هم هست، به فرجام غلط است. فرجام در مقابل telos قرار میگیرد. در حالیکه closure مفهومی ساختاری و به معنای «بستار» است. در اینجا دربارهی انتهای چیزی صحبت نمیشود. بستار به بستهبودن یا انتهامند بودن روایت اشاره دارد. به نظرم بهکاربردن دو برگردان برای یک واژه اشتباه بزرگی است. گرچه برخی مترجمان این را با معنای متفاوت یک واژه در جاهای مختلف متن توجیه میکنند.
او دربارهی مجموعهای که کتاب از میان آن انتخاب شده است، اظهار داشت: پیش از این مجموعه، دانشگاه کمبریج از سال ۱۹۸۰ به مدت بیست سال، مجموعهی معروفی با عنوان «Cambridge companion» را منتشر میکرد. این مجموعه که آخرین افقهای دانش را در هر حوزهای معرفی میکرد، شامل مقالاتی از متخصصان آن حوزهها بود. پس، مجموعهای بسیار تخصصی برای مخاطبانی در سطح تحصیلات تکمیلی و دارای تخصص بودند. از سال ۲۰۰۰ کمبریج مجموعه کتابهایی را با عنوان «Cambridge introductions» منتشر کرد. این کتابها که شروع یک بحثاند، بسیار خوب، آسانفهم و هر یک دارای یک نویسندهاند. «سواد روایت» یکی از کتابهای نظری این مجموعه در حوزهی ادبیات انگلیسی است، ولی بیشتر کتابهای این حوزه دربارهی نویسندههایند. این کتاب مجموعهای درسی است. همهی عناصر درس را دارد. مباحثی را طرح و بخشی از آنها را خلاصه میکند. وسط متن مباحثی پیرامتنی را میآورد و در پایان هر بخش پیشنهادهایی بینظیر ارائه میدهد. نویسنده، بخشهایی زیادی را بسیار خلاصه طرح کرده است و ازشان گذشته است، اما شاید اگر پورتر ابوت اینجا بود، میگفت قصدش ارائهی معرفی و واگذاری بقیهی کار به مخاطب بوده است. به هر حال، این جالب است که او فقط به دادن لیست اکتفا نکرده است. راجع به هر منبعی حرف زده و حتی در معرفی برخی از کتابها یک تا چند صفحه مطلب نوشته است.
این نشانهشناس اظهار داشت: عنوان فارسی کتاب بسیار قشنگ است. «سواد روایت» کتابی نیست که نظریه یا مدل جدیدی را در حوزهی روایتشناسی مطرح کند. گرچه، ابوت در خیلی جاها جانبداری میکند. «سواد روایت» یک شرح است، اما شرحی جالب. از دید من قرار نیست این کتاب همهی حوزههای روایت را پوشش دهد. وجه ممتاز آن، مطرح کردن مجموعهای از پرسشهای مهم در حوزهی روایتشناسی است که برخی از آنها کمتر در کتابهای روایتشناسی دیده میشوند. مثلاً پرسش از رابطهی علیت و روایت. ابوت، به زیبایی توضیح میدهد که بسیاری از روایتشناسها معتقدند در روایت باید میان رویدادها منطقی علّی وجود داشته باشد و میپرسد آیا واقعاً باید چنین منطقی وجود داشته باشد یا نه؟ او این پرسش را موضوع فصلی کوچک قرار میدهد و با بیان نظریات مختلف، فضا را برای اندیشیدن به موضوع باز میگذارد. در این بخش نقلی از نیچه میآورد که من همیشه در کلاسهای روایتشناسی برای دانشجویان میگویم. نیچه میگوید یکی از بدبختیهای ما انسانها این است که از نتیجه به دنبال علت میگردیم. به بیانی، نگاهمان به مساله نشانیاب است. اما این از آن رو بدبختی است که ما این «علت» را میسازیم. چنین پرسشهایی مباحث دانشنامهای روایتشناسی نیستند. کتابی مثل «روایت داستانی: بوطیقای معاصر» ریموند کنان به مباحث دانشنامهای و مقولههایی چون زمان و شخصیت میپردازد، اما در اینجا بهجای مقولهها با پرسشها روبهروییم. مثلاً در اینجا بحث جالبی دربارهی خود در روایت مطرح میشود؛ اینکه خودِ من هنگام نوشتن، کجای این روایت هستم و چه نقشی دارم که یکی از مباحث مطرح امروز در روایتشناسی اتوبیوگرافی است.
او افزود: کتاب از نظر سنت روایتشناسی خیلی تحت تأثیر سنت فرانسوی است، اما در این سنت نمیماند. همانطور که اشاره شد، نویسنده در صدوپنجاه صفحهی پایانی این برگردان، وارد حوزهی اندیشهی پساساختگرا میشود. در اینجا پورتر ابوت میگوید که روایتها مجموعهی نظاممندی از زنجیرهای از رویدادها در بستر زمان نیستند. او این مجموعهی نظاممند را با طرح مباحثی چون روایتهای انشعابی، روایتپریشی، پیکار روایتها، شبکهی روایی، شکافها و گرههای روایی زیر سؤال میبرد.
نجومیان ادامه داد: روش کتاب استقرایی (inductive) است؛ یعنی با مثالی شروع و بعد از بحث نتیجهگیری میکند. این برعکس شیوهی معمول در نوشتهها و شیوهی آموزش ما است که در آنها ابتدا بحث کلی را مطرح میکنیم و بعد کمکم آن را باز میکنیم. نویسنده در این کتاب، با اتخاذ روش استقرایی مخاطب را در فرایند کشف شریک و تا نتیجهگیری همراه میکند و حتی در نتیجهگیری هم اهل جملات مغلق نیست. این کتاب، مفهوم روایت را بسیار گسترده میبیند. جالب این است که اولین مثال روایتِ کتاب نقاشی است. سپس به یک فیلم میرسد و در بخشهایی حتی وارد تبلیغات سیاسی هم میشود؛ یعنی روایت را وارد دعوا، وارد گفتوگوی دو عاشق و معشوق و وارد متونی میکند که معمولاً در متون روایتشناسی کمتر میدیدید.