اعتماد: کریم امامی شخصیتی بسیار آرام، دوستداشتنی و تودار داشت، اما در کنار این خصوصیات مترجمی زبردست بود؛ مترجمی که دستی در نوشتن هم داشت و مقالات درخشانی مینوشت. کمابیش با او معاشرت داشتم. نخستینباری که به کشورهای انگلیسیزبان برای معرفی رمان «کلیدر» دعوت شد، به واسطه سفری که در پیش داشت جلسهای را با او در منزلش داشتم تا او بتواند پرسشهایش را با من مطرح کند. خاطرم هست آن شب درباره کتاب «کلیدر» و همچنین علایق ادبی که من داشتم مفصل بحث و صحبت کردیم.
اما واقعیت این است که بیشتر از «کلیدر» صحبت کردیم. درباره علایق
متنوع و بسیاری که در گنجایش و ظرفیت کتابی که قرار بود او معرفی
کند، نبود.
همین موضوع هم باعث تعجبش شد. در این جلسه من از «پیرمرد و دریا» ارنست همینگوی، «بیگانه» آلبر کامو و «بوف کور» صادق هدایت به عنوان سه کتاب مورد علاقهام نام بردم، اینها برایش بسیار عجیب بود و مدام میپرسید: «چطور کسی که نویسنده «کلیدر» است کتابهای موردپسندش این آثار هستند.» بسیار بحث کردیم و با هم در این باره بسیار سخن گفتیم و شب خاطرهانگیزی را سپری کردیم؛ شبی که خاطراتش تا همین حالا به یادم مانده است.
کریم امامی مدتی را نیز در نشر دانشگاهی به کار مشغول بود، من هم آن زمان در آنجا بودم و از این رو مراودات و سلام و علیک محترمانهای با هم داشتم. او بعدها تلاش کرد کانون مترجمان را در ایران راه بیندازد که درنهایت در این زمینه نتوانست توفیقی به دست آورد، مانند بسیاری چیزهای دیگر که با وجود تلاش افراد به سرانجام نمیرسد. او در خاطر من همواره انسانی محترم و گرامی است. گلی امامی، همسرش نیز همواره عزیز ما بوده و هست و امیدوارم که همچنان که تاکنون تحمل کرده، باز هم مصائب را تحمل کند.