هادی مشهدی: کتاب «استعاره و مجاز با رویکردشناختی»، شامل مجموعه مقالاتی است که در حوزهی زبانشناسیشناختی نگاشته شدهاند. این کتاب را آنتونیو بارسلونا جمع آوری و فرزان سجودی، لیلا صادقی و تینا امراللهی به فارسی برگرداندهاند. استعاره و مجاز با رویکرد شناختی را انتشارات نقش جهان چاپ و منتشر کرده است. نقد و بررسی این اثر با حضور دکتر آزیتا افراشی و مترجمان، سه شنبه یازده بهمن در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
استعاره و تولید باور
به زعم دکتر سجودی، اولین گامهای نظری در حوزهی علوم انسانی، با طرح مفهوم استعاره همراه بوده و ریشه در مباحث ارسطو در بوطیقا دارد. وی ضمن تاکید بر این موضوع گفت: این مفهوم، یکی از مفاهیم بنیادی است که از سطح یک فن بلاغی صرف فراتر رفته و امروز در سطح یک ساز و کار تعیین کننده در علوم شناختی بسط پیدا کرده است. نظریهپردازانی که دربارهی استعاره بحث کردهاند، دو جنبه را مورد توجه قرار دادهاند. ساز و کار شکل گیری استعاره، که بحثی است به طور کامل استعاری؛ این مبحث بر چگونگی شکل گیری استعاره دلالت دارد. رویکرد دیگر به نقش یا کارکرد استعاره میپردازد. این دو را باید به طور کامل از هم متمایز کرد. ساز و کار استعاره در مباحث ارسطو، نقل نام است. اگر واژهی انگلیسی آن را به فارسی بر گردانیم بر نقل و یا انتقال دادن از جایی در امتداد، به جایی دیگر، دلالت میکند. جالب توجه است که به لحاظ ریشهشناختی، واژهی انگلیسی آن ( metaphor) با کلمهی استعاره تفاوت دارد. استعاره، در لغت به معنای عاریت گرفتن و وام گرفتن است. در حالی که مترادف انگلیسی آن همان طور که ذکر شد، به معنای انتقال دادن است. بنابراین در رویکرد ارسطو، ساز و کار شکل گیری استعاره، نقل نام است، یعنی به کار بردن نام چیزی به جای چیزی دیگر. کار کرد آن آرایهای، یا به اصطلاح دکوراتیو یا بلاغی است.
سجودی، رویکرد مذکور را در مسیر مطالعات اروپایی هم چنان مسلط دانست و افزود: یکی از فرایندهای برجستهسازی زبان خودکار به زبان ادب، استعاره است و کماکان اساس آن ارسطویی است. اما جالب توجه است که در سنت فکری ایرانی رویکرد دیگری در بحث بلاغت وجود دارد که نه تنها منتقد شایسته ارسطو است، بلکه امروز رد پای آن را، البته بدون تاثیر پذیری از جرجانی، میتوان در مطالعات معناشناسان و ادبای غربی ملاحظه کرد. ساز و کار استعاره نزد جرجانی، امتزاج است، بر اساس رای او بیمعناست که نامی بدون کیفیات و مختصاتش، از جایی به جای دیگر منتقل شود و به جای نام دیگری به کار رود. بلکه کیفیتی، مختصهای و یا صفتی از آن کلمه، که دیگر نام نیست، یک واژه زبانی است با وجه دیگری از استعاره ممزوج میشود.
وی پس از ذکر مثالی از جرجانی و شرح و بسط آن افزود: جالب توجه است که در تعریف جرجانی فرهنگ اهمیت ویژهای دارد، به عبارتی، استعاره فرهنگ بنیاد است، که البته همین طور هم هست. به طور طبیعی، ساز و کار این بحث، امتزاج است، اما کارکردی معناشناختی دارد. در رویکرد ارسطویی کاردکرد، زیباییشناختی است. البته نه به این معنا که در رویکرد جرجانی زیباییشناختی اهمیت ندارد، او مثالهای متعددی را با این رویکرد ذکر کرده است، اما روش او معناشناختی ست، یعنی خیلی نزدیک است با روشی که امروز زبانشناسان تحت عنوان مشخصههای معنایی طرح کردهاند.
سجودی در ادامه، نوع نگاه و رویکرد یاکوبسن به مفهوم استعاره را مورد بررسی قرار داد: او طی مقالهای به نسبت کوتاه، تحولی انقلابی در نظریه استعاره به وجود آورده است. یاکوبسن از دیدگاه استعاره آرایه ادبی، اولین گامها را برای فاصله گرفتن از این دیدگاه فراهم کرده است. ساز و کاری که او مطرح کرده، جانشینی، به واسطه مشابهت است. مطابق نظریه یاکوبسن وقتی شما روی محور جانشینی به واسطه جانشینی، یک واسطه زبانی را بر میدارید و نشانه زبانی دیگری به جای آن میگذارید، استعاره اتفاق میافتد. این نظریه را به خوبی میتوان با نظریه جرجانی تطبیق و مشابهت داد. یاکوبسن در این مقاله، گفتمان را به دو طریق بسط داده است: یکی به طریق استعاری و دیگری به طریق مجازی. در طریق استعاری، روابط مشابهت و در طریق مجازی، روابط مجاورت موثرند. اهمیت دیدگاه تئوری یاکوبسن، در حوزهی تاریخ ادبیات هم بسط یافته و تبدیل به تئوریای دربارهی ژانرشناسی شده است. مطابق دیدگاه او ژانر حماسی و ژانر ادبیات داستانی وابسته به قطب مجاز یعنی مجاورت است، اما ژانر تغزلی به استعاره یعنی جانشینی مبتنی بر مشابهت بستگی دارد. او برای اولین بار یک قدم پیش رفت، استعاره و مجاز را تنها به حوزهی ادبیات و صنایع بلاغی محدود نکرد و این معنا را در دیگر حوزههای هنری هم بسط داد، به عنوان مثال، کوبیسم را به واسطهی تکرار و ایجاد حرکت در تکرار وابسته به قطب مجاز و سورئالیسم را به واسطه وجود جانشینی ناشی از مشابهت، وابسته به قطب استعاره دانست. البته اینکه ما چگونه این جانشینی را میفهمیم از جمله سوالاتی است که میتوان مد نظر داشت.
وی افزود: بعد از یاکوبسن، نظریهی شناختشناسی یا شناختگرایانه مطرح شد. بر اساس این نظریه فهم مفاهیم انتزاعی ممکن نیست مگر به واسطهی نگاشت استعاری. در این مقطع ما نه تنها از ادبیات، که از بحث زبان هم فاصله گرفته، وارد حوزه شناخت شدهایم. بنابراین نزد شناختشناسان، ساز و کار نگاشتی و کارکرد شناختی، یعنی استعاره، به واسطه نگاشت اتفاق میافتد. رویکرد دیگری که در این حوزه مطرح است، رویکرد ایدئولوژیک است. این رویکرد از این جهت حائز اهمیت است که میزان فاصله ما را از استعاره تنها به مثابه یک ساز و کار بلاغی مینمایاند. در این مورد کماکان ساز و کار، نگاشتی است، یعنی نگاشت از قلمروی به قلمرو دیگر، اما کارکرد آن ایدئولوژیک است. گفتمانها پیوسته به استعارهها متوسل میشوند تا به پدیدههایی، به اشخاصی، به رویدادها و کنشهایی ویژگی خوب، بد، قابل قبول، باور کردنی، دوست داشتنی، غیر قابل قبول و... ببخشند. یعنی تولید باور، از طریق بلاغت و کارکرد استعاره.
تعدد دیدگاه، تعدد مخاطب
لیلا صادقی، مترجم اثر، در شرح چرایی انتخاب و اهمیت نظری آن برای ترجمه، گفت: اصل این اثر مشتمل بر پانزده مقاله است. این مقالات برگزیده مقالاتی هستند که در همایشهایی در آمستردام و مجارستان شرکت داشتهاند. مدیر این دو همایش آنتونیو بارسلونا، این کتاب را جمع آوری کرده است. اگر کتابی برای معرفی مولفههای جدید زبانشناختی انتخاب شود که یک یا دو مولف داشته باشد، فرصت مواجههی خواننده با نظریات مختلف و متفاوت فراهم نخواهد شد. اما کتاب حاضر این امکان را فراهم آورده است. همان طور که گردآورنده در مقدمه اشاره کرده، ممکن است تمام این مقالهها مورد تایید نباشند، ممکن است نظرات مطرح شده در آنها تنها از حیث کلیات هم خوان و در جزئیات متناقض باشند. بدیهی است که این ویژگی میتواند شرایط و فرصت مواجهه مخاطب با رویکردهای متعدد و متنوع را فراهم آورد.
صادقی در معرفی جزئیات کتاب تصریح کرد: از مجموع پانزده مقاله که در کتاب اصلی چاپ شده، نه عنوان برای ترجمه گزینش شده است. کتاب از دو بخش تشکیل شده، مباحث نظری که در استعاره و مجاز هستند و اهمیت استعاره و مجاز در گفتمانهای خاص مثل ادبیات و مطبوعات. نویسندههای مختلفی مبانی نظری استعاره و مجاز را در بخش اول شرح دادهاند، یکی از مهمترین مفاهیمی که در این بخش مطرح شده مجاز است. پیش از این وقتی استعاره، تحت عنوان ماهیت زبان و ساز و کار دریافتهای ذهنی بشر مطرح میشده است، توجهی به مفهوم مجاز نمیشده، اما در این کتاب طی دو مقاله، این مفهوم به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس نوشتههای فیارتز و رادن استعارهها پایه در مجاز دارند که به ترتیب و در سلسله مراتبی به استعاره تبدیل میشوند. فیارتز، مقالهاش را بر ویژگیهای این سلسله مراتب استوار کرده، که ما آن را موروثی یا توارثی نامیدهایم. این ویژگی به این معناست که هر طبقه از استعاره ویژگیهای خود را به صورت موروثی به طبقه بعد از خودش منتقل میکند. در واقع ویژگیها و کیفیاتی که از حوزهای به حوزه دیگر منتقل و نگاشت میشوند، در نظریه او به لایهها و سلسله مراتب تعبیر شدهاند.
وی ادامه داد: مقالههای دیگر هر کدام به نحوی این مباحث را مطرح کردهاند. مقالهای که به اعتقاد من میتواند تاثیر به سزایی داشته باشد، مقالهای ست که در مورد این بحث میکند که یک نظریه در باب استعاره و مجاز چگونه میتواند به یک نظریه ادبی تبدیل شود و آثار ادبی را محک بزند. چراکه استعاره دیگر یک ویژگی ادبی نیست، بل که ویژگی زبان است. این مقاله را مارگریت فریمن نوشته است، او استعاره را به سه قسمت تقسیم کرده که هر بخش از آن قسمتی از ساختمان نظری استعاره را تبیین میکند. استعاره نوع اول، ویژگیها و کیفیات مفهومی یک حوزه را به حوزه مفهومی دیگر منتقل میکند. نوع دوم به انتقال روابط بین مفاهیم مختلف میپردازد. نوع سوم مختص ادبیات است، استعارهای ست که ساختمان و نظام یک مفهوم را به مفهومی دیگر منتقل میکند.
اندیشه در حصار استعاره
دکتر آزیتا افراشی پیش از ورود به بررسی و نقد کتاب طرح مقدماتی در حوزه زبانشناسیشناختی را ضروری دانست: از ۱۹۶۰ میلادی، در مناظرههای چامسکی و پیاژه علم شناخت شکل گرفت. این علم، علمی میان رشتهای است و زیر حوزههای متعددی دارد. زبانشناسی، از آن دست رشتههایی است که خیلی زود به عنوان زیر شاخهای از علم شناخت معرفی شده است. از ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۲ شاهد آثاری هستیم که در ارتباط با معرفی حوزه زبانشناسیشناختی تاثیر گذار بودهاند. موضوعی که در آن آثار بدن انسان و تجربه جسمانه که تجربهای است متاثر از حواس پنچ گانه، میتواند به قلمرو انتزاعی نگاشت پیدا کند. ولی از ۲۰۰۲ به بعد علم شناخت تحول یافته به این صورت که از حوزه روانشناسی به سمت شناخت جمعی و یا جامعهشناختی رفته و میبینیم که در آثار متاخر جنبههای فرهنگی شناخت مورد توجه قرار گرفتهاند. میتوان گفت نشانهشناسیشناختی و شعرشناسی شناختی تا حد زیادی محصول این تحول هستند و از فرهنگ مایه میگیرند، اینجا نوعی همگرایی بین زبانشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی دیده میشود. این اتفاق یک بار در اوایل قرن بیستم در زبانشناسی روی داد، در امریکا زبانشناسی با مردمشناسی آمیخته شده بود.
افراشی در شرح و بسط بیشتر این رویکرد گفت: طرح استعاره از سوی زبان شناسانشناختی تحولی در تحلیل استعاره در اساس، به وجود آورد که بر مبنای آن استعاره دیگر یک آرایه زبانی متعلق به ادبیات نیست، بلکه متعلق است به زبان و فراتر از آن متعلق به تفکر. یعنی ما در قالب استعارهها میاندیشیم. گاهی اوقات حتی معنای استعاری و معنای اولیه به موازات هم وجود دارند. نکته دیگر این است که بر اساس دیگر دست آوردهای زبانشناسان شناختی، نه تنها استعاره متعلق است به کل زبان و در تمام زبان جاری است، که حتی در سطح تفکر هم جاری و عنصری موثر در تعیین جهان بینی است. بنابراین میتواند جهان بینی یک فرهنگ و یک قوم را مشخص کند.
وی در ادامه به نکاتی در باب کتاب استعاره و مجاز اشاره کرد: ویراستار کتاب، آنتونیو بارسلونا به جهان اسپانیایی زبان تعلق دارد و آثار متفاوتی درباره استعاره و مجاز نگاشته است. این اثر از این رو برای من جذاب است که او به مجاز و استعاره، توامان پرداخته است. این اتفاق در مسیر مطالعات زبانشناسیشناختی از دید زبانشناسان مغفول مانده است. در جریان این مطالعات، استعاره بیشترین توجه را به خود جلب کرده و مجاز کمتر. به اعتقاد من این کتاب از این جهت حائز اهمیت است. مساله مهم دیگر این است که زبانشناسیشناختی در جهان اسپانیایی زبان، بسیار ملهم از اتفاقاتی است که در ادبیات انگلیسی رخ داده، ولی مشخصههایی هم دارد که نمیتوان نادیده انگاشت. آثاری که اسپانیایی زبانها در این حوزه منتشر کردهاند برای ما بسیار قابل فهم است. در کتاب تاریخ زبانشناسی نوشته سورن در گزارشی که از سیر تحول زبانشناسی ارائه شده به اسم فرانچسکو سانچز اولین دستور نویس دوره نوزایی اشاره شده است، او مسلمان بوده و در اثرش بازتاب اندیشههای شرقی و اسلامی و تا حدی زیادی اسپانیایی دیده میشود. پس از مدتی آن کتاب مورد بازنگری قرار گرفت و منتشر شد. به هر حال بارسلونا با اندیشه این کار را کرده و به همین دلیل است که این مقالات منسجم هستند.
افراشی به حذف واژهای از ترجمه فارسی عنوان کتاب اشاره و این نکته را سوال بر انگیز خواند: در عنوان انگلیسی این کتاب لغتی وجود دارد به معنای «در تلاقی» که از عنوان فارسی حذف شده و به مثابه تفاوتی بین نسخه فارسی با متن انگلیسی است. ترجمه این اثر به نسبت کم غلط است. عنوان اصلی برخی مقالات ذکر شده و برخی نشده، به نظر میرسد اگر درج عنوان اصلی برای تمامی مقالات در چاپهای بعدی صورت بگیرد صحیحتر و مطلوبتر است. نکته مهم دیگری که به نظرم میرسد این است که مترجمان میبایست مقدمهای علاوه بر مقدمه گردآورنده مینوشتند. این میتوانست بر کارایی اثر بیافزاید.
آنهایی که حذف شدهاند!
از مجموعه مقالات نسخه اصلی کتاب استعاره و مجاز چهار مقاله حذف شده است. تینا امراللهی دلایل این رویکرد را شرح داد: دلیل عمده برای حذف این مقالات این بود که آنها راجع به ساختار زبان انگلیسی بودند، در آنها نمونهها و مثالهایی ارائه شده که به گرامر انگلیسی اختصاص داشت و به نظر میرسید که اگر ترجمه شوند مقالاتی خواهند بود، تنها در رابطه با ساختار زبان انگلیسی. از دیگر سو و به بنا به دلیلی که ذکر شد، امکان فراهم آوردن نمونههایی که بتوانند مساله مورد نظر نویسنده را محقق کنند، میسر نبود.
وی مقالات حذف شده را به این ترتیب معرفی کرد: اولین مقاله الگوهای توسیع معانی و انتقال وجهی نام دارد. در این مقاله به تحول معانی افعال وجهی انگلیسی اشاره شده است. نویسنده اعتقاد بر این دارد که هیچ کدام از دو راهکار استعاره و مجازشناختی نمیتوانند راه حل کاملی برای توجیه اتفاقی که در این تحول صورت گرفته، باشند. به زعم وی هنگامی که نگاشت در قلمرو از مبدا به مقصد اتفاق میافتد، در لزوم، تمام ویژگیها منتقل نمیشوند. او در مقالهاش شیوهای برای رفع این مشکل ارائه کرده است. مقاله دیگر استعاره در تغییرات معنایی نام دارد که در آن نگاهی درزمانی به تغییرات معنایی در زبان انگلیسی و تعدادی زبانهای هند و اروپایی وجود دارد. نویسنده بر این مهم تاکید دارد که انتقال استعاری از حوزههای پایه به حوزههای انتزاعی عامل اصلی در تغییر معناست. مقاله دیگر باز هم در مورد دستور زبان انگلیسی است که مجاز معلول برای علت نام دارد. نگارنده در این مقاله انگلیسی و آلمانی را در برخی ساختارها مقایسه کرده و نشان میدهد که چگونه در انگلیسی بر خلاف آلمانی میتوان در جملات امری فعل ایستا هم داشته باشیم. مقاله چهارم به این مساله پرداخته است که وقتی برای اشاره به یک رویداد ارتباطی، از یک عبارت اسمی و یا یک عبارت فعلی استفاده میکنیم، بین این فرایند و موقعیت کاربرد آن یعنی هم دانش گوینده و شنونده و هم زمان و مکان ارتباطی برقرار میشود که زیمنه سازی معرفتشناختی است.