کد مطلب: ۱۷۹۶۱
تاریخ انتشار: شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸

روز وداع یاران

دکتر اکبر ایرانی

پنج‌شنبه دوازدهم اردیبهشت مراسم یادبودی برای دکتر طهمورث ساجدی برگزار شد که  دکتر اکبر ایرانی به دلیل نشستن در سوگ پدر گرامی‌شان نتوانستند در این مراسم حضور یابند. متن یادداشت ایشان در پی می‌آید:

نوروز امسال برای مردم و اهل فرهنگ همراه با تلخکامیهایی بود. سیلی ویرانگر آمد و عید را با خود برد و جمعی از هموطنان عزیز را به سوگ نشاند و تلخکامی دیگر در طلیعه‌ی نوروز، درگذشت دوست نازنین و دانشمندمان جناب دکتر طهمورث ساجدی بود که حلاوت حلول سال نو، به مرارت تبدیل شد.

 بنده دقایقی پس از تحویل سال، آمدم تا برای دوستانم پیامهای تبریک ارسال کنم، اما شوربختانه با پیام تسلیتی بهت آور مواجه شدم. باور کردنی نبود. آرزو کردم که خبرصحت نداشته باشد. کسی که سالها با او معاشرت داشته‌ای و باتو همدل و همسخن بوده، چگونه باور کنم رفتنش را. گاه در این گونه موارد این شعر را زمزمه می‌کنی که: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود. برای اولین بار، من این تجربه را با رفتن فوت مرحوم مادرم حس کردم. حسی غریب که بیش و کم، خیلی از ماها آن را پس از درگذشت عزیزی و دلداده‌ای، تجربه کرده‌ایم. در ذهن می‌گذراندم که چند ساجدی دیگر در لیست رفقا دارم شاید یکی دیگر از آنها باشد، اما دیدم دوستی که خبر را فرستاده اشاره می‌کند در نشست ماهانه با اهل فرهنگ و دوستداران میراث مکتوب، با ایشان خوش و بش کردم و حالشان کاملاً خوب بود. باورمان نمی‌شود، اما مرگ مقدَّری محتوم است که در یک زمان بندی از قبل تعیین شده همه تسلیم آن خواهیم بود.  باخود این آیه را زمزمه کردم: الذین اذا اصابَتهم مصیه، قالوا انالله و انا الیه راجعون. وقتی مصیبتی ایشان را فرارسد، گویند: از خداییم و بسوی او بازخواهیم گشت.

و به قول حضرت حافظ شیرازی:

 آن جان عاریت که به من سپرده دوست/ روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

چندسالی بود که دکتر ساجدی را در مجالس علمی و همایش‌ها می‌دیدم و احوال پرس بودم، اما در نشست‌های ماهانه که هر چهارشنبه در محل مؤسسه‌ی میراث مکتوب توفیق زیارت استادان و پژوهشگران را داشته و داریم و به قول برخی دوستان، مجمع خوبان روزگار است، ارادت بنده به زنده‌یاد مرحوم مغفور دکتر ساجدی دوچندان شد. ساعت ۱۲ ظهر چهارشنبه آخر هر ماه، در معیت استاد محمد روشن آرام‌آرام وارد مؤسسه می‌شدند و با رویی گشاده و چهره‌ای متبسم و حالتی که گویا مژده‌ای هم با خود دارد، سخن را شروع می‌کرد. از چاپ کتاب‌های تازه و همایشی پیش رو یا بزرگداشتی خبر می‌داد. در یکی از دیدارها مژده داد که استاد سمیعی برای حضور در نشست دیدار صمیمی با اهل فرهنگ تشریف خواهند آورد و این گواه صادق روحیه‌ی جمعی و صفای باطن و حسن خلق دکتر ساجدی بود. به همراهی با فضلا و اهل ادب عشق می‌ورزید. قدردان خدمات بزرگانی چون استاد احمد سمیعی و استاد محمد روشن بود. بسیار اهل مطالعه و تحقیق بود. هر بحثی که مطرح می‌شد مستند به منابع دست اول سخن می‌گفت. ندیدم که رشک ورزد یا از کسی بدگویی کند.

امروز در این مجلس تذکر برای بزرگداشت یاد و تجدید خاطرات او گرد هم آمده‌ایم تا از سجایا و صفات نیک او بگوییم و درس‌ها بیاموزیم. از مقالات و کتاب‌ها و پژوهش‌های او چیزی نمی‌گویم که بیش از من بدان واقفید و ان‌شاءالله مجموعه مقالات او چاپ و منتشر خواهد شد، اما به قول حافظ

 بر این رواق زبرجد نوشته‌اند به زر/ که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

همه ما به میزان آثار علمی و کارهای نیکی که از خود به‌جای گذاشته‌ایم ماندگارخواهیم بود و آن را در سرای دیگر خواهیم دید. مهم این است که دکتر ساجدی نام نیکی از خود برجای گذاشت. شرق شناسی و ایران شناسی و کارنامه ایران شناسان را بخوبی در سینه داشت. درد ایران‌شناسی داشت و ایران‌شناسان واقعی را می‌ستود و ایران‌شناسان غیرواقعی را گاه به نام یاد می‌کرد. آیا نسل آینده جای خالی فرهیختگانی چون زنده‌یاد دکتر ساجدی را پر خواهد کرد؟ امیدواریم چنین باشد.

 مرگ او به قول عوام ناغافل و بی مقدمه بود. نه سابقه درد و المی در او بود و نه از مرضی شکایت داشت، اما تقدیرش چنین بود که در سن ۶۷ سالگی به دعوت معبود لبیک گوید و به سرای آخرت سفر کند و با بزرگانی چون ایرج افشار و منوچهر ستوده و شایگان و غیرهم... همسحن شود.

در ایام تعطیلات نوروز، تاب نیاوردم و برغم اخبار پیاپی ریزش باران و رانش زمین، راهی بندر انزلی شدم و به همراه خواهران داغدارش بر مزارش که غریبانه خفته بود حاضر شدیم و به نیابت از دوستان فاتحه‌ای و طلب مغفرت و درخواست آرامش ابدی نثار آن دوست نازنین کردیم.

اما امروز توفیق حضور در مجلس یادبود او از بنده سلب شد چون هفته پیش خود در سوگ پدر لباس سیاه به تن کردم و داغدار شدم و ناچارم برای شرکت در مراسمی در قم زانوی غم در بغل بگیرم و دعاگوی شما عزیزان باشم که اندوه فقدان پدر مزید بر غم فقدان دوست نازنینمان دکتر ساجدی شد.

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

 

روحشان شاد و رحمت و رضوان الهی مشمول حالشان باد.

 

 

کلید واژه ها: اکبر ایرانی - طهمورث ساجدی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST