ایران: «ماییم و پرندگانی شهید، پرندگانی مُرده، پرندگانی تبعیدی، پرندگانی از
یاد رفته، با اینهمه پروازِ نیمهکاره چه کنیم؟ کرکره نیمهبازمان را بدهیم پایین
و خلاص! یا بمانیم و بسراییم و خاری باشیم «به تنگ چشمی اینهمه ناباور خیالپرست».
من که به شعر فکر میکنم و با خودم زمزمه میکنم: «شاعران ایران متحد شوید!» هر
چهارگوشه ایران را وجب میکنم و میبینم هر هفت روزِ هفته
جماعتی گردهم میآیند و با شعر، رطلِ گران میزنند و وفا میکنند
و ملامت میکشند و دلخوشند به شعر، و مگر «امید» جز این است؟ میاندیشم همین من و
شما و شمایانی که شعر میخوانید کافیست مثل سرخپوستها نمدی بر هیمه شعرمان
بیندازیم و با دود علامت دهیم که اینجا هم چراغی روشن است! آبادی به آبادی، شهر
به شهر، چراغ به چراغ روشن میشود و شبِ شعر ایرانمان چراغانی چراغانی! انگار کن
که خورشید.»
این چند خط را بهعنوان سرآغاز انتشار ماهنامه «وزن دنیا» نوشته بودم،
مجلهای که همین چند روز پیش زاده شد و در روزگار سخت مطبوعات، نفسی عمیق کشید و
دنیای من و اهالی تحریریه وزن دنیا را شیرین کرد. مثل نوزاد سلحشوری که آمدنش را
به وقت جنگ و باران خمپاره گذاشته و حالا در میان روزگار مه گرفته مطبوعات که هر
امیدی از دایره دید خارج است و مجلات، کم رمقتر از همیشه حیات دارند آمده است که «رسانه شعر ایران» باشد.
این سؤال که آیا با اینهمه کم حوصلگی و روزگار تیره خردورزی، با این
همه رسانههای کم عمقِ غوغاگر در شبکههای اجتماعی آیا هنوز هم کسانی هستند که
بخواهند از راه نشریات مکتوب به دنیای آگاهی و خیال گره بخورند سؤال بیراهی نیست.
بدن نیمهجان مطبوعات بیانگر دشواری مسیر است اما نگاهی تاریخی به اقبال کمابیش
جامعه به نشریات تخصصی و دلگرمی به مردمانی که آگاهی و خیال را پاس میدارند، کورسوی
امیدی است برای قدم گذاشتن در راهی که برای ما اقلاً بیبازگشت است.
بررسی تاریخی مطبوعات در ایران گواه آن است که در هر دورهای مجلاتی
بودهاند که توانستهاند به عنوان نماد آن دهه یا دوره قلمداد شوند، و طرفه آنکه
عمده این مجلات با ادبیات خط و ربطی داشتهاند. مجلاتی درخشان با مخاطبانی جدی که
از رهگذر استواری پشتیبانان فکریشان که شاعران، نویسندگان و متفکران آن دوران بودهاند
جای پایی ژرف در تاریخ ادبیات و مطبوعات به یادگار گذاشتهاند. کتاب
هفته، فردوسی، خوشه، جنگ اصفهان، کتاب جمعه، دنیای سخن، گردون، آدینه و کارنامه،
فقط تعدادی از این نامهای درخشان تاریخ مطبوعات است که یادگار خردمندان دیروزند
برای مردمی که امروز با ادبیات الفتی دارند.
به هر روی ما با چراغی در دست و چراغی در دل، قدم در راه دشوار
گذشتگانمان گذاشتهایم. وزن دنیاییم و میخواهیم کنار بُرنای پیر شعر بنشینیم و از
هجمه «دلتان خوش است! چه کسی شعر میخواند» نترسیم و زیر نام مستقل و بلند شعر
فارسی، مجلهای مستقل باشیم که دستش روی زانوی خودش است و امیدش، خیالِ شاعران
ایران. تجربه دو هفتهای که از خبر انتشار وزن دنیا میگذرد برای ما در تحریریه
مجله گوارا بوده است. شاعران و شعردوستان ایران از اقصی نقاط کشور وجدی درخشان از
خود نشان دادهاند که چقدر جای شعر و مجلهای برای شعر خالی بود و ما نیز در قبال
این استقبال، راهی جز برافراشتن پرچم شعر در زمینی که بر آن ایستادهایم نداریم.
دلگرم حمایت مردمیم و میخواهیم «رسانه شعر ایران» باشیم.