کد مطلب: ۱۸۲۲۶
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸

آن‌که گفت نه

امیر بهاری

وینش:

چون بوی تلخ خوش کندر (زندگی‌نامه‌ی فرهاد مهراد)

نویسنده: وحید کهندل

نشر ماهی، چاپ اول: ۱۳۹۸

۳۲۰ صفحه / ۴۸۰۰۰ تومان

شناخت هنرمندی منزوی که اهل مصاحبه و از خودگفتن نبود و تنها با ۳۰ ترانه در فرهنگ معاصر ایران افسانه شد سخت است. در این سال‌ها بسیاری از فرهاد سخن ‌گفتند و نوشتند البته اغلب این مطالب درباره‌ی آثارش بود، اما فهم اینکه فرهاد چگونه فرهاد شد، همچنان سخت و پر از ابهام بود. مصاحبه‌های معدودی که همسرش (پوراندخت گلفام) انجام داد اندکی راهگشا بود اما کافی نبود. حالا یک جوان پیگیر و علاقمند زیر نظر همسر فرهاد طی چند سال کتابی از زندگی فرهاد تهیه کرده که به ابهامات بسیاری پاسخ می‌دهد و دریچه جدیدی بر شناخت منویات فرهاد است. کتاب از عدم وجود رویکرد پژوهشگرانه آسیب دیده اما آنقدر صادقانه نگاشته شده و آنقدر ناگفته از زندگی فرهاد دارد که از همین حالا می‌توان گفت مهم‌ترین کتاب درباره‌ی این هنرمند وارسته است و مهمترین منبع برای پژوهش‌های آتی محسوب می‎شود. «چون بوی تلخ خوش کندور»  از فرهاد تصویری صحیح‌ و کامل‌تر‌ نسبت به گفته‌ها و نوشته‌ها پیشین ارائه می‌کند.

در مقدمه‌ی کتاب تأکید شده این کتاب درباره‌ی خود فرهاد است و نه موسیقی او. با این حال کتاب مهم‌ترین منبع برای شناخت مجموعه عواملی است که سرچشمه‌ی فعالیت هنری فرهاد هستند. کتاب به مخاطبش می‌گوید که فرهاد در مقاطع مختلف زندگی، چگونه فکر و چگونه عمل کرده است و چه منبعی بهتر از این برای شناخت یک هنرمند؟ آن هم هنرمندی کم‌کار و کم‌گو.

کتاب آنجا که سعی در نشان دادن ویژگی‌های افسانه‌ای فرهاد دارد تأثیر چندان خوبی نمی‌گذارد. در نقطه‌ی مقابل بخش‌هایی که به زندگی روزمره و عادی او پرداخته‌اند، تأثیرات عمیقی بر مخاطب می‌گذارد. در اوایل کتاب که کودکی و نوجوانی فرهاد روایت می‌شود گاهی به نکاتی اشاره می‌شود که انگار بناست ما با وجوه غریب و نبوغ‌آسای شخصیت او آشنا بشویم؛ اینکه در شش سالگی از رادیو قطعه‌ای از چایکوفسکی می‌شنود و روحش به پرواز در می‌آید و شروع به رقصیدن می‌کند یا اینکه در کودکی مادرش آوازی ناکوک می‌خواند و فرهاد نمی‌توانسته این موسیقی خراب را بشنود و دست روی گوش‌ها می‌گذارد و می‌گوید: «بسه دیگه، نخون» (ص ۱۳). این ویژگی‌ها و این توانایی به شخصیت فرهاد می‌آید اما نوشته شدن این نکات به شکل خاطرات که با توجه به غریب بودنشان با مدرکی مستدل جذابیت پیدا می‌کنند، کمکی به کتاب نکرده است. ولی به‌طور مثال جایی که اشاره می‌شود کنار فرمان ماشین وانتش برای خودش زیرسیگاری درست کرده بوده یا جاهایی که بعضاً به حساسیت‌های اخلاقی او اشاره می‌شود مثل ماجرای رفتنش به دندانپزشکی خواهرزاده‌اش، فرازهای جالبی از زندگی فرهاد هستند. او در مطب دندانپزشکی خواهرزاده‌اش توالت را کثیف می‌بیند و خودش توالت را می‌شوید و تمیز می‌کند و ماجرا را به خواهرزاده‌اش متذکر می‌‎شود. دفعه‌ی بعد که آنجا می‌رود و می‌بیند توالت باز کثیف است باعث می‌شود دیگر هیچ وقت به آن مطب نرود (ص ۲۲۲). روایت این خلقیات، عادت‌ها و حساسیت‌های او در زندگی روزمره تأثیر عمیق‌تری بر مخاطب می‌گذارد و آنقدر واقعی و هماهنگ با خروجی این هنرمند است که حیرت برمی‌انگیزد.

اما جدای از مسئله‌ی فوق کتاب با رویکرد پژوهشی روشنی نوشته نشده و فرم و ساختار مسنجمی ندارد. در اینکه محتوای درجه یک و اغلب دست اولی در اختیار مخاطب می‌گذارد، بحثی نیست. اما در عدم انسجام این کتاب، فهرست فصل‌ها خودش گویاست: کودکی و نوجوانی، جوانی، پیش از انقلاب، پس از انقلاب، سال‌های آخر و یکمرتبه «داستان‌ها» که در واقع روایت‌های بریده بریده‌ی همسر فرهاد از اوست. زیبا است، جذاب است، اما دلیل حضور این فصل در کتاب چندان روشن نیست. در این فصل راوی (نظرگاه روایت کتاب) عوض می‌شود، اتفاقی که در فصل‌ «پس از انقلاب» هم می‌افتد و یکمرتبه روایت به نقطه نظر همسر فرهاد تغییر می‌کند. در «پس از انقلاب» تا صفحه‌ی ۱۵۷ راوی کتاب سوم شخص است. بعد بدون توضیح اینگونه به روایت اول شخص همسرش عوض می‌شود :«...پوراندخت می‌گوید: «بار دوم فرهاد را در خانه مادرش دیدم....». این گیومه که در این صفحه باز می‌شود، معلوم نیست در کجا بسته می‌شود و در آغاز  صفحه ۱۷۶ کتاب، به طور واضح دوباره ما با راوی قبلی مواجه می‌شویم: «پس از ترک سیگار، پوراندخت برای تمدد اعصاب فرهاد سفری به مشهد ترتیب داد...» این تعویض راوی بدون هیچ توضیح و دلیلی انجام می‌شود و مخاطب را سردرگم می‌کند.

مرجع  اصلی محتوا و روایت کتاب همسر فرهاد است که اتفاقاً یک همسر معمولی نیست و پس از انقلاب و در زمانه‌ی عسرت فرهاد با او ازدواج می‌کند. پوراندخت آنقدر رابطه‌ی عاطفی عمیقی با فرهاد داشته که بسیاری از کارهای فرهاد را خودش انجام می‎دهد. (فرهاد در یکی از گفتگوهایش می‌گوید که در واقع این همسرش است که روی صحنه می‌خواند) اما شاید بهتر بود تعریفی از روایت غالب کتاب که روایت پوراندخت است انجام می‌شد و روایت‌های دیگر به عنوان ضمیمه‌ی این روایت استفاده می‌شدند.

با این همه محتوای کتاب ناگفته‌های بسیاری را گرد آورده و این امتیاز بزرگ، انتقادات را تا حدود زیادی به حاشیه می‌برد. از جمله نکات مهم این کتاب که به سادگی از سپیدی میان خطوط قابل استناد است مربوط به کارهایی می‌شود که فرهاد انجام نداد؛ «نه گفتن»هایی که فرهاد را فرهاد کرد. تعداد پیشنهاداتی که در موسیقی رد کرد چندین برابر پاسخ‌های مثبت اوست و جالب اینکه او در زندگی روزمره با آدم‌ها کاملا عکس این بوده است و هر کسی از او چیزی می‌خواسته حتی اگر خودش در مضیقه بوده، آن خواسته را بی‌پاسخ نمی‌گذاشته. حکایت کار موسیقایی اما متفاوت بوده و در این زمینه هیچ‌گاه از ایده‌آل‌های خودش کوتاه نیامده است. فرازهایی از کتاب مرا یاد هنرمندان دیگر و حتی هنرمندان نسل جوان می‌انداخت. اینکه بسیاری از ممنوع‌ها برای رسمی شدن چه پیشنهادهایی را که پاسخ مثبت ندادند اما فرهاد  هیچ‌گاه هنرش را در اختیار ایدئولوژی خاصی قرار نداد. آن زمانی که کار سفارشی مطرح نبود «وحدت» را خواند اما هیچ‌وقت این ترانه را وجه‌المصالحه نکرد. فرهاد شمایل یک انسان صادق است که نمی‌تواند آن‌گونه که فکر می‌کند، زندگی نکند و برای این موضوع بهای سنگینی پرداخت.

در خاطرات پوراندخت جایی اشاره به سفر مشهد می‌کند که در بازگشت تأخیر هواپیما، آن‌ها و دیگرانی را سرگردان می‌کند. وقتی فردا شب دوباره به فرودگاه می‌روند و دوباره به آن‌ها اعلام می‌شود که هواپیما تأخیر دارد (ظاهراً به‌دلیل فروش‌نرفتن کامل بلیت‌های هواپیما)، فرهاد با دست‌اندرکاران فرودگاه جر و بحث می‌کند و با عصبانیت رو به همسفرانش می‌گوید: «اگر شما پشت من بودید، اینجا را به آتش می‌کشیدم». برای من این جمله را فرهاد تنها به مسافران آن هواپیما نگفته بود. انگار این جمله در زندگی فرهاد جاری و ساری بوده. چیزی که خطاب به هم‌صنفی‌هایش هم معنا پیدا می‌کند. او تنها و منزوی زندگی کرد و حدود ۲۵ سال از بهترین سال‌های عمرش را سخت گذراند. حتی بعد از دوم خرداد و به وجود آمدن جریان موسیقی پاپ او نتوانست آن‌گونه که باید فعالیت کند و مشکلات این‌گونه‌ای او در کتاب به خوبی تشریح  شده‌اند. جالب اینکه حتی امروز که ۱۷ سال از مرگ او می‌گذرد و بیش از ۱۰ سال است که خانواده‌ی او به وصیت او در یک کشمکش قضایی با سازمان صدا و سیما هستند، باز فرهاد یا در واقع وکیلش (همسرش) تنهاست. به جز او و محمدرضا شجریان -که خواستار توقف پخش آثارش از صدا و سیما شد- کسی پا در این راه نگذاشت. خانوادهی فرهاد خواستار دریافت غرامت از صدا و سیما هستند و این امر پس از این همه سال محقق نشده است. هیچ هنرمندی در ایران این‌گونه برای به رسمیت شناخته شدن حق و حقوق موسیقی‌دان در مقابل صدا و سیما نایستاد و شما در این کتاب می‌خوانید که فرهاد پاکباز چگونه به موضوعاتی مثل حق و حقوق شهروندی حساس بوده و چطور با سختی و تن بیمار خانواده را تشویق می‌کند تا همگی در سال ۱۳۸۰ برای بار دوم به سید محمد خاتمی رأی بدهند. به رئیس‌جمهوری که در دوران ریاستش نتوانست به سادگی کنسرت بدهد و اثر منتشر کند.

فرهاد (منهای بازخوانی‌هایش) حدود ۳۰ ترانه خواند. بخش عمده‌ی آثارش را دیگران سرودند و دیگران آهنگسازی کردند. اما او خواننده‌ی مؤلف است. اینکه کسی خودش بسراید،  بسازد، بنوازد و بخواند در نوع موسیقی‌ای که فرهاد کار می‌کرد اهمیت بسیاری دارد. اما این کتاب به شما می‌گوید که چگونه فرهاد با تغییر دادن چند جمله یا حتی گاهی اوقات چند کلمه، شعر دیگری را مال خودش می‌کرد و چگونه به عنوان اثر بدیعی آن را ارائه می‌داد. (اشعاری که فرهاد خوانده، هم نسخه‌ی اصلی و هم نسخه‌ای که فرهاد برای خودش حک و اصلاح کرده، موجود است و چه هنرمندی است او که شعرهای نیما، اخوان و کدکنی را دستکاری کرده و نه تنها به آنها آسیبی نخورده بلکه حتی برای خواندن بهتر و زیباتر هم شده باشند). این کتاب به شما می‌گوید که چگونه فرهاد همچون ادیت پیاف با هوشمندی یک ملودی را انتخاب می‌کرد و  به سبک خودش آن را می‌خواند. چون بوی تلخ خوش کندر را باید تمام خوانندگان، تمام آهنگسازان و تمام اهالی موسیقی بخوانند تا اولاً متوجه بشوند چگونه اغلب آنها در گرداب قهوه‌ای رنگ موسیقی امروز که گرفتارش هستند، نقش دارند و ثانیاً بدانند که چگونه اگر فرهادها قدر می‌دیدند -حداقل از هم‌صنفان خودشان- چنین نمی‌شد. فرهاد شیرین‌کام نشد و موسیقی پاپ ایران امروز با این میزان از ابتذال تقاص تلخ‌کامی او را پس می‌دهد.

 

کلید واژه ها: چون بوی تلخ خوش کندر -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST