ایرانیِ معاصر از سنت اقتدارگرایی که در همه اعصار تاریخ گریبانگیر اجدادش بوده و در عصر حاضر با چهرهای خشکتر و عبوستر از همیشه رخ نموده به شدت آزرده است، آنقدر آزرده که بریدن از آن را گاه تنها راه تنفس خود میداند. اما از قضا در این صد سال به چشم میبیند که گسست از سنت دیرپایی که نیک و بدش در هم آمیخته است، او را رهسپار جهانی میکند که سرگشتگی بزرگترین خصیصه آن است. ایرانی معاصر در گریز از خویشتن هم آنچه میخواهد نمییابد، پس راه دشوار اما روشنتری که میتواند در پیش بگیرد تجدید دیدار با سنت است، در فضایی دور از تعصب و دور از آزردگی. آنچنان که بتوان آن را ابتدا در زمان و مکان نزولش فهمید و سپس نقادانه و به اندازه به زمان و مکان امروز افزودش. میراث ابوسعید ابوالخیر که میتوان آن را چکیده عرفان خراسان دانست و قرنها تار و پود ایرانیان با آن سرشته شده بخش بسیار مهمی ازین سنت دیرپاست.
از بختِ خوش ایرانی معاصر یا از هنرمندی بوسعید، تجدید دیدار و گفت و گو با او چندان هم دشوار نیست. گیریم حجم عظیم کرامات بوسعید را -هرچند به قول شفیعی کدکنی غالباً از جنس فراست است- به پاس عقل محوری انسان عصر حاضر کنار بگذاریم؛ گیریم بخش بزرگ آموزههای ملامتی او را که به ترسیم رابطه انسان با خدا میپردازد -هرچند از دید زیباییشناسی یگانه است- به سبب ملال ایرانی امروز از الهیات اشعری و از گفتمان دینی حاکم که اقتدارگرا و تودهساز است نخوانده بگذاریم؛ گیریم عاشقانههای او را - که شور شعله است بر سرمای درون- به پاس زخمهای امروز ایرانیان که همه از عشق نیست دور بریزیم، ابوسعید هنوز یک جهان حرف مشترک با ما دارد.
تفکر بوسعید در عصر خویش تفکری واگرا و برآمده از فردیتی استوار و ارادهای آزاد است و این به مذاق ایرانی امروز که میکوشد آزادی و فردیت خویش را بازیابد بسیار خوش میآید. این آزادی و واگرایی در گزارش زندگی بوسعید نمونههای زیادی داد. در آمیختن بیش ازحد عُرف با شعر و سماع برآمدهاز علایق شخصی خود بوسعید است. حتی تعریفی که از اسلام دارد - برائت از جان و مال- متأثر از فردیت و تفکر شخصی اوست. نمونه دیگر بیپرواییهای او در الهیات است یا لحظاتی که به تشخیص خود ظاهر مناسک دینی را به نفع عمق معانی آن آنها کنار میگذارد. اما بالاترین نمونه این آزادیخواهی جایی است که میکوشد حتی از محدودیتهای شناختی خود رها شود و ثمره شیرین آن حس دیگرخواهی و ترک خودخواهی است و رسیدن به اعلا درجه "هیچ کس بن هیچ کس" که خدا میداند چقدر راهگشا خواهد بود برای انسان امروز. شادیای که در عرفان بوسعید موج میزند و ما نیز بینهایت خواهان آنیم رهاورد بسط و گشادگی نظرگاهش به هستی است و چیزی نیست که تصنعی و تجویزی بتوان به خود بست.
از سوی دیگر تصوف او برخلاف جریانِ حاکمِ تصوف، نه پشت به دنیا و ضد اجتماع، که بسیار اجتماعی و رو به دنیاست و این یکی از نقاط پیوند ایرانی معاصر با ابوسعید است. از دید او کرامت هم سهل است که چغزی و صعوهای نیز بر روی آب میرود، آنچه مهم است و نزدیکترین راه به خداست راحت رسانیدن به خلق است. طبقه، دین و مذهب، نژاد، قدرت و منفعت شخصی که در مناسبات اجتماعی امروز پررنگ میشود در الگوی ارتباطات انسانی بوسعید که بر محور محبت بی قید و شرط و تساهل و گذشت شکل گرفته جایی ندارد. طرفه آن که نیشابور عصر بوسعید از حیث تعصب ورزی و برخورد عقاید و فرق مختلف و ستیزه بر سر حقانیت چیزی کم از ایران امروز ندارد.
بازخوانی میراث بوسعید و توجه به آموزههای انسانی و اجتماعی او تکلیف ما را با بعضی از معضلات اجتماعیمان روشن خواهد کرد. تنها تمرکز بر حکایتهایی که بوسعید در آنها اخلاص و دوری از ریا را به عنوان مفهومی بنیادین و فرادینی بازمینماید نشان خواهد داد که بحران اعتماد اجتماعی ایران امروز از کجاها آب میخورد و چگونه میتوانیم این بزرگترین سرمایه اجتماعی را باز یابیم.