کد مطلب: ۱۴۹۶۸
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷

شاعر بی‌کتاب

محمدصادق رئیسی

آرمان: هیچ فکر نمی‌کردم روزی برسد که سوگوار پسر ۱۶ساله‌ای شوم که نیم‌قرن پیش، در آن عصر تابستانه خیابان لاله‌زار، به دیدارم آمده بود-در آن بالاخانه که نشانی‌اش برای بسیاری از شاعران مطرح‌شده در دهه چهل باید نشانی آشنایی باشد. سالی بود که من «جزوه شعر» را منتشر می‌کردم و عصرها خانه‌ام پاتوق شاعران جوانی بود که به سودای گفت‌وگو و همدلی در آن اتاق کوچک گرد هم می‌آمدند. خودش را با خجالت و ترس‌زدگی معرفی کرد: «من تیرداد نصری هستم. جزوه شعر را می‌خوانم و دوست دارم شما نگاهی به کارهای من بکنید.» و دفترچه‌ای را روی میزم گذاشت. من خود ۲۴ساله بودم و هنوز نمی‌توانستم ژست آقامعلم‌ها را بگیرم. هنوز دوسالی مانده بود که تصمیم بگیرم ریشی برویانم و صورت جوانی‌ام را در پس آن پنهان کنم، به این سودا که لااقل آبدارچی سازمان برنامه حرفم را جدی بگیرد. در میان شاعران اما چنین نبود. آنها جوانی‌ام را به صمیمیت و کوشندگی‌ام نادیده می‌گرفتند...» اینها حرف‌های نوری‌علا از آشنایی‌اش با تیرداد نصری است؛ شاعری که شعرش آنطور که او می‌گوید هر شعر را که بخوانید زبان روشن و جاندار، تصویرهای ناب و بدیع، لحنی معترض از عمق زخم‌خوردگی، و تعهدی انسانی و شاعرانه که در زبانی تلخ و گزنده جاری می‌شود، می‌بینید. تیرداد نصری همانند برخی از شاعران هم‌نسل خود، از آن دست شاعرانی بود که در میان زدوبندهای ژورنالیستی و بی‌توجهی سردمداران شعر عصر خود، به حق خود در شعر دست پیدا نکرد. مثل یار دیرین خود بیژن نجدی. در طول حیاتش تنها تعدادی شعر و مقدار معتنابهی مقاله در باب نقد شعر و داستان معاصر در مطبوعات مختلف از جمله بایا، عصر پنجشنبه، روزگار وصل، معیار و... در طول سال‌های حضورش در ایران به چاپ رسید اما کتابی از او منتشر نشده بود. پس از درگذشت وی، در سال ۱۳۹۳ دو مجموعه شعر «دو قدم مانده به خاکستر»، و «و در همه بندرگاه‌ها از کشتی گم‌شده حرف بود» از سوی نشر سولار منتشر شد. با وجود این هنوز بسیاری از شعرها و به‌ویژه مقالاتش، که بسیار نیز ارزنده و راهگشا است، منتشر نشده‌اند. آنچه می‌خوانید نگاهی است به جهان شعری شاعری که بی‌کتاب مُرد: تیرداد نصری: ۱۳۳۱ سیاهکل- ۷ آبان۱۳۸۶ لندن.

شاعر جوان نثرگرا

در کتاب «صور و اسباب در شعر نو فارسی» که به دسته‌بندی دقیق و موشکافانه جریان‌های رایج ادبی معاصر تا اواسط دهه چهل می‌پردازد، طیف‌های گوناگونی در حوزه شعر برشمرده می‌شوند، یکی از این جریان‌ها، موسوم به گرایش به سمت نوعی «شعر نثرگرا» است و «شاعران نثرگرا» «نظیر محمدرضا اصلانی، شاهرخ صفایی، شهرام شاهرختاش، فریدون معزی‌مقدم، م. نوفل، محمدرضا فشایی، عظیم خلیلی، مجید نفیسی، م.موید، بیژن الهی، بهرام اردبیلی، حسین رسائل، هوتن نجات، حمید عرفان، پرویز اسلامپور و چند تن یگر که همگی از شعر احمدرضا احمدی تاثیر می‌پذیرفتند. تیرداد نصری نیز در این گروه جای گرفته است. نویسنده «صور و اسباب در شعر نو فارسی» در این بررسی وی را «شاعر جوان نثرگرا» می‌نامد که توانسته با قریحه و پشتکار جوانی، نام خود را در تاریخ شعر معاصر ایران مطرح سازد. نصری شعر را از همان سال‌های نوجوانی آغاز کرد و خیلی زود نام خود را در میان شاعران معاصر و شناخته‌شده آن زمان مطرح ساخت. با توجه به نام‌های بسیاری در کتاب فوق‌الذکر آمده، تعداد اندکی از آن شاعران توانستند خود را تا سال‌ها بعد ادامه دهند، و همان اندک شاعران نیز هیچ‌گاه، چه در حوزه‌های زندگی فردی و چه در حوزه‌های زندگی شعری، به آنچه در حد و اندازه‌های استعدادشان بود، نرسیدند. سرنوشت غم‌انگیز و غمبار بسیاری از این شاعران خود حدیثی است پرآب‌چشم؛ شاعرانی که هر یک «صدایی» در شعر ایران می‌توانستند باشند، اما حوادث بسیار تلخ پدیدآمده در خلال دهه‌های آینده، تقدیر دیگری رقم زد. تقدیری بس نافرجام و تلخ برای شاعرانی که «رویا»هایی در شعر پرورانده بودند، اما به حق خود نرسیدند. یا اینکه بگویم در حق آنان قصوری صورت پذیرفته است. اینان اگرچه شاعرانی فراموش‌شده‌اند اما تردیدی وجود ندارد که روزی سر از غبار نسیان برخواهند آورد و به حق طبیعی خود دست خواهند یافت؛ آنچه نیما همواره به آن اشاره می‌کرد و به آن اعتقاد راسخ داشت.

تیرداد نصری بی‌تردید از معدود شاعرانی بود که با وجود عدم چاپ کتاب در زمان حیاتش، شاعران بسیاری، شاعران صاحب کتاب و شاعران بدون کتاب، او را استاد خود می‌دانستند و از او بسیار در زمینه شعر آموختند؛ اگرچه بسیاری از همانان، امروز نامی از وی، در هیچ کجا، بر زبان نمی‌آورند.

آشنایی عمیق نصری با شعر ایران و جهان همواره در میان آنانی که با وی حشر و نشر داشتند، زبانزد بوده است، چراکه درکی دیگرگونه از «شعر» نسبت به دریافت‌های به ظاهر سطحی و روزمره داشته است. این آشنایی به جهت مطالعه پیوسته و همیشگی در حوزه شعر و فلسفه ایران و جهان بود و به قول خودش «آشنایی با بیست‌هزار فرم قدرتمند شعر جهان»، در کنار توصیه شمس قیس‌رازی در به خاطرسپردن بیست‌هزار بیت شعر شاعران گذشته. او معتقد بود شاعر امروز علاوه بر توصیه شمس قیس، باید پیوسته در پی پیش چشم‌نهادن بیست‌هزار فرم و ساختمان بزرگ از آثار شاعران بزرگ برآید. این نوع آشنایی سبب شده است تا به لحاظ درک صریح ساختمان اثر تلاش‌های بی‌وقفه‌ای نماید. این تلاش از دید نصری رسیدن شاعر به درک درست و دقیق به فرم یک اثر هنری است که آن را سرپا نگه می‌دارد نه ساختمان مفهومی آن. چراکه مفهوم و مضمون به نوع زیست شاعر برمی‌گردد که چه چیزی مطالعه می‌کند. ارتزاق ذهنی او چیست. و از این دست تلاش‌ها و کسب تجربه‌ها، که طی سالیان متمادی به دست می‌آید، و نیز بر آن بود که این نوع تجربه‌اندوزی‌ها را شاعر، جدا از آنکه از متون به دست می‌آورد، باید به طور شفاهی از زبان شاعران هم‌عصر خود بیاموزد. با این عقاید، باید گفت که شعر در نظر نصری نوعی «کار» تلقی می‌شده است که باید برای آن «وقت و زمان» خاصی در طول شبانه‌روز در نظر گرفت. و با توجه به شعرهای رایج در شعر معاصر ایران می‌شد دریافت که این تجربه‌اندوزی چندان با ممارست پیوسته نبوده است. آنچه تجربه نیما، سرآمد کسب دقیقه‌های شعر بوده است و بعدها شاملو و اخوان تمام وقت خود را صرف کسب دقایق شعر کرده بودند. و این کار به نظر من باید درس شاعران به‌ویژه جوان معاصر باشد برای رهایی از سهل‌انگاری و ساده‌گیری در فراگیری شعر و فنون مربوط به آن.

باری، در حوزه ساختار شاعرانه نصری با توجه به دریافت شاعر از جهان پیرامون، هر چیزی می‌تواند «موضوع» شعر واقع شود. «پرداختن به روزمرگی» اولین نمود دریافت چنین زمینه‌ای است و در این ارتباط است که «زبان» نه در لفافه که در سطح روساختی متن متجلی می‌شود، سطحی که همواره با نوعی لغزندگی مواجه است، چراکه هرگونه سهل‌انگاری در «ساحت زبان» شعر به سمت حوزه‌های پراتیکی درمی‌غلتد و سویه‌های شاعرانه از آن می‌گریزد. از این رو، اولین راه برون‌رفت از چنین وضعیتی، اهمیت‌یافتن مساله «فرم» است، سویه‌ای که همواره از دغدغه‌ای اصلی جهان شاعرانه‌ی نصری بوده است. از سویی «نمایش عناصر و اشیاء پیرامون جهان» که در حقیقت همان «نمایش ذهنیت»ها است، از اصلی‌ترین خصیصه‌های شعرها نصری است. خصلتی که به نظر من باید در شعر معاصر ایران مورد کنکاش قرار بگیرد. این نوع «نمایش» درواقع همان است که دغدغه نیما بود و او پیوسته در پی آن بود تا به شعر حالتی «نمایشی» ببخشد. «افسانه»، «خانه سرویلی»، «کار شب‌پا»، و... از جمله چنین شعرهایی است که «وضعیت مدرن شعر امروز ایران تلقی می‌شوند. در این مرحله، کنکاش در «ذهنیت انسان معاصر» اهمیت پیدا می‌کند، «ذهنیتی» که در «جهان متن» به شکل خودانگیخته به نمایش گذاشته می‌شود و از نوعی «مدنیت کلان‌شهر» برمی‌خیزد. انسانی با ذهنیتی شقه‌شقه‌شده که محصول «مدرنیته و همسان‌نگری و همسان‌سازی» بوده، با ویژگی‌هایی درخور همین جهان؛ «عصبی» پریشان، پرخاشگر، مردد و در این حال شورش‌گر. در شعر «در حاشیه تهران» می‌خوانیم: غبارآلود/ که از آن/ دنیا، انگار خیابان خاکی روبه‌رو است/ با آن خانه‌های سرهمبندی‌شده بدون مجوزی در اطراف/ همانطور/ در انتظار هستم/ و در انتظار از پله‌ها سرازیرشدن تو./ شتابان/ از پله‌ها سرازیر می‌شوی/ دو پله یکی/ پرخاشگر، عصبی/ بر علیه شقاوت من، جبن من/ بر علیه «چه کنم... چه کاری از من ساخته است» من/ و بر علیه «فردا روز دیگری است... می‌شود کاری کرد... امکان گشایشی هست»/ از پله‌ها سرازیر می‌شوی- دو پله یکی/ و در زیر آسمان شب/ (کسی نمی‌بیند/ به جز من و تو، از پنجره این چهاردیواری):/ خیابان به خیابان/ میدان به میدان/ می‌روی تا کمی سبک بشوی/ آنجا.../ و آنچه در این چهاردیواری به گوش می‌آید/ صدای تفی است که هیچ‌گاه نگفتی، به چه چیز-/ و یا به چه کس!

این نوع «توصیف» که نصری اعتقاد زیادی هم به آن داشت، در عمده شعرهای وی جزء وجوه لاینفک و از بنیان‌های اصلی ساخت شعرها است. آنگونه که بیژن نجدی. با این تفاوت که در آثار نجدی، توجه به «توصیفات طبیعت روستایی و بکر» حضوری پررنگ دارد اما در آثار نصری توجه بر «توصیفات طبیعت شهری» برجسته می‌نماید. شهر با تمام مظاهر مثبت و منفی‌اش. مثبت، هنگامی که سویه‌های عاشقانه و عاطفی راوی نمایان می‌شود: «و این نسیم که می‌گذرد در شعر/ غبار تو را و مرا می‌برد بدون وقفه، بدون درنگ/ غبار آنانی که زمانی می‌خواستند پنجره باشند/ بام، سقف-یا ایوان/ کتاب یا لبخند، و یا ترانه عشق...» اما همین طبیعت، هنگامی که به حوزه‌های نقد اجتماعی نزدیک می‌شود، سر به شورش و عصیان برمی‌دارد: («این روزها، ستایش غیررسمی عدالت خطرناک است» یکی از روی روزنامه‌ای آن را خواند/ و سر تکان داد./ «این روزها، ستایش غیررسمی آزادی خطرناک است»/ کناری راننده گفت/ و بقیه سر تکان دادند./ شب و شاعر در حاشیه روزنامه نوشتند/ «این روزها، ستایش غیررسمی نان خطرناک است».../ در محله ما سر تکان نمی‌دهد هیچ کس/ آنان/ جسورانه به نان می‌اندیشند/ و در خوابشان عدالت را/ و در خوابشان/ آزادی را/ چون دعایی غیررسمی زمزمه می‌کنند.)

زیستن در شعر و حسرت

تیرداد نصری زاده رشت بود، در سال ۱۳۳۱ در شهر باران‌دیده به جهان گشود. دوران تحصیل خود را در تهران گذراند، سپس برای گذران زندگی به شهر زادگاه خانوادگی خود-تنکابن-بازگشت و تا اواسط سال ۱۳۷۹ که کشور را به مقصد لندن ترک کرد. نصری شعر را در همان سال‌های نوجوانی آغاز کرد و خیلی زود نام خود را در میان شاعران معاصر مطرح ساخت. دهه چهل در تاریخ شعر معاصر ایران همواره به عنوان نقطه عطفی شمرده شده است. حضور شاعران بسیار و در عین حال خلق آثار ماندگار در این دهه، نمود دهه‌ای پربار در شعر ماست و بی‌شک سربرآوردن از میان خیل شاعران مدعی کاری بس سخت و دشوار می‌نماید، و تیرداد نصری این را مدیون هوش و قریحه سرشار شاعری خود بود.

«مجله فردوسی» نخستین نشریه‌ای بود که شعری از تیرداد نصری را منتشر کرد و این راهی شد برای ورود به جرگه شعر معاصر که دریافت باید برای ماندن در این جمع پرشور، تلاش‌های بی‌وقفه و پرثمری انجام دهد. تلاش در حوزه زندگی گذران روزمره-که سرانجام او را به راه نافرجام کشاند-و تلاش در راه فراهم‌آوردن هاله شاعرانه در این عصر وانفسا، که غنیمتی بود. و این تلاش را در زندگی خارج از کشور-به‌رغم مصائب و مشکلات فراوان-هم ادامه داد. چیزی که همواره در نهاد او نهفته و نهادینه شده بود، «زیستن» بود. و این مساله را نصری در شعرهایش «نشان» می‌داد. مساله‌ای که در شعر دهه‌های پنجاه و شصت، به جای نشان‌دادن و به نمایش درآوردن امور ذهنی، به بیان گزاره‌ای و حرفی از مساله می‌پرداختند و این امر موجب شد آن تلاش‌های چندین‌ساله‌ای که از نیما آغاز شده بود و به اخوان، شاملو، فروغ، سهراب و دیگران رسیده بود، راه خود را به سمت بیراهه برد. یعنی می‌شود آنچه بعدها برخی از شاعران در پی ایجاد جریان‌های ادبی برآمدند، دلیل آن همین مساله بوده باشد؟ اما همه آنانی که تیرداد نصری را از نزدیک دیده‌اند و شعر و مسائل مربوط به آن را از زبان نصری شنیده‌اند، به خوبی می‌دانند که تسلط او در درک شعر و کالبدشکافی آن و ترسیم‌کردن ساختمان اثر ادبی برای وی تا چه اندازه آسان، دقیق و در عین حال لذت‌بخش بود. او چنان از ظرافت‌های یک شعر حرف می‌زد و چنان لایه‌های پیدا و پنهان آن را می‌گشود، که گویی از کشف جهانی تازه برآمده است. این را بسیاری از دوستانی که امروز نامی در شعر دهه هفتاد دست‌وپا کرده‌اند، هم می‌دانند؛ اگر چه هیچ‌گاه زبان به اعتراف نگشودند و حتی، در هیچ کجا نامی از تیرداد و شعر او نبرده‌اند و نمی‌برنند. حتی آنانی که تیرداد روی مجموعه شعرهاشان، مطالب مفصلی نوشته است. مطالبی که در بسیاری مواقع، جلوتر و خواندنی‌تر از خود مجموعه شعرها بوده است.

تیرداد راوی زندگان بود، نه مرثیه‌گوی مردگان. سویه‌ای که در شعر این چند دهه موج می‌زند. سویه‌ای که به شدت از آن دوری می‌جست و دیگران را نیز از آن نهی می‌کرد. «مهتاب/ یکپارچه/ زیباست/ هر وقت به چشم خورد/ در خاطرم اناری بر سنگفرش حیاط، شکست/ زیباست/ مثل زنم که دست‌هاش دو انگشترند/ زیباست/ کبودی زیر چشم زنی که یک روز/ هزاربار از تیمارستان گریخت/ زیباست/ و من هر شب مهتابی/ عصا-نفس‌زنان/ از پله‌ها/ بالا می‌روم...» همین سویه زندگی را در نقدهایش بر شعر برخی شاعران معاصر نیز می‌توان مشاهده کرد، به همین دلیل وقتی با تحلیل‌هایش مواجه می‌شویم، با متنی روبه‌رو می‌شویم که خود، حیاتی دیگر است و تلاش می‌کند به متن جانی تازه ببخشد. اما همین تیرداد سرخوش از جرعه شعر، در سال‌های منتهی به آخر زندگی، به دلیل و دلایل بسیاری در نوع زندگی و مصائب جاری آن، ناملایمات و نارفتاری‌ها، در شعر به «حسرتی» رسیده که از مصائب دشوار درونش برمی‌خاست. ندای رنج‌آور انسانی که از آن نگاه هستی‌شناسانه انسان‌مدار و زبان کتاب‌مقدسیِ شعرِ «خسته‌تر از همیشه» که به آسمان پناه می‌برد و فریاد برآشوبنده خود را از آن فراز سرمی‌دهد: «مردان و زنانی/ از روشنایی آمده باشند/ به ظلمات برگشته باشند... نفس‌ها پس می‌رود و/ خراشی در سینه‌ها چنگ می‌اندازد/ نفس‌ها پس می‌رود و/ غده‌ای در درون بزرگ می‌شود/ نفس‌ها پس می‌رود و/ من نام‌هایی مشکوک به یادم می‌آید./ من این نام‌ها را به شما خواهم گفت/ این بار که از روشنایی می‌آیید/ تا ظلمات را با پنجه‌های ستبر درهم بکوبید/ من این نام‌ها را به شما خواهم گفت./ و نام‌های مشکوک را در دفتری نوشته باشی و/ نام‌های مشکوک را نزد خدا به امانت سپرده باشی و/ بگویی: «دوباره/ زنان و مردانی/ از روشنایی می‌آیند/ با پنجه‌های ستبر.» در پایان ختم می‌شود به «یادداشتی در طولانیِ قبل از دق‌مرگی»؛ تبدیل می‌شود به «بدنی پر از جراحت آشکار و نهان» و نبودنِ خود را با همان زبان کتاب‌مقدسی، پیشگویی می‌کند: (بدنی پر از جراحت آشکار و نهان/ دهانی خونالود/ که یک‌بار به تبسمی فرخنده/ دسته‌گلی پیشکش آزادی هدیه کرد/ چشمانی باز/ با نگاهی ثابت/ این منم افتاده در کوچه پس‌کوچه‌های «فورست‌گیت» لندن؟/ من/ در میهنم هستم/ همچنان که/ پرسه می‌زدم و/ پرسه می‌زنم خیابان‌های پر از نارنج شهسوار را/ همچنان که/ نفتکش‌ها را نگاه می‌کردم و/ نگاه می‌کنم در آب‌های آبادان/ همچنان که در فوزیه تهران/ با دوستان/ کشته‌شده‌های انقلاب را می‌شمردم... همچنان که/ شاعر بودم و/ شاعری هنوز بدون کتابم... همچنان که/ همسرم خودکشی کرد در مشهد و/ خودکشی می‌کند در کرمان/ مادرم؟/ در زاهدان از غصه دق کرد/ و پدر؟/ دستفروشی روشنفکر که از پنجره انبار کتابش در اصفهان/ به جهانی می‌نگریست تهی از شقاوت./ در کوچه پس‌کوچه‌های مه‌گرفته «فورست‌گیت» لندن/ جسد پناهنده‌ای روی زمین هست/ پلیس‌ها/ دورتادورش.) این بدن آیا پیکر توفان‌زده و گرفتار در چنگ زمانه نیست که بر او، بر انسان او، و بر عصر او تحمیل شده است. از حق و حقوق انسانی خود محروم شد؛ و او و انسانِ او به «حسرتی» درافتادند که تاوانش بی‌فرجام بود. نافرجام بود. پس تنها و هراسان به پایانی می‌نگرم که از آغاز تاریخ، انسان را به مغاکی درافکنده که به ثبت «حرمانِ» تاریخی انجامیده است. حرمانِ انسان وامانده در گذر تاریخ. و تیرداد هم قربانی همین حرمان بود. هست. تیرداد و شعرش. تیرداد و تاریخش. تیرداد و همه آن شاعرانی که صدای فروخورده تاریخ این حرمان بودند.

این «حسرت» را در یکی از نامه‌هایش خطاب به نگارنده اینگونه نشان می‌دهد: «چقدر زندگی کردم در شهر تنکابن. عجب روزگار شیرینی بود. روزگاری که، آیا دوباره تکرار خواهد شد؟-شاید روزی با نوه‌هایمان، همگی به کوه‌های دوهزار برویم، نوه‌هامان مشغول بازی باشند، همسران ما مشغول چغلی‌کردن؛ و ما در گوشه‌ای دیگر یک کلاس دسته‌جمعی درباره شعر داشته باشیم، نمی‌دانم در آن روزها، چه کسی از جمع ما خواهد گفت: ای بابا! باز هم صحبت از شعر؟ آن وقت من اشاره‌ای می‌کنم به محمدصادق که: محمدجان، تو جوابش را بده...»

 

 

کلید واژه ها: تیرداد نصری -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST